اندوه مريدان
سيد علي ميرفتاح
مرحوم آقاي كيارستمي، اغراق نيست اگر بگوييم با ذكاوتترين و زيركترين فيلمساز/ روشنفكر هم روزگار ما بود. منظورم اين نيست كه حالا در آستانه چهلمين روز درگذشتش تعريف و تمجيدهاي بيوجه بكنم و مبالغههاي بيربط بنويسم. او هم مثل بقيه، خوبيهاي بسيار و بديهاي اندكي داشت كه در مجموع شخصيتش را ميساختند. شخصا با سينماي او ميانهاي ندارم و مجذوب هنرمنديهايش هم نيستم (اهميتي هم ندارد) و نكتهاي هم كه ميخواهم عرض كنم ناظر به سينماي او نيست. اتفاقا آقاي كيارستمي را چيزي بيش از سينمايش، به اين مقام و منزلت بيمثل و مانند رسانده، چيزي كه خيليها نبوغش مينامند و من به ذكاوت و هوشياري و زيركي تعبيرش ميكنم. شما نگاه كنيد، ميبينيد كه كيارستمي فقط در آثار هنرياش نيست كه جوهر كيارستمي بودنش را آشكار ميكند بلكه اتفاقا در مصاحبه هايش و در اظهارنظرهاي فيالبداههاش و در برخوردهايش با ديگران است كه معلوم ميكند چند سرو گردن بالاتر از ديگران قرار دارد. به يادتان ميآورم برخورد او را با پرويز صياد موقع نمايش طعم گيلاس در آمريكا. اينها از موضع ضدانقلابي پلاكارد دست گرفته بودند كه برنده نخل طلا عامل جمهوري اسلامي است. هر كس ديگري بود يا از در انكار درميآمد و با اينها سرشاخ ميشد، يا قهر ميكرد و در لاك خودش فرو ميرفت، يا مظلومنمايي ميكرد كه ايهاالناس ببينيد با من چه رفتار بدي ميكنند... اما هوش و ذكاوت همينجاست كه خودش را نشان ميدهد و پرويز صياد و پروژهاش را سالبه به انتفاء موضوع ميكند. كيارستمي به منتقدينش ميگويد: من پلاكارد شما را نگه ميدارم تا شما برويد و فيلم را ببينيد. در مصافحه معروف با كاترين دو نو هم هر كس ديگري جز كيارستمي بود يا در اين طرف يا در آن طرف- بلكه در هر دو طرف- عرض خود را ميبرد و نامش را سر زبانها ميانداخت. اما او چنان هوشمندانه قصه را جمع كرد كه حتي دشمنانش حيران ماندند. كيارستمي حتي در مواجهه با منتقدين جدياش هم از خودش زيركي بسيار نشان ميداد. يك بار در جواب مسعود فراستي كه نقد كرده بود فيلمهاي كيارستمي هويت ايراني ندارند، به خنده گفته بود حفظ مرزها به عهده ژاندارمري است و از دست من كار بهخصوصي برنميآيد. بخواهم نمونه بياورم از تيزهوشي و زيركي عباس كيارستمي، روزهاي زيادي بايد كرگدننامه را سياه كنم،اما فكر كنم در اين زمينه شما با من اختلافنظر نداشته باشيد و نيازي به ذكر نمونههاي بسيار نباشد. همين آخرين جملهاي كه از او ضبط شده خود گوياي خردمندي اوست. موقعيت خودش را تشبيه ميكند به قماربازي كه پشت سر هم بد آورد و ناچار است كاري كند. اما چه كار؟ بلند شود و جاي خود را عوض كند. اين حرف جاي تامل بسيار دارد... او در طرح يك خطي فيلمهايي هم كه به اين و آن داده ثابت كرده كه چند سر و گردن از دور و بريهايش بلندتر است. با اين همه اما او از وقتي به رحمت خدا رفته، بازماندگانش متفطن اين معنا نبودهاند كه هوشمندي و خردمندي او را سرلوحه خود قرار دهند و نكتههاي زيركانه و درخور شأن او بگويند. جسارت به حضور بزرگان نميكنم، اما تذكرشان ميدهم كه اگر آقاي كيارستمي زنده بود مطلقا نميگذاشت كار به اينجا بكشد كه الان كشيده، به خصوص زيركتر از آن بود كه دعواي با تيم پزشكي بلكه پزشكان به اينجا بكشد. از محضر جناب استاد فرهادي عذر ميخواهم اما فكر نميكنم «دعوا با سفره ليسان سياست» چيزي بود كه كيارستمي ميپسنديد. ضمن اينكه كيارستمي اگر بود 90 درصد اين مرثيهنويسيها را نميپسنديد و چه بسا به بعضيهايشان ميخنديد. به حد خودم حال و روز بازماندگان را درك ميكنم. ميدانم كه از دست دادن كيارستمي براي نزديكانش چه درد جانكاهي است. اما قرار نيست اين درد جانكاه باعث شود تا زيركترين و هوشيارترين هنرمند معاصر به «سوژه» فيسبوك و تلگرام بدل شود و تا حد بهانه تسويهحساب با پزشكان يا سياستمداران تقليل يابد. كافي است فكر كنند كه اگر او بود چه ميكرد و چه عكسالعملي از خود نشان ميداد... عجيب است؛ كيارستمي در تمام مدت عمرش، در افقي ايستاد كه از همه بالاتر بود. طوري حرف زد كه معلوم بود از بقيه فاصله دارد. اما در اين 40 روز، بازماندگان و طرفدارانش، دانسته و ندانسته، خواسته و ناخواسته، اين نام بزرگ را در سطح تلگرام و فيسبوك و وايبر و... پايين آوردند. من ميترسم كه حتي به لطيفههاي زودگذر نيز راهيابد كه خدا نكند.