گفتوگو با آلبرت سرا، كارگردان فيلم «مرگ لويي چهاردهم»
عرضه شده در بخش خارج از رقابت كن 2016
زيستن حال از خلال گذشته
ترجمه كيان فرهاد
فستيوال فيلم كن، چند روز پيش به كار خود خاتمه داد. در اين دوره از فستيوال، «مرگ لويي چهاردهم»، تازهترين فيلم آلبرت سرا، سينماگر سرسخت و جوان 41 ساله اسپانيايي، با وجود آنكه در بخش خارج از رقابت حضور داشت توانست ستايش بسياري از منتقدان حاضر در كن را در پي داشته باشد. سرا كه سال ٢٠١٣، با فيلم پيشين خود «داستان مرگ من»، موفق به دريافت جايزه يوزپلنگ طلا از فستيوال فيلم لوكارنو شده بود، با فيلم جديد خود با بازيگر سرشناس فرانسوي، ژان- پيير لئو همكاري كرده است. ژان- پيير لئو (كه حرفه خود را با بازي در فيلم «٤٠٠ ضربه» ساخته فرانسوا تروفو در نوجواني آغاز كرد)، در همين دوره فستيوال كن توانست نخل طلاي افتخاري براي يك عمر دستاورد سينمايي را به دست آورد. آنچه ميخوانيد ترجمه گفتوگويي است كه جوردن كرانك، گزارشگر و منتقد مجله سينمايي «فيلم كامنت» يا آلبرت سرا، پس از اكران فيلمش در حاشيه فستيوال فيلم كن انجام داده است.
يكبار در توصيف فيلم قبليتان، «داستان مرگ من» [٢٠١٣]، آن را «رسوخناپذير» خوانديد. در قياس با آن، فيلم جديدتان «مرگ لويي چهاردهم»، آنقدر دشوار نيست. به واقع، [ميتوان گفت] تقريبا يك فيلم كلاسيك است. يك فيلم رسوخپذير!
[ميخندد] بله، رسوخپذير است! فيلم بسيار كلاسيكي است. در اصل از آن تعبير به اين دليل استفاده كردم چراكه مايلم فيلمهايم را در لحظه حال بسازم، نزديك به زمان واقعي، با خصلت روانشناسانه كمتر - همچون گونهاي پرفورمنس. گاهي براي افراد بسيار دشوار ميشود تا از ايدههاي پس فيلمهايم سردرآورند، يا مقصودم را دريابند. «داستان مرگ من» آلياژي از انگارههاي نوميدانه و ديوانهوار است. واقعا بسيار سخت است كه بگوييم چگونه فيلمي است، يا حتي اگر اين فيلم متفاوت بود، ميتوانست بهتر يا بدتر از كار دربيايد.
بازيگرها نيز در اين تاثير سهيم هستند، به واسطه رازآميزي و اندوهي كه از درون آنها برآمده است. به واقع آنها اصلا با ايدهها كار نميكنند. به دليل فرآيند كاري من، كه مبتني بر عدم ارتباط است، حتي ممكن است برايشان دشوار باشد كه دريابند من در پي چه چيزي هستم چراكه حتي ممكن است خودم هم ندانم چه ميخواهم! من فيلمبرداري فيلم را آغاز ميكنم تا اين قضيه را بفهمم، يا دستكم اين تصاوير را زندگي كنم و به تماشا بنشينم. جادوي سينما نه در خلق تصاوير كه در نگريستن آنهاست. يك آن است. يك لحظه. مساله ايده يك تصوير نيست - خودِ يك تصوير است. تصاوير تعويضپذير نيستند. هركدام از تصاوير تكين هستند. پس اگر فيلمهاي من رسوخناپذيرند، به دليل همين تكينگي آنهاست.
اين فيلم نسبت به برخي آثار پيشينتان كه با متريال خود جسورانه و آزادانه عمل كردهايد، به مراتب بيشتر مورد ستايش قرار گرفته است. اين فيلم لحن سنگين و باوقاري دارد كه با موضوع همخوان است.
اگر سنگين و باوقارتر به نظر ميآيد، به خاطر موضوع فيلم است. در اين داستان، وحدت زمان، وحدت فضا، وحدت كنش و وحدت شخصيت وجود دارد. در اينجا، ساختارشكني دشوار است زيرا ممكن است صرفا به واسطه ايدههايي توخالي برانگيزاننده بشود. پس در نتيجه، تجانس ذاتي بيشتري در اين فيلم وجود دارد و دست آخر ممكن است فيلمي قرارداديتر به نظر برسد كه خب كمي نسبت به اين قضيه احساس ندامت دارم [ميخندد]. مطمئنم كه همه در انتظار چيزهايي ديوانهوارتر بودند ولي اين بهترين حالت ممكن براي اين فيلم بود. اگر ايدههاي ديوانهوار كمكي به بهتر شدن فيلم ميكرد، حتما انجام ميدادم. به دليل فرآيند كارم نميدانستم قرار است چطور از كار دربيايد - اينكه به واقع تا اين اندازه آرام خواهد بود.
ولي به نظرم احتمالا همچنان براي بسياري افراد به اندازه كافي ديوانهوار خواهد بود [ميخندد]. ضرباهنگ اين فيلم كماكان [همچون ديگر فيلمهايم] بسيار آرام است و در كنش فيلم تكرار بسياري وجود دارد. ما همگي در يك اتاق هستيم، به كنش فيلم بسيار نزديك و از يك نقطه ديد بيروني برخورداريم - ولي همچنان با اين وجود، نسبت به آن تامل نميكنيم. با اينكه برخي افراد به من گفتهاند كه فيلم تكاندهنده است ولي به هيچوجه حس همذاتپنداري با شخصيت در فيلم وجود ندارد – دستكم براي من اين طور است. شايد صرفا بر لبه تكاندهندگي يا عواطفگرايي قرار داشته باشد.
به نظر ميآيد جزييات بسيار معين فراواني در رفتار پادشاه و كنش اطرافيان او وجود دارد. فيلم را بر اساس متن مشخصي پي گرفتيد؟
بله، براساس خاطرات سن- سيمون، نويسنده فرانسوي بسيار مهم آن دوران. خاطرات او را بيش از هر متن ديگري دوست داشتم ولي همچنين پژوهشهاي بيشتري انجام داديم و به برخي متون تاريخي ديگر نيز نگاه انداختيم. اين فيلم بسيار به تاريخ وفادار است ولي در عين حال رهايي شاعرانهاي در آن وجود دارد، چرا كه در غير اين صورت فيلم حسي از حضور در اكنون نميداشت. يكي از ايدههاي پس فيلم، ايده زيستن حال از خلال گذشته است. نه زيستن گذشته از خلال خاطره. من نسبت به گذشته و اين داستان وفادار هستم ولي هرچه باشد [فراموش نميكنم] يك هنرمند هستم.
پادشاه در بيشتر زمان فيلم از كارافتاده است ولي مجال براي لحظات اندكي قرارميدهيد كه واجد گشايش و نزديكي هستند. در جايي از فيلم، پادشاه با نوه بزرگش صحبت ميكند و به او پندهاي اخلاقي و ديوانسالاري ميدهد.
ايده ديگر پس فيلم اين بود كه چگونه يك نفر با قدرت مطلق با ناتواني خود رويارو ميشود. ميتوانيد قدرت محض داشته باشيد ولي به دليل بيماري يا كهولت سن، با زوال جسم خود چطور مواجه ميشويد- و آنهايي كه تاريخ را ميشناسند، و از پايان سلطنت آگاه هستند چطور؟ حتي اگر «فرمانرواي خورشيد» باشيد، در پايان كار قدرتي نسبت به اين قضيه نداريد. درس زيبايي است و اين آنچيزي است كه سعي دارد به وارث خود گوشزد كند.
تصاوير فيلمتان صرفا نقاشانه نيستند بلكه بازنگاري مستقيم از نقاشي قرن ١٨ هستند. به هنگام فيلمسازي به نقاشي نيز توجه ميكنيد؟
نه، واقعا نه. منظورم اين است كه اين آثار را ميشناسم و ستايش ميكنم - و جنبهاي پلاستيكي در فيلمهاي من وجود دارد - ولي شيوه كار من مجال به چنين ملاحظاتي را نميدهد. ما با سه دوربين و به طور پيوسته فيلمبرداري ميكرديم، براي همين به واقع نميتوانستم كار را متوقف كرده تا هر نما را با دقت تركيببندي كنم. سرصحنه من بيشتر بر بازيگرها متمركز هستم. براي من كسالتآور است موقع فيلمبرداري به نور يا جنبههاي پلاستيك تصوير فكر كنم. من اكثر اين جزييات- همچون رنگها و لباسها- را از قبل آماده ميكنم. ولي حين فيلمبرداري ترجيح ميدهم با اتمسفر و بازيگران كار كنم. سيستم [كار] من، تلاشي است در جهت ويرانسازي بسياري از انگارههاي از پيش پذيرفته و مقولات پيشيني تاريخي. مايلم همان حال كه سر صحنه حضور دارم بر اين ويرانسازي تمركز كنم.
فيلم را روي صحنه تئاتر گرفتيد؟
در حقيقت، درون يك كاخ. ولي در يك كاخ متروكه. تمام كفها، سقفها و ديوارها از سيمان بود. همه آنچه ميبينيد از صفر خلق شد. ابتدا قراربود تا از اتاقهاي ديگر كاخ استفاده كنيم، به علاوه برخي از مبلمانها. ولي اين اتفاق نيفتاد، در نتيجه در لوكيشن بوديم ولي يك لوكيشن خالي [ميخندد]. هرچند، همه اينها بخشي از شيوه فيلمبرداري من هستند. من اندكي هرجومرج را دوست دارم. در صحنه فضايي ميآفريند كه بسيار دوستش دارم و از طرفي، سرخوشانهتر است. من به اين دليل تصميم به ساخت فيلمهاي سينمايي گرفتم كه از زندگي روزمره، سرخوشانهتر هستند. گاهي بايد چنين لحظات سرخوشانهاي خلق كنيد و براي اينكه به اين لحظات سرخوشانه دستيابيد، هرجومرج راهگشاست.
تمام مدت ژان- پيير لئو را براي اين نقش مدنظر داشتيد؟
در واقع اين همكاري سه يا چهار سال پيش در قالب پروژهاي به درخواست مركز هنري پومپيدو شروع شد. قراربود ژان- پيير پرفورمنسي داشته باشد از مرگ لويي چهاردهم در يك بازه زماني ١٥ روزه؛ در حالي كه در بستر درون يك قفس شيشهاي درازكشيده است. اين پروژه در نهايت به دليل مشكل بر سر بودجه كنسل شد ولي چند سال بعد تصميم گرفتيم دوباره به اين ايده بازگرديم ولي براي سينما. اما سعي كرديم به ايده اوليه وفادار بمانيم، ايده مرگ او در قالب يك پرفورمنس و با وحدت فضا و زمان و همه آنچيزهايي كه پيشتر اشاره كردم و شايد نكتهاش در همين باشد كه با وجود چنين وحدتي، قادر است براي تماشاگر يك صحنه زنده باشد.
البته ژان- پيير درباره پارهاي مسائل ايدههاي خودش را داشت. ولي رويكرد من آنقدر نيرومند هست تا سرانجام فرآيند بازيگرها را نيز دربرگيرد. شبيه به گدازههاي آتشفشان است كه همهچيز را دربرميگيرد و تمام چيزها را سياه ميكند و به يك فرم واحد درميآورد - خلق يك فرسايش و صورتبندي مجدد همهچيز به مثابه يك رنگ واحد. ولي آنچه حايز اهميت است، اتمسفري است كه از اسلوبشناسي ناشي ميشود و آن همبستگي كه بعدا روي پرده ميبينيد را ميآفريند. پس بدين صورت، ژان- پيير براي اين نقش عالي بود. شخصا او را به عنوان يك انسان ستايش ميكنم ولي نسبت به گذشتهاش در مقام بازيگر دلبستگي خاصي نداشتم. براي من همهچيز از كمال او به عنوان يك فرد و شخصيتش شروع شد و از آنجا به بعد هرچيزي ممكن است.
منبع: Film Comment