اعتراض عليزاده به لغو كنسرتها
موسيقي شهيد بخواهد در صف اولم
سعيد رضادوست| ۱. «چند وقت است موسيقي تحتالشعاع مسائلي قرار گرفته كه ميطلبد همه اهالي موسيقي به آن توجه داشته باشند و حرفشان را بزنند. همچنان كه اگر به ساير مشاغل نيز توهين شده و ناروايي گفته شود اهالي آن مشاغل حق دارند اعتراض كنند و گمان نميكنم در قوانين ما چيزي وجود داشته باشد كه اين امر را منع كند. » حسين عليزاده بخش دوم نخستين شب كنسرت بداههنوازي خودش در تالار وحدت را با گفتن اين جملات آغاز كرد. سخناني كه بوي درد ميداد. دردي كه در تكتك جملات نغمهپردازيهايش نيز عيان بود. حسين عليزاده؛ حكيم موسيقي ما است. درد را ميشناسد و درمان را نيز. شور و شعور را در هم آميخته و به انسان فكر ميكند. انسانِ خون و پوست و گوشت و استخوان و جانداري كه به دنيا ميآيد، رنج ميبرد و گاه ميخندد و نهايتا به سفري ابدي ميرود. دغدغههاي وجودگرايانه در لحن كلام و زخمههايش موج ميزند. در حسين عليزاده هيچچيز تقلبي و دروغين نيست. بداههنوازياش به تمام معنا بداهه است. هر نغمه و زخمهاش در لحظه پديد ميآيد و شعله ميكشد. در بخش نخست كنسرت، شورانگيز او همراهش بود و دف حميد قنبري همكلامش. در كرد بيات نواخت و شور برانگيخت شورانگيزش. بارش مشرقي لحظات را تجربه ميكردند همگان.
۲. «تمام امور ايرانِ عزيز و جمهوري اسلامي و تمام اتفاقاتي كه رخ داده و ميدهد، از دفاع مقدس تا مدافعين حرم، همهو همه براي انتقال حس و حالشان دست به دامنِ موسيقي بوده و هستند براي انتقال هر آنچه به آن اعتقاد دارند. به من بگوييد چه چيزي ميتواند جز موسيقي اين حس و اعتقاد را انتقال دهد؟ چرا به هنر و وسيلهاي كه اينقدر از آن استفاده ميشود مدام توهين ميكنند؟ من طرفدار قانونم و مطمئنم هر مسوولي كه دلش به حال كشور ميسوزد نيز طرفدار قانون است. ببينيم قانون چه ميگويد. اگر موسيقي را حذف كنيد اعتقادات مردم را حذف كردهايد.» همه آمده بودند كه بشنوند. عليزاده سخن بگويد يا بنوازد تفاوتي نميكند. او دلنشين است و انتقالدهنده معنا. چه با ابزار زبان و چه با وسيله موسيقي. بخشِ دوم بداههنوازي پس از استراحتي 10 دقيقهاي آغاز شد. همنوايي تار و تنبك. انگشتان عليزاده بر سيمهاي تار ميلغزيد تا كدامين نغمه زير آنها فرياد كشد. راستپنجگاه. تماشاگران پرتاب شدند به «فضايي كه مكان گم شده از وسعت آن.» مضرابهاي توفاني حسين عليزاده غوغا ميكند هنوز. چهارمضرابهايي كه رشكبرانگيزند براي هر خنياگري. حركت از راستپنجگاه به اصفهان، فرود به ماهور و سفر به شور. و شور در تالار وحدت بالا ميگيرد.
۳. «من شعار نميدهم. درددل ميكنم. چرا ايران كه اين همه تاريخ و فرهنگ دارد درباره مساله موسيقي اينقدر نقد و نظر و بحث دارد؟ هنر ما، تاريخ ما را روايت ميكند. در كشور ما تاريخ در زمان خودش نوشته نميشود. هميشه تغيير شكل ميدهد. به شعرهاي حافظ، مولانا، فردوسي و ديگر شاعران نگاه كنيد. تاريخ را بايد از ميان آثار آنان بيرون بكشيد نه از نوشتههاي تاريخنويسان. اگر من ساز ميزنم به عشق اين تاريخ و مردم مينوازم. موسيقي؛ شغل ما نيست. عشق و وجود ما است. ايران و جمهوري اسلامي، امروز نياز به وحدت دارد. قطعا اگر قرار باشد روزي موسيقي شهيد داشته باشد، من در صف اولم.» مضرابهاي عليزاده در پي وحدت ميگشتند. خود او نيز در بداههنوازياش، با يارانِ كوچكردهاش در لحظاتي به وحدت رسيده بود. بخشي از تصنيف «همراه شو عزيز» پرويز مشكاتيان و «ايران سراي اميد» محمدرضا لطفي در لحن نوازندگياش آشكار بود. عليزاده از عشق ميگفت و مينواخت و مگر به بيان مولانا، جز «عشقِ كل اوستاد» كسي ميتواند «صدهزاران ذرّه را» اتحاد دهد؟
۴. تشويقهاي مكرر حضار، عليزاده را پس از پايان بخش دوم كنسرت روي سن بازگرداند. حميد قنبري، شورانگيز را به دست استاد داد. استاد دوباره آرام بر جايگاهِ خويش تكيه زد. نگاهي به جمعيت انداخت و نفسي عميق كشيد. مضرابش آماده نواختن شد. يادِ يار از خاطرش گذشت. استاد لب به سخن گشود: «به نامِ شجريان». قطعه «سلام» نواخته شد.