كتابخانه
انتشار رمان«نيمه ناديده»
«اميدوارم باب به اينكه من هنوز به او كشش دارم و علاقهمند هستم، شك نداشته باشد. از قضا، به هر دليلي كه هست، حالا بيشتر از روزهايي كه تازه ازدواج كرده بوديم و رابطه پرشور و گرمي داشتيم، دوستش دارم. وقتي ميبينم شير لينوس را ميدهد، خراشهاي كوچك دست و پاي لوسي را ميبوسد، بارها و بارها باحوصله به چارلي ياد ميدهد كه چطور بند كفشش را ببندد، وقتي ميبينم كه او واقعا از خود بيخود شده و غرق در عشق به بچهها ميشود، احساس ميكنم وجودم سرشار از محبت و تحسين اوست.»جملههاي بالا بخشي از روايت سارا نيكرسون – راوي داستان – است. او مثل بيشتر مادرهاي امريكايي بيوقفه كار ميكند. يك روز صبح كه عجله دارد تا هرچه زودتر به سر كارش برسد، در يك لحظه در جاده غافل ميشود و همان يك چشم برهم زدن تمام زندگي پرتحرك و برنامهريزي شدهاش را گرفتار توقف مطلق ميكند. پس از آسيب مغزي، آگاهياش را از هر چيزي كه در سمت چپ مغز دريافت ميكند، از دست ميدهد. حالا سارا بايد دوباره به مغزش آموزش بدهد تا جهان را به شكل قبل ببيند و دريافت كند. فعاليتها و تلاشهاي تازه او، با درك تازهاي از دنيا و آدمهاي پيرامونش همراه است؛ از همسر، مادر، بچهها و سايرين. نويسنده شخصيت او را طوري ميپروراند كه در عين توصيف دقيق جزييات و رنجي كه شخصيت اصلي داستان متحمل ميشود، بتواند نيروي ذهني و انگيزههاي دروني او را با خواننده در ميان بگذارد و رماني براساس اطلاعات پزشكي - روانشناختي ارايه دهد كه علاوه بر وجه سرگرمكننده، بار انساني فوقالعادهاي در خود دارد.
انتشار رمان كاوهفولادينسب
كاوه فولادينسب، داستاننويس، مترجم و مدرس داستان است. در اين رمان كه به تازگي از وي منتشر شده، هويت انسان شهري امروز به هويت شهر گره خورده است. راوي داستان، جواني است به نام نياسان كه در مركز شهر (خيابان انقلاب) ساعتسازي دارد و اين ساعتسازي مركز ثقل ماجراها و رواياتي است كه حول نياسان و چند شخصيت ديگر اتفاق ميافتد همچنانكه خيابان انقلاب، شاهد و ناظري تاريخي بر حوادث معاصر ايران بوده است. نياسان روايتگر نسل خود و نسل پيش از خودش است كه همانجا به ساعتسازي اشتغال داشتهاند. درواقع انتخاب اين محل به عنوان موقعيت جغرافيايي يا مركز ثقل حوادث داستان، توجه و تمركز نويسنده را به موضوع «زمان» و «گذر زمان» نشان ميدهد. رماني است كه بههيچوجه ايستايي ندارد و در رفت و برگشتهاي زماني پرسه ميزند. راوي علاوه بر پرسههاي درونياش ميان گذشته و حال، خود را يك پرسهزن شهري نشان ميدهد. خيابانهاي تهران را به دنبال گذشته، هويت و دغدغههاي شخصياش زيرپا ميگذارد و وقتي در سير غيرخطي و سفر ذهني او به پايان داستان نزديك ميشويد، كمكم به واقعيت خيلي از تصاوير و روايتها شك ميكنيد و چيزي تازه ذهنتان را قلقلك ميدهد؛ اينكه آيا تا حالا در پرسهزنيهاي آدمي زنده شريك بودهايد يا در جهان مردگان قدم ميزديد؟ «هشت و چهل و چهار» براي رمانخوانهايي كه شيفته فرم و تكنيك داستاني هستند، اثر جذابتري است؛ همينطور براي آنها كه دوست دارند جغرافياي شهر تهران، نه فقط لوكيشن داستان كه جزوي از تم اصلي آن باشد.
انتشار«فرشته از تهران»
«دكتر دومي كه مهيار مرا برد پيشش ميگفت بايد ريشه نفرت را بخشكاني... خندهدار نيست؟ انگار نفرت، حسنيوسف يا گلمريم است كه چند روز آبش ندهي بخشكد.اي كاش زندگي كردن به راحتي باغباني بود. حيف كه شبيه كار كردن توي معدن است، بايد توي تاريكي و سياهي قوز كني و آرامآرام پيش بروي تا برسي به جايي كه معلوم نيست كجاست. تازه كافي است كمي بدشانسي بياوري تا همينطور كه درحال پيشروي و كشف ناشناختهها هستي، ناگهان چيزي منفجر شود و مثل پودر پخش شوي توي هوا....»اين كتاب مجموعهاي است از هفده داستان كوتاه؛ داستانهايي كه در مدت زماني كوتاه و با شخصيتهايي محدود اتفاق ميافتند و در اين محدوده كوتاه، موقعيتهاي انساني را به تصوير ميكشند. نويسنده، شخصيتهاي خود را از ميان آدمهاي امروز جامعه انتخاب كرده و موضوعات داستانها نيز مسائلي است كه بيشتر دختران و زنان با آن درگيرند. در بيشتر داستانها، ماجرا حول افرادي ميگردد كه با مشكلات جسمي و بيماريهاي قابل علاج و لاعلاج روبهرو هستند و به دنبال راهي براي خلاصي جسمي و رواني ميگردند. نويسنده از زباني ساده براي بيان داستانها بهره برده و توانسته بخشي از دغدغههاي رايج زنان امروز را در آثارش منعكس كند.