نگاهي به كتاب «مقدمهاي بر جامعهشناسي فرهنگي»
فرهنگ؛ كانون حوزههاي متنوع
«مقدمهاي بر جامعهشناسي فرهنگي» كتابي است كه توسط گروهي متنوع از پژوهشگراني نوشته شده است كه بر اين باور عميق اشتراك دارند كه اولويت دادن به فرآيندهاي فرهنگي به عنوان عنصر كليدي در هر تبيين اجتماعي امري ضروري است. علاوه بر اين، نويسندگان متعهد به توسعه يك جامعهشناسي فرهنگي هستند؛ به اين معنا كه آنان به جنبهها و ابعادي از حيات اجتماعي كه در نسلهاي پيشين جامعهشناسان توجه اندك يا حاشيهاي به خود جلب كردهاند وزن بيشتري ميدهند. باورمندي به ارزش يك جامعهشناسي فرهنگي به معني درك موضوعاتي چون عواطف، احساسات، گفتمان، روايت، بازانديشي و مبناي ديداري و مادي حيات اجتماعي به عنوان اهميت تجربه اجتماعي و در واقع عناصر اصلي هر نظريه ماندگار و سنجيده درباره حيات اجتماعي است. به علاوه، باورمندي به ارزش يك جامعهشناسي فرهنگي يعني فهم اينكه فرهنگ نبايد به ساير جنبههاي تبيين اجتماعي تقليل داده شود، يا به عنوان مثال در قالب عواملي چون اقتصاد يا ايدئولوژي تبيين شود. بلكه، فرهنگ نيرويي مستقل است و شايسته است كه با آن به عنوان كانون حوزههاي متنوع بسياري كه جامعهشناسان به شكل سنتي مورد مطالعه قرار دادهاند برخورد شود.
درحالي كه جامعهشناسي فرهنگي به حوزهاي بسيار موثر در پژوهش بدل شده است، شيوههاي مختلفي در كاربست يك رويكرد جامعهشناسي فرهنگي وجود دارد. آنچه نويسندگان اين كتاب در آن مشتركند باور به ارزشمندي مطالعه فرهنگ، نيروهاي فرهنگي و فرآيندهاي فرهنگي به عنوان شيوهاي از فهم جامعه است. ميتوان تمايز گستردهاي ميان مطالعه جامعهشناختي فرهنگ و آنچه «جامعهشناسي فرهنگي» ناميده ميشود قايل شد. اولي ميتواند دال بر استفاده از روشها و مفاهيمي جامعهشناختي در مطالعه پديدههاي فرهنگي باشد كه در حال حاضر به شكل گستردهاي مورد استفاده قرار ميگيرند، درحالي كه دومي اشاره به اين باور دارد كه رويكردهاي جامعهشناختي نيازمند يك بازبيني روشي و مفهومي نظاممندتر براي ارزيابي شيوههايي است كه جوامع امروزين عمل ميكنند. اگرچه پرسش از شايستگيهاي نسبي
هر يك از اين دو رويكرد، موضوعي براي برخي مشاجرات در درون حوزه جهاني جامعهشناسي فرهنگي بوده است، اما «جامعهشناسي فرهنگي» ناميدن هر دو سبك تحليل و مورد شناسايي قرار دادن طرفداران هر يك به دليل فراهم آوردن الگويي متفاوت در اعمال جامعهشناسي فرهنگي، داراي اعتبار است. اين تمايزات در فصول مقدماتي اين كتاب به تفصيل بيان خواهند شد. با اين حال، در اينجا كافي است بگوييم كه فصول اين كتاب بازنماياننده نگاه پژوهشگرانه سرتاسر طيف تحليل جامعهشناسي فرهنگي است. طبيعتا، به دليل تنوع نويسندگان كتاب، برخي فصول ممكن است به تحليل جامعهشناختي از مسائل فرهنگي نزديكتر باشند؛ درحالي كه ديگر فصول قويا در اردوگاه سبكي از جامعهشناسي فرهنگي قرار دارند كه طرفدار جدايي از سبكهاي قديميتر و متعارف در تحليل است. ما اين تنوع را نقطه قوت اين كتاب و انعكاسي از اين واقعيت ميدانيم كه جنبش جامعهشناسي فرهنگي جهاني در واقع مولود پژوهشگراني متكي بر سنتهاي نظري و تجربي متكثر است كه هر كدام به شيوههاي منحصر بهفردي توسط شرع جامعهشناسي اصلي (جريان اصلي) شكل گرفتهاند و نيز توسط نيروهاي مجزا در درون حوزههاي ملي و منطقهاي پژوهشگري تجزيه شدهاند.
نويسندگان اين كتاب عبارتند از؛ لس بك، استاد جامعهشناسي كالج گلدسميت در دانشگاه لندن است.
اندي بنت، استاد جامعهشناسي فرهنگي و مدير مركز پژوهشهاي فرهنگي دانشگاه گريفيث در كوينزلند استراليا است.
ديويد چيني، استاد بازنشسته جامعهشناسي در دانشگاه دورهام انگلستان است. وي به شكل گستردهاي در زمينه جنبههاي مختلف چرخش فرهنگي در عصر مدرن متن نگاشته است.
لورا دسفور اِدلز، استاد جامعهشناسي در دانشگاه دولتي كاليفرنيا در نورتريج است.
علوم انساني دانشگاه گريفيث در كوينزلند استراليا است. وي نويسنده متون متعددي در زمينه مرگ، عزاداري و فرهنگ مادي از جمله تجسمات مرگ: عزاداري و يادبود در زندگي روزمره است.
ديويد اينگليز، استاد جامعهشناسي در دانشگاه ابردين انگلستان است. وي سردبير و بنيانگذار مجله جامعهشناسي فرهنگي است كه به صورت مشترك توسط انتشارات سِيج و انجمن جامعهشناسي بريتانيا منتشر ميشود.
رونالد جاكوبز، استاديار جامعهشناسي در دانشگاه دولتي نيويورك در آلباني است.
يان وودوارد، مدرس ارشد جامعهشناسي در مدرسه علوم انساني دانشگاه گريفيث در كوينزلند استراليا است.