هنرهاي تجسمي بيشتر از ساير هنرها بر محيط زيست اثر دارند
تاها بهباني، نقاش، مجسمهساز و كارگردان تئاتر
به نظرم هنرهاي تجسمي تاثير بسيار بيشتري از ساير هنرها بر محيط زيست و جامعه دارد زيرا از لحظهاي كه در فرودگاه بينالمللي يك شهر پياده ميشويد به واسطه آثار تجسمي، نقوشي كه تحت عنوان تابلوهاي اعلان و نشانه محلهاي مختلف، نوع كتابت اين نشانهها با هويت شهري كه پيش رويتان هست، آشنا ميشويد.
اگر همه اين نشانهها و المانها با ذوق و سليقه خاصي ايجاد شده باشند، نشاندهنده اين است كه آن جامعه يا افرادي كه در آن شهر زندگي ميكنند صاحب ذوق و سليقه خاصي هستند. در حالي كه اگر به شكل شلختهاي ترسيم شده بودند مفهوم بالعكسي را ميرساند.
ساير هنرها مثل موسيقي، سينما، تئاتر، ادبيات و... به شكلي نيستند كه مسافر تازهوارد بلافاصله با آنها مواجه شود بنابراين ميتوان گفت هنرهاي تجسمي در دسترستر هستند. مجسمهسازي، نقاشي و... شناسنامه يك شهر را ميسازد. ما به كمك همين نقوش و المانهاي شهري ميتوانيم متوجه شويم كه وارد يك شهر تاريخي، مهم يا پايتخت كشوري چند هزارساله شدهايم يا به شهر نوپايي آمدهايم.
اين كه هنرهاي تجسمي و شهري تهران نشاندهنده هويت تمدني سه هزارساله يا بيشتر باشد را هرگز در شهر تهران نميبينيم. شهر تهران در حال حاضر يك شهر معمولي و بدون هويت است كه هر قسمت از آن نشان از يك معماري بيهويت و بيشناسنامه است.
وقتي شما در مورد معماري و ساختار شهري شهرهاي بزرگ دنيا مطالعه ميكنيد، ميبينيد كه همه موارد مهم در آنها لحاظ شده است زيرا آنها به دقت و با حساسيت اين مسائل را دنبال ميكنند اما در كشور ما هويت شهري هميشه با بياعتنايي مواجه بوده است. در كشور ما هيچ فردي به اين مسائل توجه نكرده است؛ در حالي كه هنرهاي تجسمي بيشترين تاثير را نسبت به ساير هنرها در ساختار يك شهر دارد.
اين را هم بايد گفت كه هنرهاي تجسمي نسبت به سينما، موسيقي و ساير هنرها تاثير بسيار بيشتري بر توده مردم يك شهر ميتواند داشته باشد زيرا پيامها را از طريق نقاشي، مجسمهسازي، هنر گرافيك و... ميتوانيم به شهروندانمان منتقل كنيم.
در همه جاي دنيا دولتها چنين برنامهها و اقداماتي را برنامهريزي ميكنند و هنرمندان اجراكننده اين ايدههاي بزرگ هستند زيرا هيچ هنرمندي به تنهايي نميتواند يك بيلبورد را بگيرد و رويش نقاشي كند يا نميتواند هزينه بنرهاي خياباني را بدهد. دولت بايد برنامه منظم و منسجمي در طول سال داشته باشد تا پيامهايي كه ميخواهد را به جامعه منتقل كند. آشنايي مردم با طبيعت، آشتي و دلبستگي به طبيعت هم از اين پيامها ميتواند باشد كه وظيفه دولت است تا بستري را براي آن فراهم كند. به دليل همه اين موارد است كه دست هنرمند بسته است و تنها كاري كه ميتواند انجام دهد اين است كه وقتي دولت زمينهها را فراهم كرد، او هم با ايده و فكرش اين اهداف را به مرحله اجرا درآورد.