• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3642 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۱۴ مهر

دادگاه

ربودن پسر بدهكار

اعتماد|مردي مدعي شد كه طلبكارانش پسر او را ربودند تا مجبورش كنند بدهي ميليوني‌اش را پرداخت كند.  اواخر خرداد پارسال شاكي به كلانتري مراجعه كرد و به ماموران گفت: «چندي پيش براي ساخت‌وساز مبلغ 60 ميليون تومان از سه نفر قرض گرفتم. قرار بود آن را پس بدهم اما اين‌كار را نكردم و به يكي از شهرهاي شمال كشور متواري شدم. پس از دو سال زندگي مخفيانه، از فرار خسته شدم و با طلبكارانم تماس گرفتم و در باغ‌فيض تهران قرار ملاقات گذاشتم اما به محض اينكه آنجا رسيدم، آنها مرا به‌شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند و در صندوق عقب ماشين انداختند و به كلانتري تحويل دادند. سپس پسر 12 ساله‌ام را هم كه با خود به قرار برده بودم، براي 24 ساعت به گروگان گرفتند تا پول‌شان را پس بدهم.» با ثبت اين شكايت، هر سه متهم دستگير شدند و پرونده‌شان براي رسيدگي به شعبه هشتم دادگاه كيفري تهران به رياست قاضي حسين اصغرزاده ارسال شد. صبح ديروز در اين شعبه، هر سه متهم با انكار ماجرا گفتند: «در سال 93 مبلغ 160 ميليون تومان به شاكي داديم وهمان زمان قولنامه‌اي هم امضا كرديم تا به جاي پول، خانه‌اي به ما بدهد اما او در معامله كلاهبرداري كرد و متواري شد. هيچ خبري از او نداشتيم تا اينكه در كلانتري همديگر را ديديم. موضوع ضرب و شتم و آدم ربايي هم دروغ است.» قضات براي صدور حكم وارد شور شدند.

 

راز جسد پتوپيچ شده
اعتماد| بوي تعفني كه در عرض چند روز كوچه‌اي در مركز تهران را پر كرده بود، راز قتل مردي ميانسال را در سينه داشت. 24 آبان 93 زني با كلانتري تماس گرفت و گفت :«چند روز پيش، مردي را ديدم كه به واحد صاحبخانه‌ام رفت. آنها ابتدا با هم جر و بحث كردند اما ناگهان صدا قطع شد. چند روز بعد، صاحبخانه كه مردي جوان است دوباره بازگشت و پتويي را كه در يك گوني انداخته بود، به سختي همراه دوستش از پله‌ها پايين آورد و سريع از خانه خارج شد. مدتي بعد كه بوي تعفن كوچه را برداشت، همان پتو را ديدم كه جسدي داخلش بود.» همزمان  از كلانتري خبر رسيد كه متهم خود را به پليس معرفي كرده است. او با اعتراف به قتل گفت: «من در خانه‌اي زندگي مي‌كنم كه سر آن با خاله‌ام اختلاف دارم. آنها مقتول را فرستاده بودند كه مزاحم من شود و مجبورم كند از خانه بيرون بروم. روز حادثه، مقتول با دادوفرياد مدعي شد كه سيم‌كارتش را دزديده‌ام، درگير شديم و من دستم را جلوي دهانش گرفتم و خفه‌اش كردم. سپس جسدش را در كوچه رها كردم.» اين پرونده به زودي در دادگاه رسيدگي مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون