صد سال گذشت
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
اگر با گذشته و تاريخ خود آشنايي كافي نداشته باشيم، در اداره امروز و آينده خود دچار مشكل ميشويم. آنان كه از گذشته درس نميگيرند، مجبورند كه هزينه خطاهاي مكرر را پرداخت كنند. شايد برخي گمان كنند كه ريشه داعش در دخالتهاي قدرتهاي غربي در منطقه است كه از سال 2003 آغاز شد، ولي اين دخالتها سابقه بسيار طولانيتري دارند؛ اجازه دهيد پيش از پرداختن به اين سابقه، نگاهي به وضع موجود بيندازيم. همه ميدانيم كه آثار باستاني منطقه از 1400 سال پيش تاكنون وجود داشته است و هيچگاه ديده نشده كه كساني به نام اسلام درصدد نابود كردن آنها باشند. از همان زمان مسيحيان، يهوديان، ايزديها، منداييان در كنار فرقههاي گوناگون اسلامي زندگي ميكردند و اگر براساس اسلام بايد اين اماكن يا اديان از ميان ميرفتند و به اصطلاح پاكسازي ميشدند، انجام آن در قرنهاي گذشته به سادگي ممكن بود، زيرا نه مخالفت جهاني وجود داشت و نه حتي تا سالها بعد از واقعه، كسي از آن مطلع ميشد. بنابراين چرا چنين جامعهاي به يكباره دچار بدترين درگيريها و پاكسازيهاي ديني و حتي مذهبي شده است و از همه بدتر اينكه پديدهاي مثل داعش چون خوره به جان منطقه افتاده است؟
براي پاسخ بايد گفت كه بدون ترديد مشكلات و نارساييهاي داخلي اين جوامع نقش مهمي در بروز اين پديده نامبارك داشتهاند، ولي بخشي از علت اين پديده ريشه تاريخي دارد. به هم خوردن توازن قدرت ميان كشورهاي منطقه با اروپا و غرب، موجب شد كه امكان سلطه غرب بر منطقه فراهم شود. اين سلطه منجر به نوعي تمايزات مصنوعي شد كه ريشه بحرانهاي بعدي شد. صد سال پيش و در اواسط جنگ جهاني اول كه امپراتوري عثماني به دليل ضعف در برابر اروپا دچار سكته مغزي شد، امپراتوريها و قدرتهاي استعماري فرانسه و بريتانيا جانشين اين كشور در قلمرو گسترده آن شدند. پيش از نهايي شدن شكست عثمانيان و تسليم شدن آنان، نمايندگان دو قدرت برتر جنگ يعني بريتانيا و فرانسه، يعني سايكس و پيكو، توافقنامهاي را بهصورت سري تنظيم كردند كه براساس آن مناطق تحت تصرف امپراتوري عثماني در عراق، سوريه، لبنان، اردن و فلسطين و حاشيه خليج فارس را ميان خود تقسيم كردند؛ اين تقسيمبنديها براساس ملاحظات قدرتهاي پيروز رخ داد و ربطي به واقعيت سياسي و اجتماعي مناطق مذكور نداشت. در واقع شكلگيري نقشه سياسي منطقه نه براساس نيروهاي درونزاي آنكه براساس عوامل برونزا و منافع كشورهاي قدرتمند اروپايي شكل گرفت. بهطوري كه حتي خطوط مرزي بهصورت خطوط راست ترسيم شده بود!
اين سرآغاز شكلگيري مرزهاي مصنوعي و در نتيجه آن، ايجاد هويتهاي مصنوعي در منطقه بود.
مساله اين نيست كه آيا اگر آن كشورها در شكل دادن منطقه دخالت نميكردند، در اينجا مشكلات حل ميشد يا اساسا از ابتدا به وجود نميآمد؟ اتفاقا بايد گفت كه مشكلات دروني منطقه بسيار زياد بود، همچنان كه پيش از حمله امريكا و انگليس به عراق، نيز منطقه خاورميانه درگير بحرانهاي بزرگ خودش بود، ولي نكته اينجاست كه دخالتهاي خارجي در درجه اول ماهيت مسائل دروني را تغيير ميدهد و در مرحله بعد، به علت حضور قدرت بيروني در موازنه قواي دروني، اجازه نميدهد كه مناسبات درستي در منطقه شكل بگيرد. اقدامات اين دو كشور موجب شكلگيري نهضت ناسيوناليستي ويژهاي در جهان عرب شد كه سالهاي سال اين منطقه را دچار بحران كرد. ما نيز پيش از كودتاي 28 مرداد، مشكلات خاص خود را داشتيم و حتي اين مشكلات مهم هم بودند، ولي انتظار ميرفت كه نيروهاي سياسي در تعامل با يكديگر به حل اين مشكلات نايل شوند يا حداقل در مسير حل آنها قرار گيرند، ولي دخالتهاي خارجي موجب انحراف و نه حل مساله ميشود. يا به تعبيري، مساله اصلي به حاشيه رفته و مسكوت ميماند و پس از مدتي به شكل فاجعهباري خود را بروز ميدهد. بحرانهاي عميق موجود در منطقه به نوعي ريشه در اين دخالتها نيز دارند؛ از قضيه فلسطين گرفته تا تبعات توافق سايكس- پيكو در گذشته و در سالهاي اخير نيز دخالت نظامي در عراق و منطقه را ميتوان در شكلگيري اين بحرانها موثر دانست.
پرسشي كه ممكن است در ذهن ما ايجاد شود اين است كه پس چه بايد كرد؟ شايد انتظار اينكه خارجيها به حل مشكلات ما كمك كنند، دور از واقعگرايي باشد، ولي ما ميتوانيم از گذشته درس بگيريم و زمينهساز دخالتهاي بيشتر آنان در منطقه نشويم. هر اقدامي كه اين دخالت را موجه جلوه دهد يا آن را تقويت كند، به ضرر ثبات و امنيت منطقه است. از سوي ديگر از راهحلهاي منطقهاي استقبال كنيم. هرچند به نتيجه رسيدن اين راهحلها به اين سادگيها نيست، زيرا قواي منطقهاي سعي ميكنند براي ايجاد موازنه قوا به نفع خودشان از نيروهاي فرامنطقهاي يارگيري كنند و اين بزرگترين خطري است كه ثبات منطقه را تهديد ميكند. هر نيرويي كه خواهان تقويت راهحل منطقهاي است بايد هزينه اين راهحلها را نيز بپذيرد و زمينه را براي گرايش ساير نيروها به قدرتهاي فرامنطقهاي فراهم نكند.
بيدليل نيست كه يكي از شعارهاي داعش و نيروهاي افراطي اسلامي، تاسيس خلافت است كه به نوعي بازگشت به نظام سياسي پيش از سايكس- پيكو و فروپاشي امپراتوري عثماني است. نظام خلافت اگر كارآمدي داشت ميتوانست در همان جنگ جهاني اول در برابر انگليس و فرانسه و روسيه مقاومت كند، ولي چون آن نظام با روح زمانه و نيازهاي مردم هماهنگ نبود، نابود شد و از ويرانههاي آن، كشورهايي به وجود آمدند كه مولود زايمان طبيعي آن نبودند، بلكه براساس مصالح قدرتهاي پيروز تعريف شدند.