• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3589 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۲ مرداد

حميدرضا شركا در گفت‌وگو با «اعتماد» پيش نياز هاي بررسي برنامه ششم را تشريح كرد ‏

بايد دست به كار تدوين چشم انداز بيست ساله شويم

زهرا علي‌اكبري

حميدرضا برادران شركا در ‏كارنامه كاري‌اش هم تكيه بر صندلي رياست ‏دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي را دارد ‏و هم تكيه بر صندلي سازمان مديريت و ‏برنامه‌ريزي را. وقتي كليد سازمان مديريت و برنامه‌ريزي را به رييس دولت نهم در سال 1384 تحويل داد، فكر نمي‌كرد  اندك زماني بعد نشاني از اين سازمان باقي نماند. ‏احمدي‌نژاد چندان سازمان مديريت و برنامه‌ريزي ‏را به رسميت نمي‌شناخت و آن را برنمي‌تافت. اين ‏گونه بود كه حكم به انحلال داد و اتفاقا برادران ‏شركا، كه از سال 1354 عضويت در هيات ‏علمي دانشگاه علامه را در كارنامه كاري خود ‏جاي داده است نيز همواره در صف منتقدان اين ‏اقدام قرار گرفت. ‏
‎ ‎با طمانينه سخن مي‌گويد و تلاش دارد كه ‏هشدارهايش نسبت به حال و آينده كشور را ‏طوري مطرح كند كه راهي براي نجات باشد. ‏وقتي صحبت از برنامه ششم توسعه مي‌شود، ‏سري تكان مي‌دهد و شرايط امروز كشور را براي ‏استناد به ضرورت برنامه‌ريزي مورد توجه قرار ‏مي‌دهد. براي كساني كه معتقدند عمر ‏برنامه‌ريزي در جهان به سر آمده است، يك پاسخ ‏دارد؛ اگر همه كشورهاي جهان برنامه‌ريزي را ‏كنار گذاشتند، ما بايد در دستور كار داشته باشيم ‏چون ماهيت درآمد نفتي ما انفال است و معني ‏آن تعلق اين درآمد به همه مردم است. ‏
‎ ‎او كه از دانشگاه فلوريداي امريكا مدرك ‏دكترايش را گرفته، مي‌گويدكه ايران ‏بايد هر چه سريع‌تر مشكل شكلي و محتوايي ‏برنامه ششم توسعه را برطرف كند تا امكان ‏توسعه را در كشور بازيابد. حالا لايحه برنامه ششم توسعه ديگر بار به مجلس ارايه شده است و پيش‌بيني مي‌شود كميسيون تلفيق بررسي برنامه، هفته آينده تشكيل جلسه دهد. هنوز هم كم نيست شمار كساني كه برنامه ششم را برنامه‌اي كلي مي‌دانند و ديگراني كه شرايط اقتصادي كشور را مساعد اجراي برنامه‌اي توسعه‌اي ارزيابي نمي‌كنند. مشروح مصاحبه ‏حميدرضا برادران شركا با «اعتماد» در پي مي‌آيد: ‏
‏ ‏
‏وقتي از برنامه و توسعه صحبت مي‌كنيم، خواه‌ناخواه پاي ‏برنامه ششم به ميان كشيده مي‌شود. كمي دير ‏شده و نگراني‌ها درباره شكل و محتواي اين برنامه ‏همچنان پابرجاست، اميدي داريد كه اين برنامه ‏سرنوشتي بدتر از برنامه‌هاي پيشين توسعه را ‏نداشته باشد؟‎ ‎
‎ ‎اميد دارم، هشدار مي‌دهم و پيشنهاد مي‌كنم تا ‏راهي پيدا شود براي بهبود وضعيت در اين حوزه. ‏چاره‌اي جز اين نيست. ‏
به نظر مي‌رسد جدا از محتوا، ما به لحاظ شكلي ‏نيز در اين بخش با بحراني جدي روبه‌رو هستيم. ‏هنوز بسياري از نمايندگان معتقدند آنچه تحت ‏عنوان برنامه ششم به مجلس ارايه شد، اصلا ‏برنامه نبود و سازمان مديريت و برنامه‌ريزي نيز ‏توضيح مي‌دهد اتفاقا اين بخشي از برنامه است و ‏لزومي به ارايه تمام احكام نيست، اينها ماهيت ‏برنامه و بالاتر از اين ماهيت توسعه را در ايران ‏تهديد نمي‌كند؟‎ ‎
آقاي رييس‌جمهور بايد با مجلس به توافق برسد. ‏اين
« بايد» مهمي است. اگر قرار بر اين است كه ‏برنامه به اين شكل تصويب شود ما نيازمند يك ‏توافق هستيم. به هر حال آقاي دكتر روحاني بر ‏اين اعتقاد است كه طبق قانون اساسي ‏برنامه‌ريزي بر عهده رييس‌جمهور است و ‏نمايندگان مجلس نيز به قانون مصوب سال ‏‏1351 برنامه و بودجه استناد مي‌كنند كه بر ‏اساس مفاد آن بايد برنامه توسعه‌اي به مجلس ‏ارايه شود. اينجا حالا بايد بحث كرد كه قانون ‏اساسي بايد مدنظر قرار گيرد يا قانون مصوب ‏سال 1351؟‎ ‎
ما سال‌ها برنامه‌هاي توسعه‌اي را در قالب قانون ‏در مجلس مورد تصويب قرار داده‌ايم اما در عمل ‏دستاورد خاصي نداشتيم. به هر روي مجلس ‏شوراي اسلامي در همين دوران، نتوانسته است ‏دلايل عدم اجراي قانون را از دولت‌ها پيگير شود. ‏
‎ ‎اين نكته مهمي است. اگر اين توافق صورت گيرد ‏مي‌شود به جاي آنكه برنامه به مجلس ارايه شود ‏تا تبديل به قانون شود، در شوراي عالي اقتصاد به ‏تصويب برسد. البته اگر لازم باشد مي‌توان تركيب ‏شورا را تغيير داد. ‏
‏‎ ‎شما از كدام نظريه دفاع مي‌كنيد؟‎ ‎
فكر مي‌كنم اين امكان هست كه برنامه در ‏شوراي اقتصاد مصوب شود و دلايلي هم براي ‏دفاع از اين پيشنهاد دارم. كساني كه در حوزه ‏تصويب و اجراي برنامه مسووليت دارند، در اين ‏شورا حضور دارند، از سوي ديگر اگر به دليل ‏تغييرات محيطي داخلي و بين‌المللي، ضرورت ‏بازنگري در برنامه احساس شود، مي‌توان سرعت ‏عمل بيشتري را براي اصلاح برنامه داشت. ‏تغييرات سريع‌تر و راحت‌تر انجام مي‌شود. لازمه ‏اين كار هم موافقت مجلسي‌هاست. آنها بايد در ‏قالب يك مصوبه قانوني اين اختيار را به دولت ‏بدهند كه بتواند برنامه را در شوراي عالي اقتصاد ‏تصويب كند. در اين شرايط نظر رييس‌جمهور هم ‏تامين مي‌شود چرا كه همان طور كه گفتم در ‏قانون اساسي برنامه‌ريزي بر عهده رييس‌جمهوري ‏است. دولت مي‌گويد تدوين و تصويب برنامه طبق ‏قانون اساسي وظيفه من است و مواردي را كه ‏جنبه مالي و حقوقي دارد، در قالب لايحه به ‏مجلس ارايه مي‌دهم. همين موارد تحت عنوان ‏بخشي از مقررات به مجلس ارايه شد. همان طور ‏كه گفتم اين اختلاف نظر شكلي ايجاد شد. ‏
فعلا كه سيگنالي در خصوص توافق از سوي ‏دولت و از سوي نمايندگان ديده نشده است؟‎ ‎
‎ ‎من فكر مي‌كنم فعلا زمان، زمان توافق بر سر ‏اين مساله است تا اين مشكل حل شود. لازم است ‏من اشاراتي به شكل برنامه‌ريزي داشته باشم تا ‏سوال را روشن‌تر پاسخ بدهم. ما دو نوع ‏برنامه‌ريزي داريم. يكي برنامه‌ريزي جامع و ‏ديگري برنامه‌ريزي هسته‌اي. در برنامه‌ريزي ‏جامع، همه موارد ديده مي‌شوند، در كنار هم. ‏اقتصاد، سياست، فرهنگ و اجتماع و... و تمامي ‏آنچه دولت قصد دارد در هر حوزه اجرايي كند را ‏در برنامه منعكس مي‌كند. خاطرم هست كه در ‏زمان تدوين برنامه چهارم توسعه، مرحوم دكتر ‏عظيمي پيشنهاد كردند كه با توجه به اينكه راه ‏تدوين برنامه جامع در ايران آزموده شده است، ‏بهتر است اين‌بار از برنامه‌ريزي هسته‌اي مدد ‏بگيريم. ما اين پيشنهاد را به ستاد برنامه ارايه ‏كرديم و مورد تاييدكامل قرار نگرفت. ‏ پس در نوع برنامه‌ريزي جامع است كه همه‌چيز ‏در آن ديده مي‌شود. برنامه‌ريزي هسته‌اي هم ‏يعني پروگرام‌هايي براي هر مشكل اولويت‌دار در ‏نظر بگيريم تا به ترتيب مشكلات و كمبودها را ‏برطرف كنيم. اين در كليت قضيه است. تاكنون ‏همه برنامه‌هايي كه داشتيم جامع بوده است؛ از ‏اين رو در برنامه چهارم ما تلفيقي از برنامه ‏هسته‌اي و جامع را مد نظر قرار داديم. از يك ‏طرف برنامه جامع بود اما از سوي ديگر 30 ‏پروگرام بخشي و سي پروگرام استاني تدوين ‏كرديم. ايده اين بود كه به سمتي برويم تا به ‏تدريج در آينده همه برنامه را پروگرام‌ها تشكيل ‏بدهند. ‏
‏از توافق بر سر شكل قانوني تصويب برنامه و ‏شيوه تدوين بگذريم به محتوا مي‌رسيم. برنامه ‏ششم توسعه برنامه‌اي سرنوشت ساز براي ايران ‏است. از پس اجراي ناقص دو برنامه توسعه‌اي و ‏عقبگرد اقتصاد ايران، زمان براي تدوين برنامه‌اي ‏قابل اجرا جهت حركت دوباره اقتصاد وجود دارد. ‏حالا در اينجا دو سوال مهم مطرح است. اول ‏اينكه جامعه ايران از پس تحليل قابل توجه ‏اقتصادي آيا آمادگي لازم براي حمايت از يك ‏برنامه توسعه‌اي را دارد و دوم اينكه محتواي ‏برنامه ششم چنين پتانسيلي را داراست يا خير؟‎ ‎
‎ ‎نظر شخصي من اين است كه مهم‌تر از همه ‏قضايا، جامعه است. بايد اين جامعه برنامه‌پذير ‏بشود. منظور من از جامعه مسوولان و مردم، هر‏دو هستند. هر دو اينها بايد اعتقاد پيدا كنند ‏برنامه‌ريزي يك اصل ضروري است. اين مقدم بر ‏قضايايي است كه گفتم. ‏
البته هنوز كم نيست شمار كارشناساني كه ‏معتقدند برنامه توسعه‌اي آن قدرها هم ضروري ‏نيست و بسياري از كشورها بدون تدوين برنامه ‏توسعه‌اي خط مشي حركت خود را تدوين ‏مي‌كنند.‏
‎ ‎نكته مهمي را اشاره كرديد. من معتقدم اگر همه ‏كشورهاي جهان هم برنامه را كنار گذاشتند ما ‏نبايد كنار بگذاريم و بايد حتما برنامه توسعه‌اي ‏تدوين كنيم. مي‌پرسيد چرا؟ اشاره من به درآمد ‏نفت است. ‏
در كشور ما درآمد نفت عمده‌ترين بخش درآمدي ‏كشور را تشكيل مي‌دهد. اين درآمد انفال است و ‏به عموم مردم تعلق دارد. بايد با دقت بيشتري ‏اين درآمد را هزينه كنيم. درآمد ناشي از نفت يك ‏درآمد بين نسلي است، يعني هم به نسل امروز ‏تعلق دارد و هم نسل آينده، پس بايد صرف ‏توسعه سرمايه‌گذاري در كشور شود. اين عمليات ‏نيازمند يك برنامه مدون است كه دولت با ‏اولويت‌هاي كشور بيايد و آن را تخصيص بدهد. ‏حالا شما مي‌گوييد برخي كشورها اصلا برنامه ‏ندارند. يادمان باشد در همين كشورها بنگاه‌هاي ‏بزرگ، برنامه دارند. پس برنامه‌اي بودن اين ‏بنگاه‌ها كشور را هم برنامه‌پذير مي‌كند؛ لذا من ‏معتقدم به دليل ماهيت درآمد نفت، اگر هيچ ‏كشوري در دنيا برنامه نداشت ما بايد داشته ‏باشيم. ‏
تاكنون برنامه داشته‌ايم، اتفاقا در قالب قانون هم ‏تصويب كرده‌ايم اما نتيجه چندان جالب نيست. ‏
مشكل، ديگر از برنامه نيست. بايد به برنامه اعتقاد ‏داشته باشيم و اجراي آن را دنبال كنيم. دولت هم ‏بايدگزارش‌هايي را به شكل ادواري به نمايندگان ‏مردم ارايه كند. اصلا لازم است كه اين حوزه ‏نظارت را پررنگ‌تر از قبل كنيم. ‏
حالا مي‌رسيم دوباره به اين نكته كليدي كه آيا ‏مردم براي اجراي يك برنامه توسعه‌اي آماده اند؟
بايد ضرورت‌هايش را براي مردم تبيين كنيم. ما از ‏هر زمان بيشتري به يك برنامه توسعه‌اي نيازمند ‏هستيم. ‏
ماهيت درآمدي ايران از يك سو و ماهيت مسائل ‏و تنگناهاي كشور ضرورت برنامه‌ريزي را از قبل ‏بيشتر كرده است. ما در شرايط كنوني با چند ‏بحران روبه‌رو هستيم. اما سه بحران داراي اولويت ‏است. بحران آب، بحران صندوق‌هاي بازنشستگي ‏و بحران بيكاري. خوب چطور مي‌توانيم بر اين ‏بحران‌ها فايق شويم؟ ما با مقدار آبي كه از منابع ‏آب‌مان برداشت كرديم و مساله خشكسالي در ‏بسياري از استان‌ها، چاره‌اي جز برنامه‌ريزي ‏نداريم. اصلا اگر برنامه نباشد، با انبوه مشكلات ‏چه كنيم. كدام را اولويت بدهيم؟ بايد ديد چقدر ‏منابع داريم و با اين منابع كدام بحران اولويت‌دار ‏را بايد در 5 سال پيش رو حل كنيم. هر چه ‏ديرتر اين برنامه‌ها را تدوين و اجرايي كنيم، ‏بحران عميق‌تر مي‌شود. مثلا با مساله فساد اداري ‏چطور مقابله كنيم؟ چند سال اين برنامه را داشته ‏باشيم؟ اين عمليات را از كجا آغاز كنيم؟ در زمان ‏مناسب و منطقي هم چطور اجرايي كنيم؟
‏به هر حال من نمي‌توانم قانع شوم. دلايلي كه ‏مي‌آوريد كاملا درست است اما ما با وجود برنامه ‏توسعه‌اي به اينجا رسيده‌ايم، به انبوهي بحران. ‏اصلا كدام اولويت‌مان در اين سال‌ها مورد ‏رسيدگي قرار گرفته است؟‎ ‎
نمونه مي‌دهم. الان همه مي‌گويند انحلال سازمان ‏مديريت و برنامه‌ريزي غلط بود اما قبلا اين اتفاق ‏نظر نبود. حكايت برنامه هم همين است. حالا ‏خيلي‌ها معتقدند اگر سازمان مديريت و ‏برنامه‌ريزي بود، با همه مشكلاتش نمي‌گذاشت ‏بحران آب به اينجا برسد يا بحران يارانه‌ها. در ‏دولت پيشين 800 ميليارد دلار منابع داشتيم اما ‏آمار اشتغال را ببينيد؛ گفته شد سالي 14 هزار ‏شغل اضافه شده است. من درخواست مي‌كنم در ‏همين دوره پروژه‌هاي بزرگ را ليست كنيد. ‏بگوييد كدام پروژه بزرگ را شروع كرديم. لازم ‏است يك گزارش به مردم بدهند. در همين حد ‏گزارش عمليات تا بفهميم چه شده است. ‏
‎ ‎اينكه جامعه يا مسوولان برنامه‌پذير نيستند ‏جنبه فرهنگي قضيه است. ما بعضي بخش‌ها را بها ‏نداده‌ايم. اصلا برخي حوزه‌ها وظايف‌شان را ‏فراموش كرده‌اند. بعد نظارتي كمتر از بعد تقنيني ‏نيست. اين بعد نظارتي را مجلس بايد اجرايي ‏كند. در كنار آن نهادهاي نظارتي هم همين طور. ‏هر قدر ديرتر برنامه‌پذير شويم، بحران عميق‌تر و ‏مشكل‌تر مي‌شود و شايد به جايي برسيم كه ‏مشكل غيرقابل حل شود. اگر خودمان توانايي ‏نداريم كه به نظر من داريم، از تجربه كشورهاي ‏ديگر استفاده كنيم و مشاوراني را در سطح ‏بين‌المللي بياوريم. مسوولان در درجه اول و مردم ‏در درجه بعدي بايد به اين باور برسند كه تنها ‏راه‌حل فايق آمدن بر مشكلات فراوان موجود در ‏كشور ما بحث برنامه‌ريزي است. نمي‌شود همه ‏مسائل كشور را يك دفعه و يك جا حل كنيم. ‏كاري كه كرديم و جواب نداد. فرض كنيد پنج ‏بحران داريم، بايد ببينيم كدام را اول و كدام را ‏آخر حل كنيم. البته در ابتدا توضيح دادم كه ايراد ‏برنامه‌ريزي جامع همين است. اينكه اولويت‌بندي ‏دقيق صورت نمي‌گيرد. يكي از ويژگي‌هاي برنامه ‏اين است كه اولويت‌ها را روشن كند. اگر بخواهيم ‏همه مسائل كشور را بريزيم در يك لايحه و ‏تبديل به قانون كنيم محكوم به شكست هستيم. ‏همه منابع مالي و زماني را بايد به چندمشكل ‏تخصيص مي‌داديم تا حل شوند بعد مي‌رفتيم ‏سراغ بقيه اما اين گونه نشد. اين طرح‌هاي ‏عمراني تصوير روشني است از عملكرد ما. همه ‏اصرار دارند طرح‌هاي عمراني در استان‌هاي‌شان ‏شروع شود. نتيجه اين مي‌شود كه هزار طرح ‏عمراني را آغاز مي‌كنيم و بعد زمان طولاني به ‏آنها اختصاص مي‌دهيم و در آخر نيز يا نيمه تمام ‏رها مي‌شوند... ‏
‏يا وقتي به پايان مي‌رسند كه توجيه فني و ‏اقتصادي ندارند. ‏
‎ ‎آفرين. دقيقا. طبيعي است اگر همه كار را با هم ‏شروع كرديد به اينجا مي‌رسيم. ما در دانشگاه به ‏دانشجويان مي‌گوييم نياز انسان نامحدود است و ‏منابع محدود. اقتصاد يعني انتخاب بر مبناي ‏اولويت‌ها. شما درآمد ماهيانه داريد، بر اساس آن ‏اولويت‌هاي‌تان را تعيين مي‌كنيد. مثلا مي‌گوييد ‏اول غذا، مسكن، پوشاك و بعد آموزش و بهداشت ‏و... به ميزان درآمد و امكانات اين اولويت‌ها را ‏مشخص مي‌كنيد. وقتي در سطح فردي اين كار ‏را مي‌كنيد در سطح سازماني و كشوري نيز به ‏اين برنامه نياز داريد. ‏
‏اگر ما برنامه‌هاي توسعه‌اي نداشتيم، ‏وضعيت‌مان با حالا خيلي تفاوت داشت؟‎ ‎
‎ ‎سوال خوبي مي‌پرسيد. من مي‌گويم بله خيلي ‏تفاوت داشت. ‏
‏با وجود همه مواردي كه گفتيد، اينكه پايبندي ‏نداشتيم، درست اجرا نكرديم، اولويت‌بندي اتفاق ‏نيفتاد؟‎ ‎
‎ ‎با همه اينها اگر برنامه نبود وضع‌مان بدتر بود. ‏منتقديد كه چرا برنامه اجرا نمي‌شود، خوب برويد ‏بررسي كنيد. نه شما. دولت برود ببيند مشكل ‏چيست؟ گروه كارشناسي بگذارد. مثل اين ‏مي‌ماند كه ساختمان بسازيد اما به خاطر نم ‏دادن ديوار رهايش كنيد. طبيعتا مشكل لوله را ‏برطرف مي‌كنيد. نمي‌گوييد ساختمان بد است. ‏بالاخره مشكل‌يابي مي‌كنيد و حالا هم در مورد ‏برنامه توسعه لازم است تيمي از كارشناسان ‏بررسي كنند ببينند مشكل كجاست. به نظر من ‏مشكل اين است كه خواستيم همه هندوانه‌ها را ‏با يك دست‌برداريم. در بازه زماني 5 ساله قصد ‏كرديم همه مشكلات را حل كنيم و هيچ كدام ‏هم حل نشد. ‏
مثال شما قابل بررسي است، به هر حال زياني ‏كه ايران بابت انحلال سازمان مديريت و ‏برنامه‌ريزي ديد قابل توجه است، اما نمي‌شود به ‏همين حداقل هم قانع بود. ‏
عرض من اين است كه سازمان مديريت و ‏برنامه‌ريزي نداشتيم و زيانش را ديديم. همين ‏سازماني كه خيلي‌ها از آن انتقاد مي‌كردند در ‏زمان حياتش مقابل خيلي از زياده خواهي‌ها ‏ايستاد. موفق‌ترين برنامه توسعه‌اي در اجرا، برنامه ‏سوم بود و در تدوين هم بهترين برنامه همان ‏برنامه چهارم است كه تقريبا اجرا نشد. بالاخره ‏يك معياري هست كه ما بر مبناي آن صحبت ‏كنيم. من منظورم همين سنگ محك است. ‏پروژه‌اي در اين مملكت آغاز شد اما پيگيري نشد. ‏اين پروژه نگاه به برنامه‌ريزي بود. قرار بود بر ‏همين مبنا نگاه ما رو به پيشرفت باشد. شايد بايد ‏بهتر كار مي‌كرديم و از زمان و منابع‌مان بهتر ‏استفاده مي‌كرديم اما نسبي بررسي كنيد ‏مي‌بينيد در همين شرايط برنامه سوم خوب بود. ‏شايد شما بگوييد برنامه‌هاي قبلي بلافاصله پس از ‏پايان جنگ اجرا شده اما من نوع نگاهي كه بوده ‏را مي‌گويم كه رو به پيشرفت بود. ‏
يادمان باشد هر فعاليتي كه صورت مي‌گيرد با ‏توجه به همان زمان و مكان بايد سنجيده شود. ‏تلاش دولت اين بود كه تسهيل‌كننده باشد تا ‏مداخله گر. همان برنامه سوم را مي‌گويم. الان ‏هم دولت بايد همين نقش را داشته باشد. اولويت ‏اين است كه تصدي‌هاي دولتي واگذار بشوند. در ‏برنامه چهارم ديده بوديم دولت چابك شود و به ‏وظايف اصلي آن بپردازد و بحث تسهيل‌گري را ‏داشته باشد. دولت‌ها چند وظيفه اساسي دارند: ‏دفاع از كشور، حمايت‌هاي قانوني و ‏تسهيل‌كنندگي براي فعاليت بخش خصوصي. ما ‏بايد دوباره برگرديم به همان بخش‌ها و نگرش‌ها. ‏
‎ ‎بخش خصوصي ما با وجود مشكلاتي كه دارد در ‏همين چند سال گذشته نشان داد اگر ميدان ‏بگيرد و مانع‌تراشي نكنند مي‌تواند موفق بشود. ‏من اين تغيير را به وضوح مي‌بينم و اين پتانسيل ‏بخش خصوصي را كامل درك مي‌كنم. شايد ‏واضح نباشد اما روند وقايع و عملكرد نشان ‏مي‌دهد بخش خصوصي كم كم در حال بازيافت ‏جايگاه واقعي خودش است. طبيعي اين است كه ‏اگر زمينه و فضا و شرايط را آماده كنيم بخش ‏خصوصي مي‌تواند بيش از پيش اثرگذار باشد. ‏بايد اميدواري به آينده داشته باشد. به عنوان ‏مثال، در بحث سالم‌سازي سيستم اداري، فساد ‏اداري بيشترين و بزرگ‌ترين آفت توسعه كشور ‏است. بايد اين مشكل را حل كنيم. ‏
‎ ‎بايد فضا را امن كنيم. سرمايه‌گذار خارجي با اين ‏سيستم اداري جرات نمي‌كند وارد ايران شود. ‏بحث بحران‌ها هم هست كه مفصل به آنها ‏پرداختيم. ‏
با مشكل عدم باور به برنامه و برنامه‌پذيري چه ‏بايد كرد؟‎ ‎
عدم باور به برنامه‌ريزي هم قابل تاسف است. در ‏بسياري از كشورها برنامه‌ها قانون نيست اما مفاد ‏آن چه را پيش بيني مي‌كنند به مرحله اجرا در ‏مي‌آورند. حالا چطور ما قانون را اجرايي ‏نمي‌كنيم؟ به نظر مي‌رسد بايد اجبار بيشتري در ‏اجرايي شدن برنامه مي‌گذاشتيم و بگذاريم. ‏مجلس چرا سوال نكرده و دولت چرا پاسخ را ارايه ‏نداده است. من البته مثالي ساده مي‌زنم. در مورد ‏همين برنامه ششم. وقتي دولت همين لايحه را به ‏مجلس داد، تعداد پيشنهادات نمايندگان مجلس ‏از پيشنهادات دولت در لايحه برنامه ششم بيشتر ‏بود. اين يعني چي؟ معلوم است ما از همان ابتدا ‏شرايطي ايجاد كرديم كه هيچ كدام از برنامه‌ها ‏اجرايي نشوند. وقت آن است كه مجلسي‌ها در ‏جايگاه نظارتي خود در اجراي درست برنامه قرار ‏گيرند. بايد سوال كنند چرا اين مواد را در لايحه ‏آورديد و بقيه را نياورديد؟ توضيح بگيرند. در ‏حقيقت بر صندلي قانونگذاري بنشينند. نمي‌شود ‏‏5 اولويت دولت داشته باشد و 5 اولويت مجلس و ‏در نهايت هم تعداد اولويت‌ها را بالا ببريم. همين ‏نشان مي‌دهد ما باور نداريم كه شرايط حاكم بر ‏برنامه‌ريزي چيست. در ديگر عرصه‌ها هم همين ‏است. هر وزيري مي‌خواهد منويات خود را وارد ‏برنامه كند، بدون توجه به اصل برنامه‌ريزي. اگر ‏قرار است حرف همه بيايد اصلا چرا برنامه ‏مي‌نويسيد؟ ‏
با اين اوضاع چه بايد كرد؟‎ ‎
پيشنهاد من به دوستان اين است كه زماني كه ‏چشم‌انداز 20 ساله تبديل به سند شد، ما بايد يك ‏برنامه بلندمدت 20 ساله تدوين و آن را به چهار ‏برنامه 5 ساله توسعه‌اي تقسيم مي‌كرديم. البته در ‏برنامه چهارم تا حدي اهداف كلي برنامه پنجم، ‏ششم و هفتم را هم تدوين كرديم اما دنبال نشد. ‏الان هم دير نيست. 9 سال به پايان چشم‌انداز ‏باقي مانده و بايد دوباره چشم‌انداز بيست ساله‌اي ‏تدوين كنيم. كلي‌تر ببينيم در بيست سال آينده ‏بايد چكار كنيم. اين‌بار برنامه توسعه بلندمدت را ‏پس از تصويب اين چشم‌انداز تدوين كنيم. بايد ‏همه همقسم بشوند كه اين برنامه را اجرا ‏مي‌كنيم. مالزي همين كار را كرد. بايد يك برنامه ‏بلندمدت تصويب كرد و بعد به فراخور زمان و ‏امكانات اولويت‌هايش را جابه‌جا كرد. يادم هست ‏يك بار كه از تجربيات‌شان گزارش مي‌دادند، ‏گفتند با امكاناتي كه داشتيم سرعت را بيشتر ‏كرديم و بخشي از برنامه نيز قبل از موعد مقرر به ‏نتيجه رسيد. مالزي كشوري شبيه ما است. از اين ‏تجربه براي برنامه‌ريزي استفاده كنيم. لازم است ‏از اين حال روزمرّگي بيرون بياييم. مشكلي كه در ‏كشور ما هست همين روزمرّگي دولت است؛ همه ‏دنبال حل مسائل امروز هستند. اين امكان‌پذير ‏نيست. اين وضعيت براي يك فرد صحيح نيست ‏چه رسد براي جامعه، براي دولت. برويد با جوان‌ها ‏حرف بزنيد ببينيد كدام يك برنامه 10 ساله ‏دارند؟مي خواهند 10 سال ديگر به كجا برسند. ‏روزمرّگي دولت ما را هم روزمره كرده است. از ‏هر كسي بپرسيد آينده را چطور مي‌بينيد ‏مي‌گويد اصلا فكر نكردم، احتمالا اوضاع خوبي ‏نيست. اين در حالي است كه جامعه از پتانسيل ‏بالايي برخوردار است. وقتي جوان اين مملكت ‏آينده را خوب نمي‌بيند و فكري به حالش نكرده ‏است يعني وارد بحران شده‌ايم. بايد بحث آينده ‏پژوهي را گسترش بدهيم. در حالي براي ‏فرداي‌مان فكري نكرده‌ايم كه در برخي كشورها ‏سند صد ساله مي‌نويسند. مثلا مي‌گويند برنامه ‏ما براي 70 سال آتي براي آب چيست. براي ‏جمعيت برنامه دارند. در ژاپن مي‌گويند سن ‏جامعه بالا رفته و كشور دچار مساله پيري شده ‏است. نگران شده‌اند و برنامه‌ريزي در اين حوزه در ‏دستور كارشان است. به هر حال وقتي جامعه پير ‏مي‌شود، بيشتر مصرف‌كننده است نه مولد؛ ‏آلترناتيو چيست؟ كجا برويم؟ بايد مهاجران ‏بيشتري داشته باشيم؟ جمعيت موجود را تشويق ‏به زاد و ولد كنيم؟ در مورد گزينه‌هاي مختلف ‏فكر مي‌كنند. حالا در ايران جوان با درصد بالاي ‏جوانان كه خود، پتانسيلي، براي عامل رشد ‏هستند و برخي كشورها آرزوي تركيب جمعيتي ‏ما را دارند به وضعيتي رسيده‌ايم كه جوانان به ‏عنوان مشكل مطرح هستند نه پتانسيل رشد. ‏مثلا وقتي صحبت ميشه يك برنامه‌ريزي اين است ‏كه چطور از امكانات خارجي استفاده كنيم. ‏
اين يك مورد. از طرف ديگر بقيه امكانات را هم ‏مورد استفاده قرار نمي‌دهيم. مثلا از اقبال بالايي ‏كه در مورد سرمايه‌گذاري خارجي در كشور، بعد ‏از برجام ايجاد شد، استفاده نكرديم. چون سيستم ‏ما توان هماهنگ شدن با سيستم بين‌المللي را ‏ندارد. فرصت هارا به سادگي ناديده مي‌گيريم. ‏
‏در موقعيتي قرار داريم كه چشم‌انداز توسعه در ‏كشور چندان روشن نيست. با امكانات موجود چه ‏كنيم؟‎ ‎
ببينيد ما راجع به فاكتورهاي اقتصادي صحبت ‏مي‌كنيم اما در خيلي موارد فاكتورهاي ‏غيراقتصادي مهم هستند. نبود نهادهاي مناسب ‏براي فعاليت اقتصادي. نهاد سياسي و اجتماعي و ‏فرهنگي مشكل امروز و ديروز ما است. تحولات ‏غرب را ببينيد توسعه در چهار حوزه فرهنگي- ‏اجتماعي- سياسي و اقتصادي اتفاق افتاده است. ‏در حقيقت توسعه اقتصادي ركن چهارم شده و ‏روي سه پايه ديگر قرار گرفته و پايه چهارم شده ‏است. ‏
‎ ‎حالا ما كه نمي‌توانيم مثل غربي‌ها 700 سال ‏طي كنيم تا به اينجا برسيم، پس مجبوريم همه را ‏همزمان پيش ببريم. پس وقتي مي‌گوييم برنامه، ‏يعني متوليان هر بخش چكار كنند. ما الان حزبي ‏فعال در كشور نداريم. مگر مي‌شود فعاليت ‏سياسي بدون سازماني به نام حزب شكل بگيرد؟ ‏قانون مالكيت در ايران هنوز جامع نيست. من به ‏عنوان سرمايه‌گذار اگر سرمايه‌گذاري كردم بايد ‏حمايت قانوني بشوم. سرمايه‌گذار بايد احساس ‏امنيت كند. فعاليت اقتصادي قانونمند بايد مورد ‏حمايت قانوني قرار گيرد. فضاي كسب و كار در ‏ايران بايد درست شود. بخشي از اين فضا‌سازي‌ها ‏وظيفه قوه قضاييه و مقننه است. همه‌اش وظيفه ‏دولت نيست. در كشور ما جا افتاده كه براي حل ‏هر مشكلي به سراغ دولت مي‌روند. دولت را بايد ‏به مفهوم حاكميت ديد. همان قدر كه دولت ‏مسوول است قوه قضاييه و مقننه هم هستند. من ‏فكر مي‌كنم با سهمي كه دولت در اقتصاد دارد ‏نمي‌شود پاسخگوي همه‌چيز باشد. ‏
حدس مي‌زنم حدود 20 درصد اقتصاد ايران در ‏اختيار دولت، حدود 50 درصد در اختيار نهادهاي ‏عمومي غيردولتي و بقيه هم در اختيار بخش ‏خصوصي است. هر مشكلي پيش مي‌آيد ‏مي‌گويند دولت. من قبلا پيشنهاد كردم كه ‏تركيب ستاد برنامه را عوض كنيد و نمايندگاني از ‏سه بخش دولتي و بخش عمومي و خصوصي و ‏سه قوه را در اين ستاد جاي دهيد تا همه ‏بنشينند و به عنوان مجموعه حاكميت ‏برنامه‌ريزي كنند. بايد با هم همقسم بشوند. ‏
اين ستاد در برنامه ششم نيز تغيير نكرده است؟
هنوز هم دير نشده است. بايد اين تركيب را عوض ‏كنند. تركيب ستاد برنامه بايد تغيير كند.بخشي كه 50 درصد اقتصاد را دارد چرا ‏نبايد در تدوين برنامه كلان حضور داشته باشد؟ ‏قضيه اين شده همه كنار نشستيم و دولت را وسط ‏رينگ بوكس گذاشتيم. اساسا دولت بايد نقش ‏تسهيل‌گري و حاكميتي داشته باشد. بعد از ‏مدت‌ها هنوز دولت ايران نقش تصديگري دارد. ‏بودجه دولت به حدي متورم شده كه امكان جمع ‏و جور كردنش وجود ندارد. اين بودجه با اين ‏حجم فعاليت محكوم به شكست است. ما آمديم ‏بخش دولتي را به بخش غيردولتي واگذار كنيم ‏تقريبا بدترين شيوه را به كار گرفتيم. سهام ‏عدالت نه دولتي است و نه خصوصي. همان طور ‏كه مي‌بينيد مشكلات ما خيلي هم پنهان نيست، ‏مشهود است. ‏

 

دو نوع برنامه ريزي داريم؛ جامع و هسته اي

1-  در برنامه‌ريزي ‏جامع، همه موارد ديده مي‌شوند، در كنار هم. ‏اقتصاد، سياست، فرهنگ و اجتماع و... و تمامي ‏آنچه دولت قصد دارد در هر حوزه اجرايي كند را ‏در برنامه منعكس مي‌كند.
2- برنامه‌ريزي هسته‌اي هم ‏يعني پروگرام‌هايي براي هر مشكل اولويت‌دار در ‏نظر بگيريم تا به ترتيب مشكلات و كمبودها را ‏برطرف كنيم. اين در كليت قضيه است. تاكنون ‏همه برنامه‌هايي كه داشتيم جامع بوده است؛ از ‏اين رو در برنامه چهارم ما تلفيقي از برنامه ‏هسته‌اي و جامع را مد نظر قرار داديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون