اصولگرايي و خطر فروپاشي از درون
محمدجواد حقشناس
عضو شوراي عالي سياستگذاري اصلاحات
جريان اصولگرايي در دو دهه اخير، با مشكلات خاص و چالشهاي جدي روبهرو بوده است؛ چالشها و موانعي كه نتوانست اين جريان را به يك جريان بالنده تاثيرگذار و رو به پيشرفت، زنده و پاسخگو تبديل كند. اگر بخواهيم چرايي ماجرا يا شواهدي كه براي اين ادعا وجود دارد را بررسي كنيم، بايد به اين نكته اشاره كنيم كه اين جريان سياسي در سالهاي اخير به نوعي با چالش فقدان رهبري بالنده و كاريزماتيك روبهرو بوده است و اين مشكلات به خصوص پس از درگذشت آيتالله مهدوي كني دبير جامعه روحانيت مبارز تهران و رييس دانشگاه امام صادق كه در جريان اصولگرايان سنتي داراي مقبوليت عام بود خود را بيشتر نشان داد. البته شوك بزرگ ديگري نيز كه به اين جريان وارد شد درگذشت يكي از فعالان سياسي پرسابقه و تشكيلاتي بود كه در جايگاه رهبري معنوي حزب موتلفه اسلامي و رياست جبهه پيروان خط امام و رهبري داراي تاثيرگذاري قابل توجهي در بدنه اجتماعي و سياسي اصولگرايان بود. مرحوم حبيبالله عسگراولادي كه فعاليت خود را از اوايل دهه چهل در هياتهاي موتلفه و در كنار چهرههايي چون شهيد اماني و شهيد صفار هرندي آغاز كرده بود و در جريان ترور حسنعلي منصور نخستوزير وقت راهي زندان و در كنار آيتالله انواري يكي از شناختهشدهترين چهرههاي مبارزاتي جريان محافظهكار سنتي و از پيروان شناخته شده امام خميني(ره) در ميان بازاريان به حساب ميآمد، قرار گرفت، پس از پيروزي انقلاب با حضور در كميته امداد به عنوان نماينده ولي فقيه و در وزارت بازرگاني دولت اول مهندس موسوي، داراي نقش كليدي در عرصه اقتصادي و سياست ورزي
به شمار ميآمد.
اما شوك سوم به جريان اصولگرايي، به انتخابات سالهاي 84 و 88 رياستجمهوري مرتبط ميشود. آنجا كه حجتالاسلام ناطق نوري مورد هجمه جريان راديكال نوخاسته در ميان اصولگرايان قرار گرفته و عملا از تشكيلات محوري اصولگرايي يا همان روحانيت مبارز فاصله گرفته بود. در نهايت هم شكافي كه در نتيجه به قدرت رسيدن محمود احمدينژاد به عنوان چهره مورد حمايت برخاسته از راديكاليسم جريان اصولگرايي در برابر جريان سنتي و مدرن كه توسط چهرههايي چون علي لاريجاني و قاليباف در انتخابات 84 نمايندگي ميشد آغاز و در طول هشت ساله دولت وي بيش از پيش تعميق و گسترش يافت. اوج اين ماجرا هم قهر يازده روزه محمود احمدينژاد يا افشاگري وي در مجلس شوراي اسلامي عليه برادران لاريجاني بود كه منجر بهشدت بخشيدن به اين موضوع شد تا به عنوان نماد اين شكاف قابليت ارزشگذاري و توجه را به خوبي نمايان سازد. البته مشكل ديگري كه ميتوان در خصوص وجود چالش و مشكلات درون اصولگرايي مورد توجه قرار داد، فقدان تئوريپردازي و نظريهسازي براي پيشبرد گفتمان اين جريان در فضاي سياسي كشور است. مشكلاتي كه حتي با برخي اظهارات و نظرياتي كه از سوي چهرههاي شاخص اين مجموعه در برخي از تريبونها انتشار يافته و موجبات استحاله اين مجموعه سياسي را فراهم ميسازد عدم توانمندي براي به روز رساني و پاسخگويي به نيازهاي مبتلابه جامعه به ويژه اقشار تاثيرگذاري چون جوانان، دانشجويان، زنان، كارگران و نخبگان فكري و نوانديش در عرصه دانشگاه و حوزههاي علميه است.
اين نيز يكي ديگر از مشكلات حل نشده اين جريان سياسي به حساب ميآيد كه ضعف ساختاري، نظريهپردازي، سازماندهي و حضور موثر در افكار عمومي را برايشان در پيداشته است. به نظر ميرسد در صورت بيتوجهي به اين مشكلات و عدم ارايه يك مجموعه راهبردي و منسجم فكري كه بتواند به تمامي مشكلات و چالشها پاسخ مقتضي بدهد، اين مجموعه سياسي كه يكي از جريانات اصلي درون نظام سياسي را شكل ميداد با خطر فروپاشي از درون و ريزش جدي نيروهاي بدنه روبهرو شود كه البته وقوع اين اتفاق به نفع كشور، نظام جمهوري اسلامي و حتي جريان رقيب سنتي اين مجموعه يعني اصلاحطلبان
نخواهد بود.