بسياري گفتار
ابراهيم عمران
نگاهها و كيفيت گفتاري افراد در برخي مواقع دليل محكمي است بر نوع تفكر و نگرشي كه به پيرامونشان دارند و از اين رهگذر است كه ميتوان به بررسي نظرو ايده آنان پرداخت. هر چه نگاه از بالا و «من برتر» باشد، لامحاله اين خودبزرگبيني و تمسخر و ريشخند به ديگران افزونتر خواهد شد...
تلويزيون كه در برخي موارد تلاش دارد به همه نگاهها بپردازد، جدا از نوع و شيوه هر برنامه، بايد به مجريان و گردانندگان خود نيز توجه داشته باشد؛ چه كه شايد با كمي نابخردي در گفتار و لحن و حتي نگاه، نقض غرض حاصل آيد كه در بيشتر مواقع چنين است. در فقره پخش برنامه هفت و پرداختن به فيلم فروشنده و در دعوت از مهماني كه به گفته خود در مقام دفاع از فيلم و فيلمساز نيست وآمده است تا برخي حواشي پيش آمده درباره آن را به بوته نقد بگذارد؛ بسان هميشه مجري و منتقد ثابت برنامه نوعي از كلام و گفتار و رفتار با ايما و اشاره فراوان بهكار بردند كه جدا از كيفيت فيلم بايد برنامهاي براي اين نوع اجرا نيز در شبكههاي ديگر، شكل گيرد تا به نقد و چگونگي اين رفتارهاي هيستريك پرداخت! هر مخاطبي كه جدا از آماتور يا حرفهاي بودن در مديوم سينما، اين آيتم را ديده باشد، لاجرم با پرسشهايي مواجه خواهد شد كه از نوع رفتارهاي خاص و نهادينه شدهمان شده است و همگي كم و بيش بيتعارف، واجد اين خصوصيات هستيم. مورد اول آنكه وقتي خود را داناي كل بپنداريم و عالم را گرد خود بدانيم در هر پديدهاي، خواسته و نا خواسته بايد «نظر خودمان» جلب شود و هرگاه چنين نباشد و اطرافيان از قبل براي انجام كاري از ما رخصت! نگيرند، آن كردار و آفريده (در اينجا هنري) ره به مقصود نخواهد برد.! وقتي در جغرافياي ديگري از دنيا براي فردي ايراني جدا از نوع تفكر و جهانبينياش، ارزش و احترام قايل هستند و اين «قبول داشتن» به تاييد بزرگان هر رشتهاي (در اينجا سينما) رسيده است؛ يعني آن كاربلدان عرصه سينما لابد ميدانند كه كارگردان ايراني «قاب و كادر و دوربين» ميشناسد و كسي و فردي به او نرسانده كه اگر ميخواهد «پيام» دهد به سوي تلگراف برود! چه اصراري است كه در اينجا طوري معرفي شود كه از اساس چيزي بلد نيست و در پشت مفاهيم پنهان شده و «كانسبت» كلي دارد و لاغير؟ اين برنامه اگر آموزشي داشته باشد، فقط و فقط به ما نشان داد كه روحيه خود برتر بيني و قبول نداشتن ديگري، حتي اگر آن ديگري از آب و خاك خودمان باشد؛ در بندبند وجودمان جاري است. گفتنيها در اين باره زياد است و نكته پاياني در گفتههاي «زرد گونه» منتقد، به روزنامهاي برميگردد كه به ديد ايشان، وي آنان را بازي داده است و اين خود حديث دردآوري است از نگاهي ماوراي نگاههاي ديگر كه فرجام اين نگرش، مشخص نميشود، چه امري مطلوب اين نگاه است و بايد براي به دست آوردن دل اين نگرش چه ساخت و نوشت و پديد آورد؟! كوتاه سخن آنكهاي كاش فرصتي پيش آيد تا اين دوستان چنته تجربي خويش، رو كنند و در عمل، ديده شود تا كاردرست و كاربلد واقعي كيست؟ كه «شكوه عقل» را بسياري گفتار كم سازد.