• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3584 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۵ مرداد

من حكيم نيستم

افشين يداللهي

 

اين روزها ادبيات آشنايي را بارها از رسانه‌ها و شبكه‎هاي ارتباطي و مجازي، شنيده و ديده‌ام كه ادبياتي آشنا به اندازه تاريخ پزشكي اين سرزمين شايد باشد.
شبي در بيمارستان شريعتي تهران، كشيك كارورزي داخلي بودم و بيماري جوان را كه سرطان پيشرفته داشت به اورژانس آوردند و دچار ايست قلبي تنفسي ناشي از بيماري و عوارض آن شده و درگذشت و همراهان بيمار با هجومي همگاني هركسي را كه روپوش سفيد داشت مورد ضرب و شتم قرار داده و در جهت تاديب جامعه پزشكي و حل مشكلات پزشكي بودند. حدود 48 ساعت بود كه شيفت بودم، صحنه‌ها و ادبيات برخورد با پزشكان را مي‌ديدم و به مردم حق مي‌دادم كه به هر حال دوست دارند كه من و امثال من حتي بيمار سرطاني پيشرفته را نيز درمان كنند و بهبودي حاصل شود.
شبي در بيمارستان سيناي تهران كشيك بودم، در اين مركز در آن سال‌ها، حدود 30 سال قبل همگي كشيك پزشكي و دفاعي مي‌داديم، چون دايما بعضي به هر بهانه‌اي به خودشان حق مي‌دادند كه جامعه پزشكي را مورد محبت ويژه قرار دهند. به خصوص افرادي كه براي درخواست‌هاي القايي و دريافت داروهاي خاص مورد نيازشان به بيمارستان مي‌آمدند و ما كه كم‌تجربه بوديم صريحا و صادقانه مي‌گفتيم بدون انديكاسيون (سنديت پزشكي) ممنوع است و بعد جنگ و صلح و گريز را شروع مي‌كرديم و همان تكرار ادبيات هميشگي... .
جهت تامين مشكلات معيشتي يك شب با لباس معمولي در درمانگاه‌هاي جاده ساوه شيفت مي‌دادم و پدري فرزند تب‌دار خود را آورده بود و با وجود تمامي توصيه‌هاي پزشكي و علمي و به دليل حوصله‌اي كه آن موقع زياد داشتيم و براي بيماران و همراهان كلاس پزشكي و آموزشي مي‌گذاشتيم به پدر كودك دو ساله گفتم كه براي كاهش تب آمپول دي‌پيرون (نوالژين) ضرر دارد و ايجاد آگرانولوسپتوز بدخيم (نوعي سرطان خون) و نيز سندرم‌هاي مغزي مي‌كند و من به روش‌هاي ديگر تب بچه شما را كاهش مي‌دهم ولي داستان همان بود. توصيه‌هاي علمي و عملي بنده را نمي‌پذيرفت و پدر با حملات مكرر كه توسط كادر درمان درمانگاه كنترل مي‌شد مكرر مي‌گفت كه شماها به اندازه... هم سواد نداريد و بايد اين دارو را بدهيد و فحش‌هايي كه ترجمه بعضي را از كادر درمانگاه بعدا مي‌پرسيدم و باز همان ادبياتي كه امروزها مي‌شنويم.
شب ديگر در بيمارستان ايرانمهر تهران در قلهك با البسه دگرگونه و شيك كشيك بودم و با خود مي‌گفتم با فرهنگ متفاوت اين منطقه حتما ادبيات ديگري را شاهد خواهم بود و بيماران ويژه‌اي از مسوولان، هنرمندان، افراد مشهور و حتي بعضي خوانندگان شبكه‌هاي ماهواره‌اي امروزي كه آن زمان ترك وطن نكرده بودند، داشتم اما داستان همان بود و بيماران هوشيار و مست و خمار و نشئه، با همان ادبيات تكراري در مواردي كه چرا سرم نمي‌دهي، تقويتي نمي‌دهي، بد درمان كرده‌ايد، عارضه داده‌ايد و...گروه پزشكي را مورد لطف ويژه قرار مي‌دادند.
اگر باز در اين مقولات بگويم بسيار است.
در بيمارستان شريعت رضوي تهران، پيرمردي با خانواده با التماس آمدند كه دچار درد شديد شكم است و به مركز خصوصي رفته است و براي انجام كولونوسكوپي روده درخواست هزينه بالايي از ايشان شده است و توان پرداخت ندارند.
چون بيمه است و در اين بيمارستان رايگان انجام مي‌شود، با اينكه در وقت پايان كار بودم و روز قبل از تعطيل بود با نگراني از مشكلات بيمار و خانواده، پذيرفتم و وقتي وارد روده بيمار شدم يك ديورتيكول (كيست‌هاي روده‌اي) پاره شده را مشاهده كردم فورا در تماس با بيمارستان فياض‌بخش و جراح آن مركز با آمبولانس و كادر پزشكي و پرستاري بيمار را منتقل كردم و پس از عمل در  ICU(بخش مراقبت‌هاي ويژه) مكررا ويزيت كردم تا نجات يافته و از بيمارستان مرخص شد. يك هفته پس از ترخيص از پزشكي قانوني نامه‌اي آمد كه شكايت داريد و وقتي جويا شدم گفتند از همان پيرمردي است كه دلسوزي كرديد و تمام كارهايش نيز رايگان انجام شد، آمده بود تا ديه بگيرد. وقتي به پزشكي قانوني رفتم ايشان را ديدم، خانواده‌اش مي‌دانستند كه چه زحمتي براي‌شان كشيده‌ام خود را مخفي كردند ولي خودش جلو آمد و فرياد زد كه تو روده مرا سوراخ كرده‌اي و الفاظ و ادبيات... بعد از جلسات مكرر رفت و آمد به پزشكي قانوني وقتي راي برائت داده شد و حتي گفتند كه مي‌توانيد از بيمار شاكي باشيد، به لبخندي اكتفا كرده و خارج شدم.
پيرمرد در حياط پزشكي قانوني مي‌گفت كه همه شماها دزد و آدمكش هستيد و دست‌تان در دست همديگر است. يك ماه بعد روزي در درمانگاه پيرمرد را ديدم با شرمساري، يكي از كارمندان درمانگاه را واسطه قرار داده بود كه مجددا توسط بنده ويزيت شود به داخل آمد و خم شد تا دست مرا ببوسد و مكررا مي‌گفت كه توسط يك همكار ديگر گروه پزشكي تحريك شده است و عذرخواهي و شرمساري مي‌كرد.
بسياري از اين خاطرات در طول عمر پزشكي 30 ساله من و چندين ساله بقيه همكاران وجود دارد، اما هر زمان اين داستان پيش مي‌آيد مي‌روم سراغ خاطرات حكيم ابوعلي سينا، حكيم زكرياي رازي... و نيز خاطرات دوران فعاليت در بيمارستان‌ها و مراكز درماني سينا، شريعتي، امام خميني، مركز طبي كودكان، اميركبير، بهرامي، اميرعلم، روزبه، رازي، ساسان، فياض بخش، شريعت رضوي، ميلاد و پلي كلينيك‌هاي تهران، رازي چالوس، شهيد بهشتي نوشهر، حكمت ساري، وليعصر قائمشهر، خاتم‌الانبيا، ايرانشهر و...
و مناطق جنگ و جبهه و شلمچه و آبادان و ايلام و سيستان و بلوچستان، مازندران، تهران، كيش و... را يادآوري مي‌كنم.
دعاهايي را كه شنيده‌ام لبخندهايي كه بر لبان مادري، پدري، فرزندي، همسري، بيماري، همراهي نشسته است را مرور مي‌كنم و با خود مي‌گويم خدا به من اين مسووليت را داده است، 12 سال دانش‌آموز ممتاز بوده‌ام، 7 سال پزشك عمومي، دو سال خدمت سربازي، مدت‌ها در جبهه‌، حداقل 2 سال دوران طرح، حداقل 5 سال خدمات ضريب K دولتي اجباري در مناطق محرم بوده‌ام، 3 تا 4 سال دوران تخصصي را گذرانده‌ام، يك تا 2 سال دوره‌هاي فوق‌تخصصي و چند دوره ماهانه و سالانه، آموزش‌ها و گواهينامه‌هاي تكميلي و تخصصي.
بزرگ شدن فرزندان و پير شدن همسرم و خودم را نديده‌ام، هنوز هم بايد هر سال دوره‌هاي متعدد آموزشي و پژوهشي را بگذرانم تا مدارك اخذ شده در طي حداقل 30 ساله و خدمات 30 ساله متعاقب و همزمان مورد تاييد باشد و اگر يك شب مطالعه مرتبط نكنم صبح نخواهد شد.
اما با مشاركت همكاران ديگر حداقل كاري در اين سرزمين شده است كه آن كارگردان سينما انتظار داشته باشد كه فرد 76 ساله نيز دچار عوارض بيماري و درماني نشود.
خوش به حال ما كه اميد به زندگي را از 50 سال اوايل انقلاب به 75 تا 80 سال رسانده‌ايم، خوش به حال ما كه ريشه‌كني بسياري از بيماري‌ها را كرده‌ايم. خوش به حال ما كه بسياري از درما‌ن‌ها و تكنولوژي‌هاي پيشرفته و مراقبت‌هاي ويژه را آموخته و به‌كارگيري كرده بيماري‌هاي بدخيم را تحت درمان قرار داده‌ايم و شاخص‌هاي آماري بهداشتي و درمان و سلامت ايران را در دنيا ارتقا داده‌ايم.
آماري از پيشرفت‌هاي بهداشت و درمان و سلامت را از مراجع داخلي و خارجي بگيريد و سطح پزشكي ما را با ديگر علوم و فنون و هنر در دنيا بسنجيم و بعد به مردم حق بدهيم و ناراحت نشويم از اين ادبيات تكراري، چون مردم از ما نتيجه گرفته‌اند كه امروز بهتر و بهتر را مي‌خواهند و اين نيز حاصل مي‌شود و كمك و عدم دلسردي و خودنظارتي جامعه پزشكي ايران را مي‌طلبد.
من تلاش مي‌كنم، من ناراحت نمي‌شوم، من بايد خدمت كنم و من خودم، خودم را به چالش مي‌كشم، من طبيبم، من بايد دردها و آلام و بي‌ادبي و حتي خشونت را تحمل كنم، چون من يادگار حكيمان اين مرز و بومم و اگر خدا بخواهد من حكيم هستم.
دوستاني كه اين روزها ناراحت شده‌اند با فكر گذشته، حال و آينده اين مرز و بوم سرودي را زمزمه كنند كه اين روزها بارها زمزمه كرده‌ام.
ايران
به خاك خفته تو سوگند
به بغض خفته دماوند
كه شوق زنده ماندن من
به شادي تو خورده پيوند

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون