خوانشي بر مجموعه
شعر «نت تن»
سروده مهدي رضازاده
در جاذبه معنا
سريا داودي حموله
مهدي رضازاده با توسل به انگارههاي عادتمند مضمونپردازي ميكند و در بازآفريني واقعيتها به تصاوير روايي تكيه دارد. فضاي ساختمند شعرها تحت تاثير محيط فردي- اجتماعي است كه اين درجات عاطفي احساسي نوآورانه در بعضي جاها با عصيانگري همراه است. در مجموعه «نت تن» رضازاده، به واسطه فراروي از واقعيتهاي موجود تصاوير روايي را بنيان ميگذارد. زاويههاي پنهان نشاتگرفته از روايتگري مفاهيم انساني است كه از نظر فرم و ريتم، راه تازهاي از روايت را نشان داده است. مرگ انديشي در لابهلاي سطور حس ميشود و در اين آفرينشگري، مرگ ماهيتي انتزاعي دارد: «تنهايت ميگذارم/اي من/ منِ پر خروش/ منِ آتشفشان/ منِ خاكستر/ همه خاكساريام از توست/ تنهايت ميگذارم/ تا از تنهاييام بگذري. (شعرِ «منها») رضازاده به عينيتمندي گرايش دارد و با روابط علت و معلولي، ظرفيتهاي معنايي شكل ميدهد. به جوهر معنايي اهميت ميدهد، با زبان حسي و مفهومي به زواياي پنهان شعر ميپردازد و با تقابل پارادوكسيكال به بازيهاي معنايي و لفظي ميپردازد. با حسهاي عاشقانه لحظههاي شاعرانه را ميآفريند. به واسطه طبيعتگرايي و انسانمداري فضاي انتزاعي و عيني را كنار هم مينشاند. با زبان حسي ـ مفهومي به توصيف مناظر ميپردازد: «چه بسيار ديدهام/ دايرههاي كوچك چرخان/ كه در وسعت دريايي بزرگ ميشدند نميماندند/ بسيار ديدهام تنآرايي آسمان را/ لحظه به لحظه در شكلهاي ناهمگون/ بسيار ميدانند بارها به من گوش سپردهاند/ صداها ترانهها/ كه در بيكرانگي روحام شناور ميشوند/ در من چشمهاي ست/ كه با غبار هيچ تنابندهاي/ آلوده نميشود. (شعر «چشمه»)
شاعر با «منِ» انساني و «منِ» اجتماعي به سمت ديالكتيك فراشخصي ميرود. از تكساحتي و تكمحوري گذر ميكند و با جهشي معنادار به شعر انسجام ساختاري ميبخشد. با ايجازمندي نموداري از احساس و عاطفه آفريد. مسير روشني طي كرد تا دريافتهاي خود را به تصوير بكشد. به كاركردهاي تازه واژهها دقت دارد. با گزينش واژهها شعر را به سمت مفاهيم حسي ميبرد و به نقش زبان بيش از عناصر ديگر شعر توجه نشان ميدهد. با بازيهاي لفظي و زباني مفاهيم تازهاي به وجود آورده است، روايتهاي روز را با مفاهيم استعاري بيان ميكند و به همين واسطه احساسگرايي مخاطب درگير را رنگ ميكند و با فضاپردازي موقعيت تازه ميآفريند. شعرهاي «نت تن» معطوف به كشف و شهود است و تنيدگي فرم و محتوا از كاركردهاي ساختار زبان است و فضاي منطقي سطرها و بندها سرشار از بديهيات است. ساختار حسي- مفهومي صورت وانمودهاي از عينيتگرايي است. شعرها از مفاهيم ساختاري بهرهمندند و فضاي غمآلود منبعث از روايتهاي غمگنانه است. معنامحوري از جاذبه شعرهاست و پرداخت به ظرافتهاي فراحسي تعامل با تصاوير روايي است: «اين انديشه آب است/ كه ميرود ميرويد/ دونده پر شتاب/ تطهير ميكند/ پريشوارگي صخرهها را/ اين انديشه آب است/ آن جا كه ميايستد/ در تفكري بلند/ مكث ميكند/ هوا را به درون ميكشد/ و در تنوارههاي درختان گلها/ كاهلانه با سرخوشي بيپايان/ عريان ميرقصد. (شعر «تفكر بلند») شعرها ساختاري ساده، اما مفاهيم بلندي دارند. تصاوير روايي ساده و ملموس كه متاثر از عوامل فردي و اجتماعي است. گرچه شعر كوتاه راه رفتن روي طناب است، اما شاعر به خوبي توانسته از پس اين مهم برآيد. مفاهيم ساختاري تحت تاثير جاذبهها و ظرفيتهاي معنايي است. پديدههاي متجانس با هم همنشين شدهاند تا تصاوير روايي شكل بگيرد. موتيفهاي عيني و ملموس جزو زواياي پنهان هستند.