• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3636 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۷ مهر

گفت‌وگو با تيا شروك، كارگردان فيلم «من پيش از تو»

فيلمي ساختم كه دلم مي‌خواست بسازم

گروه هنر و ادبيات

 

تيا شروك با ساخت اقتباس سينمايي رمان محبوب «من پيش از تو» اثر جوجو مويز، طرفداران اين كتاب دردناك را مهمان سينماها كرد. مويز خود فيلمنامه‌نويسي اين اثر را بر عهده گرفت و اميليا كلارك بازيگر شخصيت لوييزا كلاركِ نامتعارف شد كه وقتي شغل جديدش را براي مراقبت از ويل‌ترينر (با بازي سم كالفين) كه به فلج چهار اندام دچار شده، شروع مي‌كند زندگي‌اش مسير ديگري را در پيش مي‌گيرد. اين دو به يكديگر دل مي‌بازند و در همين حين لوييزا راز دردناك ويل را كشف مي‌كند. رازي كه رابطه آنها را تهديد مي‌كند.
تيا شروك با ساخت فيلم «من پيش از تو» نخستين تجربه سينمايي خود را رقم زد. پيش از اين شروك در زمينه كارگرداني تئاتر مشغول به كار بود و در 24 سالگي عنوان «كارگردان هنري» كمپاني تئاتر «Southwark Playhouse» را به خود اختصاص داد و جوان‌ترين كارگردان هنري تئاتر بريتانيا نام گرفت. او با كارگرداني قسمت‌هايي از سريال «ماما را خبر كن» در تلويزيون نيز تجربه كسب كرد. ساخت فيلم «من پيش از تو» فرصتي ويژه براي ثبت امضاي شروك بر داستاني محبوب را براي او پيش آورد. در ادامه مصاحبه ايندي‌واير با اين كارگردان تئاتر، سينما و تلويزيون را مي‌خوانيد. شروك در اين مصاحبه درباره اقتباس سينمايي يك رمان، حذف داستان‌هاي فرعي و اينكه وقتي مخاطب اين فيلم سينما را با چشماني پر از اشك ترك مي‌كند و براي مويز و شروك تجربه‌اي متفاوت است، صحبت كرده است.

آمادگي كاري را كه اين فيلم با مردم مي‌كند، داشتيد؟ در سينمايي كه فيلم را ديدم هر كي از سالن بيرون مي‌آمد چشم‌هايش پر از اشك بود.
بهم بگوييد وقتي دا‌شتيد از سينما بيرون مي‌آمديد لبخند روي صورت مردم بود؟
گريه‌اي بود كه اشك‌هاي‌شان را مي‌ديديد.
گوش كنيد، شايد با اين فيلم كاري مي‌كنم مردم پول درمان‌شان را پس‌انداز كنند. امكانش هست؟ حالا خيلي جالب شده چون براي جوجو خيلي مهم است- نه اينكه دقيقا رقابتي در سرش باشد- كه وقتي مردم گريه مي‌كنند مشت گره كرده‌اش را كف دست ديگرش مي‌كوبد و مي‌گويد: «آره.» در حالي كه من به همين آدم‌ها مي‌گويم: «آه، اميدوارم حال‌تان خوب باشد.» جوجو مي‌گويد: «آره، اگر مردي را به گريه بيندازم امتياز بيشتري مي‌گيرم.»
كتاب جوجو خيلي محبوب است. قبل از اينكه فيلمنامه را بگيريد، كتاب را خوانديد؟
اصلا نمي‌خواهم از خود مطمئن جلوه كنم اما فكر مي‌كنم فيلمي ساختم كه دلم مي‌خواست بسازم. با دقت خيلي خيلي زياد آن را نظارت كردم. وقتي فيلمنامه را گرفتم كتاب را نخوانده بودم. فيلمنامه نخستين معرفي من به اين داستان بود. البته بعد كتاب را خواندم، كتابي كه 400 صفحه است و البته كتاب حرف‌هاي بيشتري دارد. بلافاصله سادگي داستان عاشقانه و در عين حال پيچيدگي آنچه درون آن است، توجهم را جلب كرد. به شخصيت‌ها علاقه‌مند شدم. اين احساس را داشتم كه انگار مي‌دانم اين دو نفر كي هستند.
پيش بردن اين داستان دشوار است. چطور تعادل ميان نتيجه‌اي دردناك و داستان عاشقانه‌اي كه در عين غافلگيري بيننده را اميدوار مي‌كند، ايجاد كرديد؟
از همان ابتداي كار مي‌دانستم تعادلي كه بايد در لحن اين فيلم ايجاد شود يكي از بزرگ‌ترين چالش‌هاي پيش رو است و اين موضوع را در طول كار مدام چك مي‌كردم. فيلمسازي كار عجيب و غريبي است. گاهي خيلي چيزها به‌شدت عوض مي‌شوند، گاهي خيلي كم تغيير مي‌كنند. مدام چيزي در حال تغيير است. مي‌دانستم اگر خيلي در يك موضوع پيش برويم آنقدر وزنه‌اش سنگين مي‌شود كه فيلمي سياه از آب در خواهد آمد. هرگز درباره فيلم اين‌طوري فكر نكردم. فيلم را فيلمي روشن و متعالي مي‌ديدم مثل داستان‌هاي عاشقانه روشن‌بينانه. فقط مي‌دانستم بايد در ارايه آن و احساسي كه به وجود مي‌آورد تعادل ايجاد كنم وگرنه جنبه‌هاي جدي داستان به سادگي بر فيلم غلبه مي‌كنند و تعادل را از بين مي‌برند.
جوجو چندين داستان فرعي كتاب را از فيلمنامه حذف كرده است. اصلي‌ترين آنها وقتي است كه لوييزا جوان است و در باغ پر پيچ وخم قلعه اتفاقي دردناك را تجربه مي‌كند. چطور اين صحنه حذف شد؟
ما خيلي خيلي با دقت كار كرديم و تصميم درباره صحنه‌ها را با يكديگر گرفتيم. نخستين صحنه، صحنه باغ پر پيچ‌وخم بود. اين صحنه در نسخه پيش‌نويس اول نبود. (وقتي كتاب را خواندم) نخستين سوال منم همين بود: «پس صحنه باغ پر پيچ‌وخم چي شد؟ مثل يكي از اهرم‌هاي اصلي پيرنگ كتاب بود؟» يكي از موضوعاتي كه اول روي آن كار كرديم اين بود كه چطور اين بخش را در فيلمنامه داشته باشيم. نكته جالب‌تر اين بود كه به هر طريقي اين صحنه را در فيلم متصور شديم؛ همانند كتاب بدون واسطه در فيلمنامه آورديم يا در فلاش‌بك‌هايي مبهم كه كل روايت و حس فيلم را تغيير مي‌داد. با گنجاندن اين صحنه اين طور به نظر مي‌آمد كه فيلم درباره دختري است كه چند سال پيش مورد آزار و اذيت جنسي قرار گرفته و حالا دارد با اين موضوع سر مي‌كند. از نظر من داستان كتاب درباره چنين موضوعي نيست. اصلا داستان در اين باره نيست. ماه‌ها روي گنجاندن اين صحنه در فيلم كار كرديم.
همكاري شما با جوجو مثل اين بود كه انگيزه و انرژي شكل‌گيري فيلم باشد. اين همكاري چطور پيش رفت؟
قدم به قدم. هيچ كدام از ما نمي‌دانست راه‌حل كجاست. كارن رزنتال، تهيه‌كننده ما و كمپاني‌هاي ام‌جي‌ام و نيولاين خيلي خوب مي‌دانستند چطور استعداد يك فرد را كشف كنند. به محض اينكه كارگرداني را بر عهده گرفتم گفتند: «بايد با جوجو ملاقات كني و ببيني نتيجه اين ملاقات چه خواهد شد. » من هم جوجو را ديدم. نتيجه اين شد كه ما خيلي سريع متوجه شديم كه گرچه تجربه‌هاي كاري متفاوتي داريم اما تجربه‌هايي عجيب هستند كه نقاط مشتركي در آنها با هم داريم. مثلا هر دوي ما در يك محله بزرگ شديم. اسم مدرسه‌هاي يكديگر را مي‌دانستيم و چيزهاي عجيب‌و غريب اين شكلي. يعني اينكه با بعضي خيلي زودتر از هميشه ارتباط برقرار مي‌كني.
هر دوي ما حس شوخ‌طبعي مشابهي داريم كه خيلي به كارمان كمك كرد. بايد بگويم او در اينكه به چه آساني كتاب را كنار گذاشت خيلي خارق‌العاده است. او واقعا مي‌خواست روي فيلمنامه يك فيلم كار كند و داستان و شخصيت‌ها را به منزله بخشي از يك فيلم ببيند. اين من بودم كه هر وقت احساس نياز مي‌شد بايد مرتب به كتاب به عنوان يك مرجع بازمي‌گشتم، خيلي بيشتر از جوجو اين كار را مي‌كردم.
اين موضوع در مورد نويسنده‌هايي كه اثر خودشان را اقتباس مي‌كنند، هميشه صدق نمي‌كند.
البته او شخصيت‌ها را خيلي خوب مي‌شناخت كه هميشه كاملا اعتماد بنفس داشتم كه ما هرگز در مورد اينكه كدام شخصيت چه گفت و چه كرد، به بيراهه نمي‌رويم. او كارش را هرگز به كتاب محدود نمي‌كرد. هر وقت راه‌حلي تازه‌ احتياج بود او واقعا براي پيدا كردن آن تا آنجايي كه مي‌توانست در دنياي واقعي اين شخصيت‌ها به دنبال راه‌حل مي‌گشت.
مي‌دانيد؟ من واقعا به داستان او ايمان دارم و فكر مي‌كنم او به اينكه چگونه من مي‌خواستم آن را روايت كنم ايمان داشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون