عكسنوشت
اوضاع و احوال مطبوعات و ما، شبيه چراغ نيمسوزي است كه مدام به مراحل خاص خاموشي نزديك ميشود و مدام ما را دلنگران ميكند. اما اينطور هم نيست كه وقتي روزنامهنگاري و ميداني اين خانهاي كه داري روي آب بنا شده، حال خوش نداشته باشي و نخواهي كه زندگي را شفاف و شاد نبيني. اصل واقع روزنامهنگاري همان شفافيت و صراحت زندگي است و ما روزنامهنگارها در تمام اين چند سال اخير، اگر يك چيز را به درستي ياد گرفته باشيم، همين است كه بايد براي ماندن در ميدان، ايستاد و از لحظه لحظه پيش رو، استفاده كرد. ما شغلي داريم كه ممكن است فردا صبح نداشته باشيم، روزگاري داريم كه ممكن است در يك لحظه آوار ناخوشيها را به سرمان بريزد، اما با اين حال هستيم و اين بودن را آنچنان كه حافظ ميخواند تعبير ميكنيم: « ايستادهام چو شمع، مترسان ز آتشم». عكسي كه ميبينيد، تحريريه روزنامه اعتماد است در تنها روزي كه به نام اهالياش در تقويم ثبت شده است.