اميرعلي ابوالفتح، كارشناس مسائل امريكا در گفتوگو با «اعتماد»:
تندترين رييسجمهور در امريكا هم جايگزيني براي برجام ندارد
محمدابراهيم ترقينژاد
ضربان انتخابات رياستجمهوري امريكا، اين روزها بيش از هر زمان ديگري تندتر شده است. احتمال انتخاب هيلاري كلينتون و دونالد ترامپ، به عنوان نامزدهاي منتخب حزب دموكرات و حزب جمهوريخواه بيش از هر زمان ديگري است. آنها در اكثريت ايالتهاي امريكا سخنراني كردهاند و در اين سخنراني، هر كدام در خصوص مسائل مختلفي سخن گفتهاند. ايران، برجام و نقش منطقهاي ايران در خاورميانه نيز از جمله موضوعاتي بودند كه كلينتون و ترامپ در سخنرانيهاي خود به آن پرداختهاند و هر كدام به تفصيل در اين باره حرف زدهاند. بيترديد با نزديكتر شدن به موعد برگزاري انتخابات و نهايي شدن نامزدهاي انتخابات رياستجمهوري، هر كدام بيش از پيش در رابطه با ايران سخن خواهند گرفت. در رابطه با نظرات هيلاري كلينتون و دونالد ترامپ در رابطه با ايران، گفتوگويي با اميرعلي ابوالفتح، كارشناس مسائل امريكا داشتهايم كه مشروح آن در ادامه ميآيد.
هيلاري كلينتون در سخنرانيهايش، خود را معمار سياست خارجي دوران باراك اوباما معرفي كرده است. آيا او در صورت پيروزي، ادامهدهنده سياست اوباما درباره ايران خواهد بود؟
دو نوع رويكرد براي پاسخ به اين سوال ميتوان ارايه كرد. يك رويكرد، براساس سوابق افراد و ديگري نيز مبتني بر احتمالات و انجام پيشبيني براساس اظهارات كنوني افراد است. اگر بخواهم براساس سوابق هيلاري كلينتون پاسخ دهم، به نظر ميرسد او همان راهي را ادامه دهد كه دموكراتها و بخصوص باراك اوباما در قبال ايران در عرصه سياست خارجي دنبال كردهاند، يعني ميتوان انتظار داشت كه ميراثدار اوباما باشد اما اگر بخواهم براساس احتمالات، يك پيشبيني كنم، نوع رفتار او در رابطه با ايران بستگي به شرايط بينالمللي و البته نوع رفتار ايران در آينده دارد؛ به عبارت ديگر، كلينتون ضرورتا ادامهدهنده راه اوباما نيست و او براساس تحولات ايران، منطقه، خواستهاي اسراييل و. . . رويكردي را در قبال ايران اتخاذ ميكند كه وي را نسبت به اوباما متمايز ميكند. با اين حال، او نخستين وزير امور خارجه دولت اوباما بود و بخش عمده مذاكرات دوجانبه پنهاني ميان ايران و امريكا در عمان كه به دور جديد مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 و دستيابي به برجام منتهي شد، در زمان وزارت امور خارجه او كليد خورد. البته كلينتون فقط بازكننده مسير مذاكرات مستقيم و دوجانبه ايران و امريكا در رابطه با مساله هستهاي نبود بلكه در دوره او شديدترين و بيشترين تحريمها عليه ايران اعمال شد و او تلاش بسياري براي ايجاد يك اجماع جهاني عليه برنامه هستهاي ايران انجام داد. اين مسالهاي است كه او بارها به آن اشاره كرده و مدعي است كه تحريمهاي فلجكننده او، ايران را به پاي ميز مذاكره كشاند. با توجه به اين سوابق، از او دو چهره در مقام رييسجمهور در برابر ايران ميتوان داشت؛ نخست، چهرهاي كه سياستهاي سختگيرانه بيشتري اعمال ميكند و دوم، چهرهاي كه ميتواند راه كاهش تنش و حتي عاديسازي روابط ايران و امريكا را دنبال كند.
نگاه ترامپ به سياست اوباما در قبال ايران چيست؟
در رابطه با نامزدهاي جمهوريخواه ابتدا بايد به دو نكته توجه كرد؛ نخست اينكه جمهوريخواهان هماكنون در مقام اپوزيسيون قرار دارند و به همين دليل، به تمامي سياستهاي دولت دموكرات حمله ميكنند اما اين حملات به معناي مخالفت محتوايي با مسائل نيست. نكته دوم اين است كه نامزدهاي جمهوريخواه بيش از آنكه به فكر فرداي انتخابات رياستجمهوري باشند، به فكر روز انتخابات و كسب آرا هستند و به همين خاطر، ممكن است حرفهايي بزنند و شعارهايي سر بدهند كه صرفا براي جلب آرا باشد و به آن اعتقادي نداشته باشند. با توجه به اين نكات، نميتوان صرفا به شعارها اكتفا كرد. در خصوص دونالد ترامپ هم بايد گفت كه او در عرصه سياسي به عنوان يك چهره آشوبگر شناخته ميشود يعني او با وعدهها و شعارهايي كه داده است، چهرهاي ضدسيستم از خود ارايه كرده و با وضع و شرايط موجود، چه در عرصه داخلي و چه در عرصه خارجي مخالف است. شعار ترامپ هم دوباره قدرتمند كردن امريكاست يعني او معتقد است كه وضعيت كنوني داخلي و خارجي امريكا موجب تضعيف امريكا شده و او اين شرايط را قبول ندارد و ميخواهد با از بين بردن آن شرايط، امريكا را مجددا احيا و قدرتمند كند.
ترامپ در رابطه با ايران همانند ساير كانديداهاي جمهوريخواه با برجام مخالف است و اين مخالفتش هم براي به زيرآوردن و از بين بردن دستاورد دموكراتها در دستيابي به توافق هستهاي است. با اين حال، به دليل نگاه كلان ضدسيستم ترامپ و مخالفتهايي كه درباره مسائلي چون ناتو، عربستان، سوريه و ساير متحدان امريكا داشته است، در صورتي كه او رييسجمهور شود و بخواهد شعارهايش را عملي كند، ممكن است دولت آتي امريكا با متحدان امريكا دچار زاويه و تضاد شود و مراودات و روابط امريكا با متحدانش وخيمتر از دوره جرج بوش پسر شود. با توجه به اين مسائل، ترامپ از يك طرف ضدبرجام است و براي توافق هستهاي خط و نشان كشيده و از سوي ديگر، به دليل احتمال اختلاف با متحدان امريكا، قدرت اجماعسازي عليه ايران را ندارد. اين فضاي اختلاف، ناخواسته يك فضاي تنفسي و قدرت مانور براي جمهوري اسلامي ايران فراهم ميكند و ميتواند موجب شود تا مساله هستهاي ايران از اولويت نخست كشورهاي غربي به اولويت چندم تبديل شود. همچنين در صورتي امريكا در دوره زمامداري ترامپ بخواهد با عربستان دچار اختلاف و تضادي بيش از امروز شود و با آنها منازعه كند يا در سوريه، امريكا حضور نظامي پيدا كند، اين مساله ميتواند براي ايران فرصتسازي كند چراكه رقباي ايران در درجه نخست دچار مشكل شده و از سوي ديگر، نظام بينالمللي با درگير شدن به مسائل ديگر، فشار كمتري را به ايران وارد ميكند.
برجام در دوران رياستجمهوري هر يك از اين افراد با چه چالشهايي روبهرو خواهد شد؟
اعتقاد دارم فارغ از اينكه چه حزبي در انتخابات پيروز شود و چه فردي در كاخ مستقر شود، برجام از لحاظ چارچوب كلي و اصول بنيادين تغييري نخواهد يافت و آنها مجبور هستند كه برجام را ادامه دهند. به عبارت ديگر، رييسجمهور امريكا هر كه باشد، حتي تندترين افراد، جايگزيني براي برجام ندارد. اكنون توافق هستهاي اين معنا را در امريكا دارد كه برجام توانسته است ايران را از ساخت سلاح اتمي بازدارد و عدم باقي ماندن آن يعني مشروعيت دادن به ايران براي ساخت بمب هستهاي. البته ايران همواره اعلام كرده است كه ساخت، نگهداري و استفاده هر نوع سلاح كشتارجمعي را براساس فتواي مقام معظم رهبري حرام ميداند اما اوباما اين كليشه را در امريكاييها ايجاد كرده كه پاره كردن برجام و مخالف با آن يعني اينكه ايران ميتواند سانتريفيوژهاي بيشتري داشته باشد، سطح غنيسازياش را افزايش دهد، پلوتونيوم را غنيسازي كند و در نهايت بمب اتمي بسازد. البته مانعتراشي براي تسهيل در همكاريهاي ايران با كشورهاي غربي در هر كدام از اين افراد متفاوت است؛ يعني كلينتون، رييسجمهور شود ممكن است سياستهاي سختگيرانه كمتري اعمال شود تا اينكه تد كروز و دونالد ترامپ رييسجمهوري باشند. با اين حال، بايد يادآور شد كه برجام توافقي بينالمللي است و بدون اجماع و همكاري ديگر اعضا، نميتوان آن را كنار گذاشت ولي حسن نيت و سهلگيري نسبي افرادي چون اوباما و كري در دولت بعدي ترامپ يا كروز ديده نميشود يا كمرنگتر است و چه بسا كاخ سفيد در دوره زمامداري آنها، همپاي كنگره شروع به تحريم ايران بكند تا ايران را عصباني كرده و خود ايران برجام را كنار بگذارد تا از اين طريق، هزينههاي كنار گذاشتن برجام به دوش ايران بيفتد. بهترين سناريو براي تندروها نيز همين رويكرد است و هماينك لابيهاي ضدبرجام مانند آيپك اين تز را دنبال ميكند.
در صورت تكرار آزمايشهاي موشكي ايران در آينده، كلينتون و ترامپ چه سياستي را در خصوص آزمايشهاي موشكي ايران در پيخواهند گرفت؟ آيا اين سياست جديتر از سياست اوباما خواهد بود؟
مساله فعاليتهاي موشكي ايران به شكل مشخصي از برجام تفكيك شده و پس از آزمايشهاي موشكي اخير ايران هم دولت امريكا بيان كرد كه ايران برجام را نقض نكرده است. با اين حال، ايران بارها گفته است كه توانايي موشكي و دكترين نظامياش دفاعي است و قصد حمله به كشورهاي ديگر را ندارد. دولت اوباما نيز پس از آزمايشهاي موشكي ايران هم نگفت كه برجام نقض شده است بلكه مدعي نقض قطعنامه 2231 شد ولي او بهشدت توسط لابيهاي مختلف تحت فشار بود و كنگره نيز عصباني از آزمايشهاي موشكي ايران، مقصر رخ دادن آن رويداد را اوباما معرفي ميكرد و معتقد بودند ايران تهديدي است كه بايد برخوردهاي تندتري با او صورت گيرد و تحريمها بيشتر شود. با توجه به اين فضا، دولت بعدي با دست بازتري ميتواند با فعاليتهاي موشكي ايران برخورد كند يعني حتي هيلاري كلينتون رييسجمهور شود، فشارها در اين باره به ايران بيشتر ميشود. ممكن است تحريمهاي مستقلي اعمال نشود، ولي دست آنها بازتر است و افراد و شركتهاي بيشتري را در ليست سياه امريكا قرار ميدهند. من فكر ميكنم به ميزان تنش ميان تهران و واشنگتن، حساسيت به مساله موشكي نيز كاهش يا افزايش مييابد يعني وقتي روابط ميان ايران و امريكا خصمانه باشد، هم ايران بر تعداد آزمايشهاي موشكي خود ميافزايد و هم امريكا فشارهاي بيشتري عليه ايران اعمال ميكند و حالت بالعكس نيز امكانپذير است.
كلينتون در سخنرانيهاي خود در رابطه با سوريه گفته مهم اين است كه ايران در پرونده سوريه پيروز نشود ولي ترامپ مبارزه با داعش را مهمتر از نقش ايران عنوان كرده است. هر كدام از اين كانديداها در خصوص نقش ايران در پرونده سوريه چگونه فكر ميكنند؟
به نظر ميرسد مواضع كلينتون در تداوم و استمرار مواضع اوباما باشد ولي مواضع ترامپ در اين باره مغشوش است. ترامپ از يك طرف، عليه ايران حرف ميزند و از طرف ديگر، داعش را خطرناكتر از ايران معرفي ميكند و ميگويد بايد با حضور نظامي مستقيم آنها را نابود كرد و از سوي ديگر، عليه جنگ عراق سخنراني ميكند و ميگويد حذف صدام به نفع امريكا نبود. گفته ميشود ترامپ مشاوري در عرصه سياست خارجي ندارد و نظريهپردازان مشهور حزب جمهوريخواه در سياست خارجي مانند مايكل لدين، دونالد رامسفلد و... كاملا مخالف با ترامپ هستند و معقتدند كه اظهارات و عقايد او در اينباره از اساس باطل است.
با اين حال، ترامپ ضدسيستم است و اگر نظام موجود عليه ايران يا ضد بشار اسد باشد، او مخالف است. در مجموع، كليت حزب جمهوريخواه معتقد است كه امريكا بايد درباره سوريه فعالتر باشد و تلاشها و اقدامات بيشتري عليه بشار اسد داشته باشد و حمله بوش به عراق به درجه ضعيفتر و كوچكتري اجرا شود يعني هر جمهوريخواهي كه رييسجمهور شود سياست مداخلهگرانهتري درباره خاورميانه به صورت اعم و درباره سوريه به صورت اخص خواهد داشت در حالي كه دموكراتها به هيچ موافق حمله نظامي و حضور مستقيم براي جنگ ديگري در خاورميانه نيستند.
نگاه كلينتون و ترامپ نسبت به نقش منطقهاي عربستان چگونه است؟ آيا در دوران هر يك از اين افراد شاهد كاهش فاصلهاي كه دوران اوباما ميان واشنگتن و رياض ايجاد شد، خواهيم بود؟
قطعا فاصله موجود ميان امريكا و عربستان فارغ از اينكه چه كسي رييسجمهور باشد، افزايش خواهد يافت. دلايل بسياري وجود دارد و حتي افراد تاثيرگذار در نظام عربستان نيز متوجه اين مساله شدهاند. به طور مثال، تركي الفيصل كه سفير اسبق عربستان در امريكا بود در گفتوگويي با سيانان گفت كه دوران خوب سالهاي قبل ميان اعراب و امريكا تكرار نخواهد شد. هماينك امريكا براي حفظ ثبات و استقرار صلح و نظم در منطقه ميخواهد نقش پيشين خود را به قدرتهاي منطقهاي واگذار كند كه از نظر آنها، بخشي از مسووليت با ايران، بخشي با عربستان، بخشي با تركيه و بخشي با اسراييل باشد. ورود عربستان به عرصه سياستگذاريهاي منطقهاي و ايفاي نقش با توجه به رژيم استبدادي و تفكرات افراطياي كه دارد، موجب ميشود تا بيترديد ميان رياض و واشنگتن اصطكاكها بيش از پيش شود و به دوران قبل بازنگردد. با اين حال، فارغ از دستهبنديهاي جناحي در خصوص عربستان دو ديدگاه وجود دارد؛ ديدگاه نخست، افرادي مانند كروز و كلينتون دارند كه معتقدند بايد با متحدان سنتي مدارا داشت و مشكلات را از طريق گفتوگو حل و فصل كرد ولي ديدگاه دوم، افرادي مانند برني سندرز و ترامپ قرار هستند كه زاويه بيشتري با عربستان دارند. در اين رابطه ترامپ گفته است كه در صورتي كه رياض با سياست امريكا در حمله به داعش و مبارزه با تروريسم همراهي نكند، مورد تنبيه قرار ميدهد و به طور مثال، از آنها نفت نميخرد. در مجموع، قابل انتظار است كه اگر جريان ضدسيستم يعني ترامپ و برني سندرز به قدرت برسند يا توانند در دولت بعدي در جايگاه تاثيرگذاري در تصميمسازيهاي دولت قرار بگيرند، مناسبات ميان رياض و واشنگتن با دستاندازهاي بيشتري روبهرو شود.
نگاه كلينتون و ترامپ به طرح افشاي 28 صفحه باقي مانده از گزارش 11 سپتامبر درباره نقش عربستان سعودي در حوادث 11 سپتامبر چيست؟
طيف حامي ترامپ خواهان شفافسازي موضوع هستند و تاكيد دارند كه بايد نقش عربستان در 11 سپتامبر يا نوع حمايت آنها از داعش مشخص شود و رودربايستيها را بايد كنار گذاشت چون به نظر آنها مهمترين خطر موجود براي امريكا و متحدان امريكا، رشد افراطگري مذهبي است، پس لازم است تا در خصوص سياستهاي امريكا درباره رياض يك بازنگري صورت گيرد. در مقابل اين مساله، جريان محافظهكار حزب دموكرات و حزب جمهوريخواه معتقد است كه بايد با مدارا بيشتر و رايزني عربستان را وادار كرد تا رفتار غيرمناسبش را كنار بگذارد و راه اين كنار گذاشتن تهديد كردن نيست.
اوباما در گفتوگو با نشريه آتلانتيك، عربستان را به صلح سرد دعوت كرد و پس از ديدار با سران كشورهاي شوراي همكاري گفت كه ستيز با ايران به نفع هيچ كسي نيست. آيا كلينتون و ترامپ نيز سياست كاهش تنش ميان رياض و تهران را دنبال ميكنند؟
قضاوتكردن در اين باره بسيار زود است و بايد بيشتر صبر كرد. دو نگرش در خصوص خاورميانه وجود دارد. نگرش نخست، سنتي است و معتقد است كه امريكا بايد همچنان ايفاگر نظم در خاورميانه باشد و كشورهاي ياغي را تحت فشار قرار دهد. اين نوع نگاه، بيشتر در جمهوريخواهان حاكم است. در مقابل، دموكراتها معتقد هستند كه توانايي تاثيرگذاري جمهوريخواهان افزايش يافته و بايد اجازه داد كشورهاي منطقه ايفاي نقش بيشتري براي ايجاد نظم در خاورميانه داشته باشند. الگوي آنها، نوع رفتار انگليس در سال 1971 است كه انگليس اعلام كرد از منطقه خارج ميشود و تهران و رياض بايد ژاندارمهاي خاورميانه باشند و با تعامل اين دو كشور، مسائل حل و فصل شود. هماكنون دموكراتها اين نگاه را دنبال ميكنند ولي براساس نگاه سنتي، امريكا ترجيح ميدهد قدرتهاي منطقهاي در حال نزاع با يكديگر باشند تا سرانجام واشنگتن با حضور خود به ماجرا فيصله دهد. با اين شرايط، انتظار ميرود تا كلينتون از حل اختلافات ميان تهران و رياض استقبال كند چون نميخواهد با خاورميانهاي روبهرو باشد كه روز به روز تنشها در حال افزايش يافتن است و احتمال جنگ فرقهاي وجود دارد.
بسياري اعتقاد دارند كه برجام موجب شكاف ميان واشنگتن و تلآويو شده است. نوع نگاه كلينتون و ترامپ نسبت به روابط امريكا و اسراييل چگونه است؟
همه سياستمداران امريكايي گفتهاند كه تمامي تلاش خود را ميكنند تا شكافهاي موجود ميان امريكا و اسراييل كاهش يابد. معمولا در امريكا، اگر همه نامزدها در همه مسائل اختلاف نظر داشته باشند، در تقويت روابط با تلآويو اشتراك نظر دارند. كلينتون و ترامپ در اين باره تفاوت چنداني ندارند؛ يعني هم كلينتون همانقدر به تقويت مناسبات امريكا و اسراييل پايبند است كه ترامپ پايبندي دارد. تنها برني سندرز است كه ديدگاه متفاوتي درباره اسراييل دارد و ممكن است با رياستجمهورياش شكافها بيشتر شود.
آيا كلينتون و ترامپ در برابر خواستهاي زيادهخواهانه اسراييل براي مجازات و تحريمهاي بيشتر ايران مقاومتي از خود نشان خواهند داد؟ به عبارت ديگر، آستانه مقاومت اين دو كانديدا در برابر فشارهاي اسراييل در خصوص ايران چگونه خواهد بود؟
كلينتون نميخواهد برجام زير پا گذاشته شود و از بين برود ولي اگر يك جمهوريخواه به قدرت برسد، ممكن است فشارها هم افزايش يابد. با اين حال، يك مساله را بايد متوجه بود و آن، اين است كه نبايد تصور كنيم اگر يك دموكرات رييسجمهور ميشود، امريكا به ايران نزديك ميشود يا اگر يك جمهوريخواه رييسجمهور ميشود، امريكا بيشتر عليه ايران ميشود.
هماينك بسياري اعتقاد دارند كه مهمترين مانع برقراري روابط مالي و بانكي ميان ايران و بانكهاي غربي، تحريمهاي اوليه امريكاست. آيا در دولت آتي امريكا به رياست كلينتون يا ترامپ شاهد صدور مجوز براي برقراري مراودات دلاري خواهيم بود؟
تا وقتي روابط ميان ايران و امريكا، مانند امروز باشد، امريكا مجوز برقراري مراودات دلاري را نخواهد داد. به عبارت ديگر، زماني امريكا مجوز لغو تحريمهاي اوليه را ميدهد كه دو كشور به سمت عبور از مرحله خصومت و رسيدن به مرحله آشتي باشند. در اين شرايط است كه امريكا ممكن است تحريمهاي اوليه خود را لغو كند و فرقي هم نميكند كه كلينتون رييسجمهور باشد يا ترامپ.
هماينك اعراب درخواست بسياري براي ايجاد يك پيمان نظامي – امنيتي با امريكا دارند كه با مخالفت اوباما روبهرو شده است. آيا در دوران كلينتون يا ترامپ شاهد رخدادن اين مساله خواهيم بود؟
در دوران پسا اوباما احتمال ايجاد يك پيمان نظامي– امنيتي ميان امريكا و عربستان ضعيفتر از دوران كنوني است چون به طور كلي مغز تصميمگيري سياست خارجي امريكا به اين نتيجهگيري رسيده است كه ادامه ايفاي نقش مستقيم در خاورميانه پرهزينه است و منافع امريكا را كاهش ميدهد، پس آنها نميخواهند تعهد جديدي را برعهده بگيرند و حتي نسبت به مسووليتهاي قبلي نيز شانه خالي ميكنند.
يادمان باشد امريكا كشوري بود كه تا به هر بهانهاي، موضعگيري ميكرد و لشكركشي نظامي انجام ميداد ولي حالا با وجود اينكه تحت شديدترين فشارهاي حاميانش است، از حضور نظامي سر باز ميزند. دليل هم آن است كه قدرت ملي امريكا كاهش يافته و معتقدند كه با اين سرعت، به سرنوشت امپراتوري بريتانيا پس از جنگ جهاني دوم مبتلا ميشوند. يكي از نگرانيها و دلخوريهاي عربستان از امريكا نيز همين مساله است چراكه ميدانند با عدم حضور نظامي امريكا، آنها بايد خود نقشآفرين باشند و اين هم براي آنها مسووليتآور و هم هزينهبر است، در حالي كه آنها عادت دارند ديگران برايشان بجنگند ولي واشنگتن معتقد است رياض بايد پول خرج كند، تحرك نظامي بيشتري داشته باشند و سرباز كشته بدهند نه آنكه سرباز امريكايي به خاطر آنها كشته شود.
جملات كليدي
در شرايطي كه ترامپ رييسجمهور شود احتمالا دولت امريكا با متحدان امريكا دچار زاويه شده و روابط امريكا با متحدانش وخيمتر از دوره جرج بوش پسر شود.
فارغ از اينكه چه حزبي در انتخابات پيروز شود و چه فردي در كاخ سفيد مستقر شود، برجام از لحاظ چارچوب كلي و اصول بنيادين تغييري نخواهد يافت.
سياستهاي ترامپ ناخواسته فضاي تنفسي و قدرت مانور براي ايران ايجاد ميكند.
در دوران پسا اوباما احتمال ايجاد يك پيمان نظامي – امنيتي ميان امريكا و عربستان ضعيف است.
بهترين سناريو براي تندروهاي امريكايي انداختن هزينه كنار گذاشتن برجام به دوش ايران است .