• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3661 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۰ آبان

سالروز تاسيس اتحاديه اروپا در گفت‌وگو با يوسف مولايي

برگزيت؛ جدال قديم و جديد

نخستين سالي كه انگليس در اتحاديه اروپا حضور ندارد

اول ژانويه 1993 ميلادي

23 سال از تاسيس اتحاديه اروپا گذشت

عاطفه شمس

بحران‌هاي ناشي از دو جنگ جهاني، انگيزه براي تشكيل اتحاديه اروپا را در بين اروپاييان بيشتر كرد و اين انگيزه ناشي از تصميم به بازسازي اروپا و از بين بردن احتمال جنگي ديگر بود. اين احساس در نهايت به شكل‌گيري «جامعه زغال سنگ و فولاد اروپا» توسط كشورهاي آلمان، فرانسه، ايتاليا و كشورهاي بنلوكس منتهي شد كه اين امر از طريق معاهده پاريس، در آوريل ۱۹۵۱ ميسر شد. نخستين اتحاديه گمركي در ابتدا «جامعه اقتصادي اروپا» نام داشت كه با معاهده رم در سال ۱۹۵۷ شكل گرفت. اين اتحاديه بعدها به «جامعه اروپا» تغيير نام داد كه طبق معاهده ماستريخت در دهم دسامبر سال 1991، نخستين ستون اتحاديه اروپا محسوب مي‌شود و از اول ژانويه 1993 به اجرا درآمد. بعدها اتحاديه اروپا متحول شد و از يك سازمان تجاري به مشاركتي سياسي و اقتصادي مبدل شد. اين اتحاديه هم‌اكنون شامل 28 كشور مستقل است اما امسال در آستانه سالروز تاسيس خود، وضعيتي متفاوت را تجربه مي‌كند زيرا نخستين سالي است كه انگليس در آن حضور ندارد. كشوري كه نخست وزير آن، وينستون چرچيل، بعد از جنگ جهاني دوم و در سال 1946 در يك سخنراني تاريخي در زوريخ، سنگ بناي تشكيل اتحاديه اروپا را نهاد. در اين شماره، به مناسبت بيست و سومين سالروز تاسيس اتحاديه، براي بررسي تاثيرات متفاوت اين خروج با يوسف مولايي، استاد حقوق بين‌الملل دانشگاه تهران گفت‌وگويي انجام داده‌ايم. وي با تاكيد بر اينكه صحبت درباره چنين موضوعي مستلزم دسترسي به آمار و ارقام است، اينگونه تحليل مي‌كند كه انگليس از ابتدا ستون و پايه اساسي در اتحاديه نبوده و حضوري تمام قد در فعاليت‌هاي آن نداشته است بنابراين خروج او نمي‌تواند آسيبي جدي براي اتحاديه محسوب شود و از آنجا كه انگليس نيز بيشتر از اتحاديه با امريكا همسويي داشت، اين خروج نمي‌تواند آينده او را با بحران‌هاي جدي مواجه كند. متن گفت‌وگو با مولايي را در ادامه مي‌خوانيد.

در ابتدا راجع به شكل‌گيري اتحاديه اروپا توضيحاتي بفرماييد. اينكه عوامل موثر بر شكل‌گيري آن چه بود و بر اساس چه اهداف و منافعي ايجاد شد؟
اين موضوع، تاريخ بسيار مفصلي دارد. هر آنچه مربوط به ديدگاه‌هاي كلان است در اينكه اروپاي واحدي شكل بگيرد بعد از جنگ‌هاي ناپلئون به‌طور پراكنده مطرح شد. بعد از آن، هر از چندگاهي يكي از مقامات كشورهاي اروپايي مثل چرچيل يا رابرت شومان، نظريه‌اي درباره وحدت اروپا مطرح مي‌كردند. به هر حال، از لحاظ نظري از ديرباز اين بحث مطرح بوده اما آنچه باعث شكل‌گيري اتحاديه اروپا شد معاهده زغال‌سنگ و فولاد بود كه در سال 1951 ميلادي بين شش كشور اروپايي براي همكاري در زمينه زغال سنگ و فولاد منعقد شد و اين باعث شد كه پس از آن، در سال 1954 جامعه اروپا شكل بگيرد و به تدريج پيش آمد تا معاهدات ديگري مثل معاهده ماستريخت، شينگن، آمستردام، معاهده نيس و آخرين آن معاهده ليسبون در سال 2010. بنابراين، به لحاظ آرماني، هدف شكل دادن به يك جغرافياي سياسي، اقتصادي و فرهنگي تحت عنوان اروپا بود ولي شروع حركت‌ها در ابتدا بيشتر در زمينه اقتصادي بود و با جامعه اقتصادي اروپا، سپس اتحاديه اروپا و نهايتا در ليسبون، ساختار فعلي اروپا به وجود مي‌آيد. بعد از آن، بنا بر نيازهاي اتحاديه اروپا، حوزه اهداف و وظايف آن را گسترش دادند. به طور مثال، بعد از 2001 بيشتر بر بحث‌هاي امنيتي، مبارزه با تروريسم و همكاري‌ها در اين زمينه تمركز كردند. بعد از شينگن، بيشتر بر آزادي رفت و آمد تاكيد وجود داشت. بعد از ماستريخت، براي تعيين واحد پول اروپايي و سياست خارجي و امنيت واحد تلاش كردند. بنابراين، اتحاديه اروپا در داخل چندين معاهده و قرارداد و طي زمان‌هاي مختلف متحول شده تا به ساختار فعلي رسيده و عمدتا در حال حاضر، سعي مي‌كند در حوزه سياست خارجي، يك صدايي وجود داشته باشد كه عملا اين اتفاق نيفتاده است. به هر حال بعد از ليسبون، حتي يك رييس‌جمهور تعريف شده اما نقش رييس‌جمهور واقعي را ندارد و بيشتر نمادين است اما وزير امور خارجه يا هماهنگ‌كننده سياست خارجي اروپا، ايفاي نقش مي‌كند ولي در عين حال، هر يك از كشورهاي عضو سياست خارجي مستقل خود را دارند اما تا آنجا كه منافع حمل مي‌شود، سعي مي‌كنند در اين حوزه، يك‌صدايي داشته باشند. بيشترين جايي كه شايد مي‌توان گفت كشورهاي عضو اتحاديه اروپا انسجام بيشتري دارند در سازمان‌هايي است مثل سازمان تجارت جهاني.
امسال، نخستين سالي است كه انگليس در اتحاديه اروپا حضور ندارد. با توجه به اينكه اين كشور از ابتدا خيلي تمايلي به حضور در اتحاديه اروپا نداشت و از همان آغاز نيز خود را از ساير اعضا متمايز مي‌كرد و بر همين اساس نيز هيچگاه عضو شينگن يا يورو نشد و با توجه به غرور تاريخي كه اين كشور را به اتخاذ سياست‌هايي از اين دست سوق مي‌داد، نقش انگليس، بازيگري و حدود تاثيرگذاري اين كشور در اتحاديه را چگونه تحليل مي‌كنيد؟
سوال شما تا حدي از حوزه تخصصي من كه حقوق بين‌الملل است فاصله دارد اما تلاش مي‌كنم تا جايي كه بتوانم به آن پاسخ بدهم. به هر حال، انگليس يك وضعيت خاص دارد زيرا يك تاريخ متفاوت از بقيه اروپا داشته و در سير تكاملي خود بيشتر به سنت‌ها، باورها و دستاوردهاي خويش متكي بوده است. در حوزه دستاوردهاي سياسي و فرهنگي نيز مسير تقريبا متفاوتي را با اروپاي خشكي داشته زيرا به هر حال، انگليس به صورتي كه به آن، اروپاي جزيره‌اي مي‌گويند بوده است و در آن دوراني كه مربوط به تحولاتي كه مربوط به فئوداليته و غيره بوده، نظام خاص خود را داشته است كه به آن صورت، باعث نشده كه در كشور اختلافاتي مثل اختلاف بين رعيت و فئودال و مانند آن پيش بيايد كه به جنبش‌هاي اجتماعي منجر شود. تقريبا از قرن 11 و 12 به بعد، انگليس هميشه تحولات تدريجي را تجربه كرده و تنها در مقطعي مثل قرن 17 و در سال 1650 است كه جنبشي مثل جنبش كرامول را تجربه مي‌كند. اما تحولات آن هميشه تدريجي بوده به اضافه اينكه در اين تحولات، انگليس تا حداقل 1929 كه بحران بزرگ مالي در جهان رخ داد، خود را يك امپراتوري اقتصادي و قدرت برتر اروپا مي‌دانست و از بخشي از آن تنش‌هايي كه بين فرانسه و آلمان در اروپا رخ داده تا حدي بركنار بوده است. بنابراين، نگاه اين كشور بسيار دروني است و بعد از جنگ جهاني نيز بيشتر نگاه فراآتلانتيكي داشته و در كنار سياست‌هاي امريكا بيشتر زندگي بين‌المللي را سامان داده است. بنابراين، كشوري است كه گرچه از لحاظ جغرافيايي، داخل اروپا است اما تاريخ تحول متفاوتي دارد حتي در حوزه دين، با اينكه دين رسمي آن مسيحيت است اما كليساي خاص خود را دارد و كليسا تابع اقتدار دولتي است. در واقع، اين كشور با آرامش تحولات مدني و سياسي را پيموده و در هر آنچه مربوط به حركت‌هاي استراتژيكي يا برنامه‌هاي درازمدت خود باشد، با امريكا سازگاري بيشتري دارد. يعني حضور انگليس در اتحاديه اروپا، هيچ‌وقت يك حضور تمام قد نبوده است، زماني هم كه بوده هم معاهده شينگن را امضا نكرده و هم واحد پول اروپايي را قبول نكرد. در خيلي از سياست‌هاي امنيتي بيشتر با امريكا نزديك بود، به خصوص در سال 2003 مي‌بينيد كه اتحاديه اروپا براي ورود به عراق حركتي نكرد اما انگليس در كنار امريكا بود. بنابراين، انگليس نقش يا حضور بسيار متفاوتي در اتحاديه اروپا داشته است كه اين هم به مسائل تاريخي اين كشور برمي‌گردد، هم به سنت‌هاي محافظه‌كارانه سياست‌هاي آن و هم به همگرايي بيشتر با امريكا. به هر حال، مجموعه‌اي از شرايط به او اجازه داده است كه تا زماني كه عضو اتحاديه است نقش‌آفريني او شكل خاصي داشته باشد. البته هنوز هم عضو اتحاديه است زيرا پروسه خروج اين كشور از اتحاديه، به لحاظ فني به راحتي صورت نخواهد گرفت و شايد هشت تا ده سال به طول بينجامد.
خروج انگليس از اتحاديه اروپا (برگزيت) براي اين كشور تبعاتي را به همراه داشت، مثل سقوط پوند، كاهش تاثيرگذاري و نقش‌آفريني او  و... شما چشم‌انداز آينده برگزيت را براي انگليس و اتحاديه اروپا چگونه پيش‌بيني مي‌كنيد و فكر مي‌كنيد چه تبعاتي را براي هر دو طرف به دنبال خواهد داشت؟
براي من بسيار دشوار است كه بگويم چه اتفاقي خواهد افتاد زيرا انگليس يك پايه خيلي اساسي و يك ستون در اتحاديه نبود كه بگوييم كه با خارج شدن او، اين ستون فرو مي‌ريزد اما در خيلي از حوزه‌ها هنوز سياست‌هاي مشترك به اجرا گذاشته خواهد شد. به طور مثال، در سياست خارجي، در حوزه اقتصادي و در حوزه محيط زيست اين همكاري‌ها و هماهنگي‌ها وجود خواهد داشت. به هر حال، در حال حاضر هم كه انگليس عضو اتحاديه بود، عضو تمام‌قدي نبود و نقش پررنگي نداشت بنابراين، با خروج او ممكن است به اتحاديه اروپا از نظر اقتصادي آسيب‌هايي برسد اما فكر نمي‌كنم آنقدر باشد كه بتواند در مسير تداوم حركت اتحاديه اروپا مانعي ايجاد كند.
خود انگليس چه وضعيتي پيدا خواهد كرد و تبعات اين اقدام براي او چه خواهد بود؟
سوالاتي از اين دست، به آمار و ارقام نياز دارد يعني شاخص را بايد تعيين كرد. حتي اينكه من مي‌گويم تاثير دارد يا ندارد يك جهت‌گيري كلي است كه به اعتقاد من پشتوانه علمي ندارد و در حوزه اقتصادي به آمار و ارقام نياز دارد. من آمار دسترسي ندارم كه بگويم اقتصاد اتحاديه اروپا تا چه حد به انگليس وابسته است يا همسويي اقتصادي انگليس با اتحاديه چقدر در توليد ناخالص ملي، سرانه ملي و در ايجاد اشتغال در اين كشور موثر بوده است. اما چون آمار نداريم مي‌توانيم به طور كلي بگوييم اتحاديه اروپا ظرفيت‌هايي را در حوزه اقتصادي ايجاد مي‌كرد كه انگليس از آن بهره‌مند بود و انگليس نيز به عنوان يك كشور قدرتمند اتحاديه اروپا به سهم خود، يك سري از ظرفيت‌هاي اقتصادي خود را به درون اتحاديه اروپا تزريق مي‌كرد. اما اين موضوع آنقدر ملموس نبود و اين پيوند آنقدر قوي نبود كه بگوييم اين جدايي به دو طرف، آسيب زيادي خواهد زد.
پيامد اين خروج در كشورهاي متحد مجاور انگليس كه بخش‌هايي از آنها موافق خروج و بخش‌هايي مخالف بودند چگونه بروز كرده يا خواهد كرد؟ آيا سبب گسست اتحاد و ايجاد دوپارگي در بريتانيا نخواهد شد؟
در حال حاضر، در داخل خود انگليس و اسكاتلند رفراندوم براي جدايي انجام شده است. به طور مثال، ولز خواهان جدايي بوده يا ايرلند براي خود اين مطالبه را دارد اما فكر نمي‌كنم با جدايي از اتحاديه يا باقي ماندن انگليس در آن، در اين حوزه خيلي تاثيرگذار باشد يا اينكه به طور مستقيم باعث شود كه اين مطالبات استقلال‌طلبانه تقويت شود.
در جامعه انگليس كدام نسل بيشتر از اين خروج حمايت كرد؟
نسل جوان يعني آنهايي كه زير 30سال يا در اين حدود بودند و همچنين تحصيلكرده‌ها بيشتر به ماندن در اتحاديه راي دادند و ميانسال‌ها و سنين بالاتر بيشتر خروج را انتخاب كردند.
آيا اين امر مي‌تواند ناشي از خاطره تاريخي آنها باشد؟
ممكن است. به هر حال، نگاه نسل جديد به دنياي بيروني متفاوت است؛ يعني به دنبال يك سري مسائل عيني مثل رفاه، راحتي، رفت‌وآمدهاي خود است و مسائل براي او بيشتر عيني و مادي است اما نسل قديم، تا حدي نگاه نوستالژي وار به بحث حاكميت، هويت و سنت‌ها دارد. اين نشان مي‌دهد كه شكاف بين نسل جديد و قديم قابل تامل است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون