• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3595 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۱۹ مرداد

فرهاد آييش از ايفاي نقش «محمد مصدق» گفت

بازيگري برايم طريقت است

بابك احمدي

فرهاد آييش اين روزها در نمايش «راپورت‌هاي شبانه دكترمصدق» نقش «محمد مصدق» نخست وزير و باني ملي شدن صنعت نفت ايران روي صحنه رفته و بعد از «سقراط» براي دومين بار در تالار وحدت نقش يك چهره تاريخي را بازي مي‌كند. گذشته از حضور موثر اين هنرمند در هر دو نمايش، شايد دانستن اين نكته جالب باشد كه آييش اين اواخر دلايل خاصي براي پذيرش نقش دارد و به گفته خودش با عبور از سال‌هاي پرشور جواني و آرزوهايي كه سر به طاق آسمان مي‌ساييد! بيشتر به فكر تجربه‌هايي است كه بيش از گذشته خودشناسي و پيشرفت معنوي همراه داشته باشد. اما درباره نقش محمد مصدق مي‌گويد كه «شباهت ظاهري ما به يكديگر و كسب اطلاعات بيشتر از اين شخصيت مهم‌ترين عامل انتخاب نقش بود.» شباهت ظاهري‌اي كه گويا نخستين‌بار عبدالله اسكندري، چهره پرداز معتبر سينماي ايران به آن اشاره كرده است. گفت‌وگوي كوتاه «اعتماد» با اين هنرمند در ادامه مي‌آيد.

‌ شما برخلاف تجربه قبل با شخصيت تاريخي مربوط به دوران معاصر روي صحنه تالار وحدت هستيد، كمي درباره اين دو تجربه و تفاوت مشهودي كه همراه داشت بگوييد. البته منظور تفاوت تجربه است نه چيزي كه در ظاهر اين دو شخصيت وجود دارد؟
تفاوت عمده اينجاست كه شخصيت سقراط برايم بيشتر حالت ذهني داشت و مخاطب او را نديده بود. اين ماجرا دستم را به عنوان بازيگر باز مي‌گذاشت كه نتيجه مطالعه و احساسم به ظهور برسد، اما محمد مصدق سياستمداري مربوط به دوران معاصر و عيني‌تر است كه نه تنها فيلم‌ها و تصاويري از حياتش در دسترس بوده، بلكه ممكن است افرادي كه اين شخصيت را در گذشته از نزديك ديده‌اند همچنان در قيد حيات باشند. اين خطر بيشتري دارد و التهاب بيشتري وارد كارم مي‌كند.
‌ همچنان با اضطراب روي صحنه مي‌رويد؟
اصولا ابتدا از تمام نقش‌هايم مي‌ترسم اما گاهي اوقات ديرتر دچار اين ترس و وحشت مي‌شوم كه اتفاقا خطرناك‌تر است؛ چون وقتي اضطراب زودتر به سراغم مي‌آيد سريع‌تر به فكر نتيجه گرفتن از كار مي‌افتم. خب اين در كيفيت اجرا روي صحنه تاثير دارد.
‌ به اضافه اينكه ضعف و قوت متن هم كيفيتي به كار شما وارد مي‌كند. مثلا شايد ادبيات شخصيت روي صحنه با آنچه در واقع بوده متفاوت باشد. اينجا هم‌چنين چيزي وجود دارد؟
نه، چون در مورد مثال شما محمد مصدق همين ويژگي را داشته و ادبي يا كمي رسمي و با تفكر صحبت مي‌كرده است. اصلا مناسبات زباني آن زمان از چنين ويژگي برخوردار بوده، به اضافه اينكه وقتي صحبت از مصدق به ميان مي‌آيد با يك سياستمدار حقوقدان طرف هستيم. اما در مواقعي هم از اين شيوه بياني فاصله داشته و گاهي راحت‌تر صحبت مي‌كرده است. البته يك جاهايي به اين موارد دست پيدا كردم ولي فعلا هيچ چيز را تثبيت شده و قطعي در نظر نمي‌گيرم تا گيرشان نيفتم.
‌ در مسير رسيدن به نقش علاوه بر فيلم‌هاي باقيمانده از چه منابعي بهره گرفتيد؟ آيا مطالعه هم داشتيد؟
بسيار زياد؛ طوري كه تمام مدت عكس‌ها، فيلم‌ها و كتاب‌هاي نوشته شده درباره محمد مصدق را ديدم و مطالعه كردم. همه تلاشم دستيابي به عيني‌تر شدن نقش روي صحنه است. اين عينيت برايم جايي شكل مي‌گيرد كه هنگام بازي، صداي شخصيت در من پديدارشود و كاملا به صورت ناخودآگاه اتفاق مي‌افتد. به نظرم صدا مثل اثر انگشت هر شخص پيوند جدي با هويتش دارد؛ بنابراين اگر من هويت محمد مصدق را به دست بياورم تن صداي او نيز بايد خودش را در من نشان دهد.
‌ چه عاملي موجب خواهد شد ساده‌تر با اضطراب‌ها مواجه شويد؟
به اين نتيجه رسيدم كه اعتماد به‌نفس در انسان مقوله بسيار ظريفي است. اعتماد به‌نفس بدون ترس از شكست، انسان را به‌جاي خطرناكي هدايت مي‌كند، از طرف ديگر اگر وجود نداشته باشد كلا اتفاقي نمي‌افتد. اين اعتماد به‌نفس و نگراني‌هاي موجود در من چالشي به وجود آورده كه اميدوارم به خوبي از پس كار برآمده باشم.
‌ در ظاهر بين نقش محمد مصدق و سقراط ويژگي‌هايي وجود دارد. مثل تشكيل دادگاه، در افتادن كاراكتر با قدرت و افراد بي‌خرد! كه گويي با تكرار مداوم تاريخ مواجه هستيم. مصدقي كه اين روزها مطالعه مي‌كنيد در چه وضعيتي قرار داشته؟
در كودتاي 28 مرداد وقتي به خانه مصدق حمله مي‌شود؛ تصميم مي‌گيرد در منزل بماند. اصرار مي‌كند كه «در خانه مي‌مانم تا بميرم» و اين ماجرا بعد از انتشار اسناد سازمان جاسوسي امريكا مستندتر هم شده است؛ اسنادي كه سال‌ها بعد از كودتا در اختيار همه قرار گرفت و در مواردي حتي به وضعيت روحي مصدق در مدت اين سه روز خانه‌نشيني هم اشاره دارد. اينكه آيا او فاصله بين 25 تا 28 مرداد سال 32 را ساده‌انگارانه پشت سر گذاشته يا هوشمندانه مهندسي در ذهن داشته همواره فكر من و بسياري ديگر را به خود مشغول كرده است. علاوه بر كتاب‌ها، خوشبختانه دوستي به عنوان مشاور با من همراهي مي‌كند كه خيلي تخصصي بر ماجراي كودتاي 28 مرداد و محمد مصدق پژوهش كرده است. در نتيجه اين مطالعات مي‌توان اين‌طور گفت كه بله؛ بين مردم و زمانه محمد مصدق و سقراط شباهت‌هايي وجود دارد. البته اين شخصيت درعين حال خصلت‌هاي خاص خود را داشته وبه هيچ شخص ديگري شبيه نيست.
‌ از آن شخصيت تندخو كه عده‌اي معتقدند در مواقعي ديكتاتورمآبانه رفتار مي‌كرد چطور؟
بله؛ اما ‌در كنار تمام اين ويژگي‌ها محمد مصدق براي قدرت مردم احترام قايل بود و همواره آنها را در نظر مي‌گرفت. به نظرم از خيلي‌ها دموكرات‌تر بود اما به هرحال دشوار است شما در يك جامعه‌ عقب افتاده به اصول دموكراتيك پايبند باشيد؛ به‌ويژه در دوره‌اي كه دموكراسي هنوز در كشورهاي غربي هم پا نگرفته است. حتي بعضا در مورد پذيرش جمهوري يا سلطنت توسط مصدق اختلاف نظرهايي وجود دارد.
‌ شما به چه نتيجه‌اي رسيديد؟
من به اين نتيجه رسيدم كه او يك مشروطه‌خواه واقعي بود و همواره تاكيد داشت شاه بايد سلطنت كند نه حكومت. مصدق بر اين باور بود كه سيستم سياسي يك كشور اهميت ندارد، بلكه اين هويت سياسي كشور است كه بايد مورد توجه قرار بگيرد. به اين معنا كه جمهوري، سلطنت يا مشروطه تفاوت نمي‌كند؛ مهم اين است كه از خلال اينها ما مي‌توانيم به دموكراسي دست پيدا كنيم يا نه؟ بارها هم انگلستان را مثال مي‌زند. عقيده داشت كه يك كشور مي‌تواند سلطنتي اداره شود اما به دموكراسي برسد و در مقابل، جمهوري حكمفرما باشد و خبري از دموكراسي نباشد. به همين دليل مصدق انسان پيچيده‌اي است كه از وقتي درگيرش شدم برايم جذاب‌تر شد.
‌ برخلاف اضطراب‌هايي كه گفتيد به نظر مي‌رسد شناخت خوبي از نقش به دست آورديد. آيا امكان تحليل جدي‌تر نقش هم وجود داشت، يا اصولا به واكاوي روانشناختي شخصيت اعتقاد نداريد؟
زماني نمايشنامه‌اي نوشتم كه در آن يك نمايش بنابر دلايلي به هم مي‌ريزد ولي هرچه رو به انتهاي كار پيش مي‌رويم اجرا سورئال مي‌شود و سرانجام فرشته نجات همه‌چيز را درست مي‌كند. به نظرم چنين فرشته‌اي واقعا وجود دارد و در نهايت همه نمايش‌ها درست مي‌شود. در پاسخ به سوال شما بايد بگويم كه تئاتر مثل انسان پيچيده است. بارها اتفاق افتاده در دريافت و شناخت از نقش به بن‌بست رسيده‌ام اما هميشه خودم را اين‌طور راضي مي‌كنم كه «من همچنان فرهاد آييش را هم خوب نمي‌شناسم!» پس جاي نگراني نيست. در زمينه شناخت نقش چندان اهل آناليز عميق نيستم و به دليلي كه گفتم اعتقاد زيادي به اين روش ندارم. در 64 سالگي همچنان شناخت كاملي از خودم ندارم ولي در عين حال اعمالي انجام مي‌دهم و كارها پيش رفته است؛ زندگي هم پيش مي‌رود. پس در ارتباط با رسيدن به نقش مي‌توان چنين كيفيتي را درنظر گرفت. البته منكر نيستم كه بازيگر هرچه شناخت عميق‌تري از نقش به دست بياورد كار بهتر پيش مي‌رود؛ چنانچه در زندگي هم اين‌طور است و انساني كه خودشناسي بهتري دارد باكيفيت‌تر از ديگران به راهش ادامه مي‎دهد.
‌ در نهايت سوالي مي‌پرسم كه معمولا در چنين گفت‌وگوهايي همان ابتدا مطرح مي‌شود! وقتي نمايش‌نامه به دست شما رسيد، چه ويژگي‌هايي در شخصيت و كليت كار وجود داشت كه همكاري را پذيرفتيد؟
هميشه از پذيرفتن نقش‌ شخصيت‌هاي تاريخي واهمه داشتم. علت هم عينيت و ذهنيتي بود كه از قبل در مخاطب وجود داشت. اما شايد نخستين دليل پذيرفتن نقش محمد مصدق، شباهت ظاهري‌ام به او بود! و به اين فكر كردم كه شايد از نظر روحي هم نزديك باشم. همان‌طور كه گفتم صداي هر شخصيتي مثل اثر انگشت رابطه مستقيم با هويت او دارد؛ چهره هم چنين كاركردي پيدا مي‌كند. افراد شبيه يكديگر احتمالا از ويژگي‌هاي رواني مشتركي هم برخوردارند. من خيلي آدم ناسيوناليستي نيستم و مصدق هيچ‌وقت قهرمانم نبوده، اما هميشه برايش احترام قايلم. شايد گاندي بيشتر قهرمانم بوده تا مصدق؛ اما انساني است كه شما در سلامت و درستي‌اش شك نمي‌كنيد و اين اطمينان وجود داشته كه در كارش صداقت داشته. اين روزها بازيگري ديگر براي من يك حرفه نيست، بلكه بيشتر به طريقت نزديك شده است. وقتي بحث تئاتر يا نقش اول يك فيلم و سريال پيش مي‌آيد قرار است در ارتباط با نقش به آدم بهتري تبديل شوم. اينجا هم‌چنين چيزي در حال رخ دادن است، مثل نقش روحاني كه در سريال «پرده نشين» بازي كردم. ايفاي چنين نقش‌هايي شما را يك قدم پيش مي‌اندازد، به ويژه وقتي چهارنعل به سوي مرگ مي‌رويد! الان ديگر براي من خودشناسي و آدم بهتري‌شدن حتي از هنر و تئاتر هم مهم‌تر است.
‌ فكر مي‌كنم اصولا كار هنر و تئاتر هم همين است كه از آدم، انسان بسازد!
بله؛ اما در مسير حيات يك هنرمند دوره‌هايي هم وجود دارد كه بعضا چيزهاي ديگري اهميت پيدا مي‌كند. مثلا وقتي جوان‌تر بودم به اين فكر مي‌كردم كه تئاتر ايراني را يك قدم جلو ببرم! يا نمايشنامه‌هايي بنويسم كه در تاريخ تئاتر ايران بماند. علاقه به رقابت هنري براي هركسي در اين حرفه پيش مي‌آيد اما من ديگر با زندگي در رقابت هستم. الان اين نكته برايم اهميت دارد كه وقتي با نقشي زندگي مي‌كنم، اين زندگي پرمعنا و واقعي باشد، به خودم دروغ نگويم و در درونم چالش به وجود بيايد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون