كارشناس ارشد روابط بينالملل
دومينوي فروپاشي اتحاديه اروپا در نبرد انديشهها
علي سليماني
انگلستان در رفراندوم 23 ژوئن 2016 راي به جدايي بريتانيا از نهاد بينالمللي اتحاديه اروپا داد. اين روز در تاريخ نه تنها انگلستان و اروپا كه در پهنهاي به وسعت دنياي پر آشوب سياست بينالملل ثبت خواهد شد كه مردم بريتانيا، ميان مزاياي اقتصادي و روحيه مليگرايانه و احساسات ايدئولوژيك، ايدئولوژي را برگزيدند. اين نبرد به وسعت تاريخ پس از جنگ جهاني اول و تئوريهاي ليبراليستي و نهادگرايانه پس از اين جنگ خانمانسوز، قدمت دارد. آنجايي كه متفكران اين عرصه استدلال ميكردند، دنياي سياست بينالملل در وادي همكاري ميتواند نهادها را گسترش داده و از آنها محافظت كند. اما آيا اين خروج ميتواند خط بطلاني ديگر چون جنگ جهاني دوم بر اين معادلات و انديشهها وارد كند؟ آيا مارينلوپنها و ديگر راستگرايان اروپا نيز ميتوانند در نبردهاي ديگر، اتحاديه اروپا را به بيست و هشت قسمت ديگر حلاجي كرده و اين تكهها را دوباره پس از سالهاي پس از جنگ جهاني دوم به بهانه مليگرايي يا مباني ايدئولوژيك ديگر به جان هم بيندازند؟ آيا در اروپا ايدئولوژيها در حال زنده شدن هستند؟
آينده ايالات پادشاهي انگلستان يا به بياني ديگر بريتانياي كبير در هالهاي از ابهام فرو رفته است. ادينبرو، بلفاست، كارديف و لندن مراكز اين پادشاهي متحد كنون در خاموشي فرورفتهاند ودر برخي از اين مراكز ايده جدايي از اين پادشاهي متحد در دستور بررسي قرار خواهد گرفت. بريتانياي كبير كه روزي سلطهاش بر ربع جهان گسترده شده بود حال براي نگهداشت سلطه بر ايرلند و اسكاتلند و ولز نيز دچار مشكل شده است.
در ديگر سوي جدايي بريتانيا از اتحاديه اروپا، اما بزرگترين اتحاديه و پيمان اقتصادي، سياسي و اجتماعي جهان پس از سازمان ملل متحد قرار دارد. پيمان فولاد و ذغال سنگ اروپا در سال 1957 نخستين جرقههاي تشكيل يك اتحاديه بزرگ در اروپا بود. پيمان ماستريخت چارچوبهاي اين پيمان اقتصادي را به عرصههاي سياسي كشاند و در سال 1999 با واحد پول واحد يورو در اين اتحاديه، اتحاديه اروپا به مرحله و جايگاهي رسيد كه هر كشور دور و نزديكي در اروپا مانند تركيه روياي پيوستن به اين اتحاديه را داشت. تشكيل اين اتحاديه ريشه در انديشه ليبرالهاي اروپايي پس از جنگ جهاني اول داشت كه ريشههاي افزايش همكاريهاي مشترك را مختوم جنگها ميدانستند. از اين منظرگاه بود كه سياسيون و اقتصاديون غربي، خصوصا پس از جنگ جهاني دوم و عبرتهاي پس از اين جنگ خانمانسوز به سمت راهكارهايي رفتند كه بتوانند با استفاده از ايجاد منافع مشترك ميان دولتها از ريسك جنگ بكاهند. در اين ميان البته اول راه تقليل و كاهش روحيات ايدئولوژيك و مليگرايانه ميان دولتها بود.
سازمان ملل متحد بزرگترين اين نهادهاي بينالمللي بود كه ايدهاش از ميان بردن جنگ توسط چارچوبهاي مورد پذيرش و اجماع جامعه جهاني بود. اما راه به همين جا ختم نميشد، چنانچه نشد و مسير تداوم يافت. اتحاديه اروپا بزرگترين نهاد بينالمللي پس از سازمان ملل متحد بود كه سعي داشت با فرسايش انديشههاي مليگرايانه و ايدئولوژيك پيوندهاي بينالمللي را جايگزين پيوندهاي ملي، مذهبي و ايدئولوژيك كند. فرسايش انديشههاي ايدئولوژيك و ايجاد پيوندهاي بينالمللي ميتوانست دولتها را در تصميمگيريها به سمت منافع بينالمللي ببرد و از منافع شخصي دولتها دور كند. تمامي بنگاههاي تبليغاتي در اروپا شروع به ترويج انديشههاي انترناسيوناليستي به جاي انديشههاي ناسيوناليستي كردند تا راه براي فرسايش ايدئولوژيهاي متعدد و پراكنده و روحيات مليگرايانه باز كنند. بسياري بر اين باور بودند كه اين فرسايش را نيز نقطه پاياني خواهد بود. ناسيوناليستها و ايدئولوگهاي اروپايي همواره بر اين نكته تاكيد داشتند كه روحيه مليگرايانه را نميتوان بهطور كامل از ميان برد بلكه اينگونه روحيات جزو اركان ذاتي حيات دولتهاست. آنها استدلال ميكردند كه اين انديشهها جزو ملزومات حيات و ممات دولتهاست. هر دولتي به دنبال پاسداشت از ايدئولوژيهاي خود است و مردم نيز بدون اين ايدئولوژيها چه ايدئولوژيهاي مذهبي و چه ايدئولوژيهاي غيرمذهبي مانند اومانيسم و ناسيوناليسم، نميتوانند به حيات خود در عرصه بينالمللي ادامه دهد.
پادشاهي متحد بريتانيا نخستين دولت بزرگ در اتحاديه اروپاست كه خود خواستار خروج از اين اتحاديه شده است. جالب آنكه اين اقدام با راي مردم و خواسته مستقيم مردم بود. خروجي اين اتفاق براي اروپا و بريتانيا بازگشت انديشههاي ناسيوناليسم در بطن دولتهاي اروپايي است. آواي جدايي ايرلندشمالي و اسكاتلند از بريتانيا بلند شده است. با تمام اين احوال و حتي با تمام احتمالات ضررهاي هنگفت مالي، كمپين خروج از اتحاديه اروپا، بازي صندوقهاي راي بريتانيا را برد. نايجل فاراژ پس از برد در رفراندوم اعلام اميدواري كرد كه بريتانيا تنها دولتي نباشد كه از اين اتحاديه خارج ميشود و بهتر است كه اين دومينو كل اروپا را فرا گيرد. مارين لوپن نيز در اظهارنظري مشابه خواستار برگزاري چنين رفراندومي در كل اروپا شد. بسيار دور از ذهن هم نيست كه اين روند در بقيه دولتهاي ديگر نيز تجربه شود. اما تا همينجا و تا همين نقطه از اين مسير آنچه مشخص است فروپاشي بخش مهمي از ديالوگ انترناسيوناليسمي در اروپاست. نبرد ناسيوناليسم و بينالمللگرايي به نفع مليگرايي تمام شد. بريتانيا در آستانه تكه پاره شدن به دليل رشد مجدد گفتمان مليگرايي در اروپاست و اتحاديه اروپا نيز تاكنون تكهاي مهم را از دست داده و حال بايد منتظر آيندهاش بماند. در اين ميان اما نايجل فاراژها و مارين لوپنهاي اروپا، خندان و خوشحال از نتيجه رفراندوم بريتانيا چشم بر آينده اتحاديه اروپا دارند.