• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3695 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۲۵ آذر

روايت يك «سوزن‌بان » ايستگاه راه آهن از زندگي

خاطرات اتاقك تنهايي

فرزانه قبادي

 

مردي از اتاقك دو متري آجري بيرون مي‌آيد، به سمت خطوط آهني در هم تنيده و موازي مي‌رود، خم مي‌شود، اهرمي را جابه‌جا مي‌كند و چشم مي‌دوزد به بي‌نهايت، به افقي كه دقايقي ديگر يك غول آهني در آن پديدار مي‌شود. مرد ايستاده و دوردست‌ها را مي‌پايد، چراغ قطار كه در آسمان سوسو زد، خش خش بي‌سيم مشكي توي دستش بلند مي‌شود، مرد پرچم يا چراغ قوه‌اي را توي هوا تكان مي‌دهد، چيزي در بي‌سيم مي‌گويد و با علامتي كه در دست دارد مجوز ورود قطار به ايستگاه را صادر مي‌كند. سوزن‌باني يكي از مهجورترين مشاغل راه آهن است و سوزن‌بانان كساني‌اند كه در ميان سرو صداي بلند قطار و هوهوي شادش به حاشيه رفته‌اند و توجه چنداني به آنها نشده است.
مردي كه در اتاقك دو متري با فاصله‌اي 200 متري از ايستگاه مستقر است، مطابق دستور مسوول ايستگاه، قطار را با جابه‌جايي يك اهرم به خطوط مختلف هدايت مي‌كند. مردي كه شغلش نه گرماي تابستان مي‌فهمد و نه سرماي زمستان، نه شب مي‌داند و نه روز.
سوزن‌باني براي بسياري از كساني كه لذت سفر با قطار را تجربه مي‌كنند، ناشناخته است، مسافران قطار نمي‌دانند كه تغيير خطوط و مسير قطارها توسط همان مردي انجام مي‌شود كه شايد در هنگام عبور قطار از ايستگاه مي‌بينندش كه با فاصله‌اي 300 – 200 متري از ساختمان ايستگاه، كنار ريل قطار ايستاده است و پرچم سبزي كه در دستش گرفته توي باد مي‌رقصد.
قطار‌ها از واگن‌هاي متصل به هم تشكيل مي‌شوند، حركت هر كدام از اين مجموعه واگن‌ها هم وابسته است به آدم‌هايي كه زنجيره وار در ارتباط با همند و تلاش مي‌كنند تا امنيت و آسايش، ثمره سفر كساني باشد كه در ميان تمام وسايل نقليه موجود، به هر دليلي، قطار را انتخاب كرده‌اند.
در زنجيره‌اي كه كاركنان راه آهن تشكيل مي‌دهند تا قطاري از مبدا تا مقصد مسير خود را به سلامت طي كند، يكي از كليدي‌ترين حلقه‌ها، سوزن‌باني است. سوزن‌بان كسي است كه در هنگام عبور قطار و ترك ايستگاه اتصالات و مسائل فني آن را رصد مي‌كند و در صورت بروز مشكل از ادامه حركت آن جلوگيري مي‌كند. كسي كه قطارها را از خطي به خط ديگر
هدايت مي‌كند.
«كامبيز قاسم نژاد» يكي از هزاران سوزن‌باني است كه محل كارشان جايي است دورتر از ايستگاه‌هاي راه‌آهن، جايي ميان ريل‌هايي كه بعضي جاها روي هم افتاده‌اند و در بعضي جاها به موازات هم تا افق پيش رفته‌اند. جابه‌جايي هر كدام از اين خط‌هاي فولادي مساوي است با تغيير مسير و مقصد قطاري كه به سرعت راه را مي‌شكافد و شهر به شهر پيش مي‌رود.
خاطرات و خطرات سوزن‌باني
«من هميشه دوست داشتم يك داستان در مورد مشاغل مرتبط با راه آهن بنويسم، يا يك فيلم در مورد شغل خودم بسازم. شغل ما از اين جهت خاصِ كه علاوه بر حساسيتي كه داره، به يك فضا محدود ميشه، من اگر تخصصي تو راه آهن به دست بيارم، نمي‌تونم جاي ديگه‌اي با اين تخصص مشغول كار بشم، تخصص من فقط به درد راه‌آهن مي‌خوره، نه جاي ديگه، ارتقايي اگر باشه تو همين سيستمِ، پيشرفتي اگر باشه تو همين محيطِ، در صورتي كه تخصص‌هاي ديگه اينطور نيستند، يك نفر كه متخصص كامپيوترِ مي‌تونه تو هر شركتي مشغول كار بشه، يا ارتقاي درجه پيدا كنه، اما شغل ما
اين‌طور نيست.»
 اينها را مرد ميانسالي مي‌گويد كه لباسي ساده پوشيده و انگار بيشتر از سنش شكسته شده، شايد به خاطر همان شب بيداري‌هايي است كه به عنوان سخت‌ترين بخش كارش به آنها اشاره مي‌كند، روبه‌روي‌مان در اتاقك ايستگاه قطار نشسته و در مورد شغلي مي‌گويد كه شرايطش مي‌تواند سوژه ساخت يك فيلم هنري باشد.
مي‌گويد اگر بخواهد فيلمي در مورد شغلش بسازد، نماي اول فيلم تصوير مردي خواهد بود كه در يك شب برفي كلاهش را روي سرش مي‌كشد و از اتاقكي كه تنها وسيله گرمايش يك بخاري نفتي كوچك است بيرون مي‌آيد و با دست برف‌ها را كنار مي‌زند تا بتواند اهرم سوزن ريل را جابه‌جا كند و ادامه مي‌دهد: «اين اتفاق يك بار براي خود من افتاد، برف تقريبا تا زانوهام بالا اومده بود، وقتي رفتم سر سوزن ديدم برف لاي خط رو پركرده، اگر برف لاي ريل‌ها مي‌موند سوزن خوب جا نمي‌افتاد و ممكن بود سانحه پيش بياد، وسيله‌اي هم دم دستم نبود كه باهاش ريل رو تميز كنم، با دستم شروع كردم برف‌ها رو كنار زدن و ريل رو تميز كردم تا سوزن درست جابخوره، اين كار رو كسايي كه تو مناطق كوهستاني كار مي‌كنن شايد در طول روز چند بار انجام بدن».
قاسم نژاد 10 سالي هست كه سوزن‌بان شده، وقتي از تصورات عموم مردم در مورد شغلش مي‌گويد، از اينكه شغلش حتي در ميان كاركنان راه آهن هم شناخته شده نيست گله دارد و معتقد است اين شغل با وجود حساسيت بالايي كه دارد آن طور كه بايد ديده نشده است: «هنوز مردم فكر مي‌كنن راه بند‌ها سوزن‌بانند، شغل راه‌بندي با شغل سوزن‌باني خيلي فرق داره، اما چون اطلاع‌رساني نشده و اين شغل درست معرفي نشده، همه اين اشتباه رو مي‌كنند.
شغل ما هم از نظر جسمي فرسايشيه و هم حساسيت بالايي از نظر فكري داره. تمركز و هوشياري ما بايد بالا باشه و با حساسيت كارمون‌رو انجام بديم و كنترل كنيم، يك سهل‌انگاري كوچك ما مي‌تونه به قيمت جان همه مسافران يك قطار تموم بشه؛ فقط كافيه من به عنوان سوزن‌بان قفل و اهرم را درست جابه‌جا نكنم، قطار ممكنه با همين اشتباه كوچيك من از مسير خارج بشه و سانحه به وجود بياد. سرعت قطار زماني كه به سوزن‌ها مي‌رسه حدود 120 تا 200 كيلومتر بر ساعته، فقط تصور كنيد كه يك اشتباه چه فاجعه‌اي مي‌تونه ايجاد كنه. به‌طور كلي مشاغل مربوط به سير و حركت راه آهن اشتباهاتشون غيرقابل جبرانه. چون با جان و مال مردم سرو كار داره، همين امنيتي كه سفر با قطار داره به خاطر تلاش آدم‌هاييه كه مردم حتي اسم شغل‌شون رو هم نمي‌دونن، كسايي كه با گرما و سرما شبانه‌روز مي‌جنگن تا مسافرها سفر آرامي داشته باشن.»
خاطرات مربوط به اتاقك كوچك آجري كم نيستند، اما آن خاطراتي به زبان آقاي سوزن‌بان مي‌آيد كه هم شنيدني باشد و هم آموزنده. مسيرهاي مربوط به راه‌آهن آنجا كه از حريم مناطق مسكوني عبور مي‌كند، همواره حادثه ساز و پر خطر بوده، هر چند تمهيداتي براي حفاظت و تعيين حريم اين مكان‌ها انديشيده‌اند، اما همچنان براي فرهنگ‌سازي مردم بايد تلاش شود: «يكي از ايستگاه‌هايي كه من توش كار مي‌كردم نزديك يك زمين فوتبال بود كه جمعه‌ها در آن مسابقه و تمرين برگزار مي‌شد، يك بار من طبق دستور متصدي ترافيك مسير را درست كردم و سوزن‌ها را تنظيم كردم رفتم داخل اتاقك تا قطار برسه، چند دقيقه مانده بود قطار وارد ايستگاه بشه، از اتاقك اومدم بيرون يك بار ديگه سوزن‌ها رو چك كنم، ديدم يكي از اهرم‌هاي سوزن بالاست، اين معناش اينه كه سوزن نيمه بازه و ممكنه باعث بشه قطار از خط خارج بشه، مطمئن بودم كه سوزن رو درست تنظيم كردم، با اين حال قبل از رسيدن قطار اهرم رو دوباره برگردوندم سرجاش، بعد از طريق همكارا متوجه شديم كه يكي از كسايي كه تو زمين فوتبال بوده اومده توپ‌شون رو برداره اين اهرم رو دستكاري كرده و چون نمي‌دونسته اين دستكاري چه نتيجه‌اي مي‌تونه داشته باشه همين‌طور اهرم رو رها كرده و رفته بود و به اين فكر نكرده بود كه ممكنه با يه اشتباه و كنجكاوي ايشون يك قطار مسافري پر از مسافر از خط خارج بشه».
سوزن‌بان شدن به اين آساني هم نيست كه كسي اهرمي را جابه‌جا كند و مسير را تغيير دهد: «ما قبل از اينكه مشغول به كار بشيم دوره‌هاي آموزشي و تخصصي مي‌بينيم، دوره‌هاي آشنايي با علايم، آموزش خط، آشنايي با انواع واگن‌ها و نوع اتصال‌شان. به اين دليل كه از مهم‌ترين وظايف سوزن‌بان، چك كردن وضعيت چرخ‌ها و اتصالات واگن‌هاي قطاره».
آموزش كاركنان اخيرا يكي از حساسيت‌هاي جدي راه‌آهن شده اما در گذشته به اين شكل نبوده كه آموزش‌هاي تخصصي به كاركنان بخش‌هاي مختلف داده شود: «حول‌و حوش 13-12 سال پيش يه سانحه اتفاق افتاد كه دو تا قطار با هم برخورد كردن، دليل اين اتفاق اين بود كه يك نفر را از بيرون آورده بودن گفته بودن كار سوزن‌بان رو انجام بده، اين تفكر مدير بخش تصميم‌گيري بود كه خب سوزن‌بانه ديگه مي‌خواد يه وزنه رو جابه‌جا كنه، آموزش نمي‌خواد، دليل اون حادثه اين بود كه سوزن‌بان «كفش خط» رو كه يكي از ابزارهاي خيلي مهم براي تنظيم خطوطِ، درست جا نگذاشته بود.
يعني براي كار به اين حساسي آموزش كافي نديده بود، نتيجه‌اش هم شد اون فاجعه‌اي كه كلي خسارت به بار آورد. اما الان خيلي جدي و با حساسيت براي آموزش افراد وقت مي‌گذارن، كار درست هم همينه.»

خطر لاي ريل‌هاي آهني
پيرمردي ايستاده كنار ريل قطار و عبور پر سر وصدايش را تماشا مي‌كند. هر روز 60 تا 70 قطار از ايستگاه عبور مي‌كند، اين يعني 60 تا 70 بار چك كردن خطوط، يعني 60 تا 70 بار بيرون رفتن و آمدن. يعني جابه‌جايي اهرم‌ها، قفل كردن محل اتصالات خطوط يا همان سوزن‌ها. هر چند كه اين روزها بعضي ايستگاه‌ها مجهز به سيستم الكترونيك شده‌اند و متصدي ترافيك به صورت برقي مسير قطار ورودي به ايستگاه را تعيين مي‌كند. اما هنوز وظيفه چك كردن و اطمينان از سلامت واگن‌ها جزو وظايف سوزن‌بان‌هاست، ضمن اينكه: «اگر سيستم برقي مشكل پيدا كنه، ما با يك اهرم دستي 99 دور بايد هندلي كه تو جعبه سوزن هست رو بچرخونيم تا خط عوض بشه. زماني كه خط‌هاي برقي مشكل پيدا مي‌كنن به‌شدت فشار جسمي روي ما هست.
سوزن‌هاي دستي فقط با جابه‌جايي يك اهرم جابه‌جا مي‌شن، اما سوزن‌هاي برقي كار را هم آسان كرده و هم سخت. چون اگر برق نباشه و مشكل فني پيدا كنن، بايد به صورت دستي تنظيم بشن.»
آنها كه روي ريل‌ها و زمين ناصاف ايستگاه در ترددند، كاركنان بخش سير و حركت راه آهن هستند، همان‌ها كه جان‌شان كف دست‌شان است و حادثه سايه به سايه‌شان مي‌رود و مي‌آيد. همان‌ها كه تعميرات خطوط يا واگن‌ها را به عهده دارند، يا قطار را در زمان توقف بازديد مي‌كنند و اگر نياز به سرويس داشته باشد تا قبل از اعزام مجددش اقدامات لازم را انجام مي‌دهند، اما گاهي سوانحي در حين انجام همين كارهاي به ظاهر ساده براي‌شان اتفاق مي‌افتد كه شايد به قيمت جان‌شان تمام شود: «همين چند وقت پيش يكي از متصدي‌هاي ترافيك ايستگاه وقتي مي‌خواست جواز عبور قطار رو به راننده قطار بده، از خط روبه‌رويي يك قطار خلاف جهت اومد تو ايستگاه، هوايي كه بين دو قطار با سرعت جابه‌جا مي‌شد اين بنده خدا را كوبيد به بدنه دو قطار، حالا بعد از چند سال درمان هنوز نمي‌تونه روي پاهاش بايسته و درست راه بره، يكي ديگه از همكاراي ما وقتي داشت اتصال دو قطار رو چك مي‌كرد سرش بين دو تا «تام پل» كه محل اتصال دو واگن به همديگه ست، قرار گرفت و متاسفانه فوت كرد.
حادثه و سانحه براي كاركنان راه آهن خيلي زياد اتفاق مي‌افته، اما با اين حال تمام سعي شون اينه كه خطري براي مسافرا نباشه.»

سوي ديگر سوزن‌باني
«ايام عيد كه همه حداقل هفته اول رو تعطيلند، ما تمام مرخصي هامون لغو ميشه، چون تعطيلات روزهاي پركاري براي راه آهنِ، گاهي حتي لحظه تحويل سال هم ما سر پست‌مون هستيم.» اين جمله را مي‌شود از زبان تمام كاركنان راه آهن شنيد، از مديران ارشد تا كساني كه با پيمان‌كاران همكاري مي‌كنند. اما اين تنها بخشي از ماجراي مشاغل زير مجموعه راه آهن است، در سوي ديگر خانواده‌هايي هستند كه بايد به اين شغل عادت كنند و با آن كنار بيايند. بايد عادت كنند كه وقتي همه اطرافيان بار سفر مي‌بندند و براي تعطيلات برنامه‌ريزي مي‌كنند، آنها يا بايد بدون حضور پدر خانواده به مسافرت بروند يا قيد مسافرت را بزنند.
مهمان خانواده قاسم نژاد شدن هم لطف خود را دارد. محمد، پسر 8 ساله خانواده كه دوست دارد مخترع شود نه سوزن‌بان، به خوبي و با دقت و ظرافت در مورد شغل پدر توضيح مي‌دهد، اشتياق پسرها براي كشف زيروبالاي واگن‌ها موضوع تازه‌اي نيست، محمد هم انگار حسابي پاسخ تمام سوالاتش در مورد سوزن‌باني و قطار و ريزه‌كاري‌هايش را گرفته كه حالا با قاطعيت مي‌گويد: «زياد دوست ندارم سوزن‌بان شم، ميخوام مخترع شم.» و توضيح مي‌دهد كه مي‌خواهد در آينده قطاري بسازد كه كمتر دود كند و سريع‌تر حركت كند. مبينا ولي نمي‌داند پدرش در محل كارش دقيقا چه كار مي‌كند و سوزن‌باني يعني چه؟ همين قدر مي‌داند كه پدرش كارمند راه آهن است. خانم قاسم‌نژاد به خوبي با شغل همسرش كنار آمده، با نبودن‌هاي مرد خانه، با تقبل همزمان مسووليت‌هاي پدري و مادري خانه.
بچه‌ها هم تا حدي پذيرفته‌اند كه شغل پدر، شغل خاصي است، وقتي نيست نبودنش خلأ است و وقتي هست آنقدر خسته است كه نمي‌تواند بودن قابل قبولي داشته باشد. همين است كه بار مسووليت خانم خانه را سنگين‌تر مي‌كند. همين است كه فاصله ايجاد مي‌كند در روابط بين بچه‌ها با پدر و باعث مي‌شود بچه‌ها به مادر وابسته‌تر باشند تا پدر.
خانم قاسم نژاد معتقد است: «هر شغلي مشكلات و مزايا و معايب خودش رو داره، شغل ايشون هم همين طوره، اما بيشترين چيزي كه اذيتشون ميكنه شب بيداري هاشونه، چون هيچ چيزي خواب شب رو جبران نميكنه، بيشترين ضرري كه به اينها مي‌رسه از همين شب بيداري‌هاي كارشونه، چون توانشون رو ميگيره، هر چقدر روزهاي بعد از شيفتشون استراحت كنن جاي اون 24 ساعت بيداري رو پر نمي‌كنه.
مورد بعدي هم همين نداشتن تعطيلاته، هر چند خيلي از شغل‌هاي ديگه مثل پرستارها و پليس‌ها و شغل‌هاي ديگه هستن كه شرايطشون مثل شغل كارمندهاي راه‌آهنه، البته من و بچه‌ها با اين موضوع كنار اومديم، اما خانواده، هميشه گله دارند از اينكه نمي‌ريم بهشون
سر بزنيم.»

احساس بودن
پاي حرف آدم‌ها نشستن و دنيا را از دريچه نگاه آنها و شغل‌شان ديدن جذابيت‌هاي خود را دارد، حال اگر قرار باشد روزانه‌هاي شغلي مثل سوزن‌باني را مرور كني، هم مي‌تواند برايت كسالت بار و تكراري باشد و هم جذاب. آقاي سوزن‌بان وقتي مي‌رود سراغ خاطراتش حرف‌هاي شنيدني و جذاب زيادي دارد، شايد جذابيت خاطرات سوزن‌باني كه بايد 24 ساعت بيدار و هوشيار باشد تا قطارها راه‌شان به بيراهه نرود، به اين است كه او با خودش تنهاست، در تنهايي‌هاي خودش فرصتي را دارد كه بسياري از شهرنشينان امروزي تشنه به
دست‌آوردنش هستند.
آقاي سوزن‌بان مي‌گويد: «تو تنهايي‌هام معمولا مجله و روزنامه ميخونم، البته از وقتي كه اين موبايل‌هاي جديد اومده ديگه تمام وقتم رو با گوشي پر مي‌كنم، اما گاهي مطالعه هم مي‌كنم.»
آرامش را چندان تجربه نمي‌كند، چرا كه هر لحظه كه قطاري به ايستگاه نزديك مي‌شود، حتي پس از 10 سال و انجام هزار‌باره كاري كه براي هر قطار تكرار مي‌كند، باز هم نگران است و استرس دارد كه كار دقيق و درست انجام شود؛ شايد آرامش، تنها لحظه‌اي به سراغش مي‌آيد كه قطار در افق نگاهش گم مي‌شود، شايد فاصله سر رسيدن دو قطار لحظاتي باشد كه آرامش، فرصت پيدا مي‌كند تا خودش را يله كند توي اتاقك كوچكي كه در چند قدمي ريل‌هاي قطار قرار دارد.
از قاسم‌نژاد كه در مورد جذابيت‌هاي شغلش مي‌پرسيم، مي‌گويد: «دكتر شريعتي يك جمله خوب داره ميگه آدم بايد بودنش با نبودنش فرق داشته باشه، گاهي من از اينكه كاري انجام مي‌دم كه مي‌دونم درست انجام دادنش جون يه عده مسافر رو بيمه ميكنه، به اين فكر مي‌كنم كه كارم خيلي مهم‌تر از اون چيزيه كه خودم و بقيه فكر ميكنن، همين كه فكر مي‌كنم دارم يك كار مفيد انجام مي‌دم، احساس بودن مي‌كنم و اين احساس بودن براي من خيلي قشنگه»

سوزن‌باني: فرسايشي و حساس
سوزن‌بان وقتي مي‌خواهد شغلش را بگنجاند در قالب چند كلمه، مي‌گويد: «شغل من يه شغل پر‌خطر، فرسايشي و حساسه.» اما اين را هم اضافه مي‌كند كه مثل بسياري از مشاغل ديگر كه چندان مورد توجه نيستند، اين شغل هم آنقدر كه توان و انرژي مي‌طلبد، نمي‌تواند به لحاظ مالي تامين‌كننده زندگي افراد باشد: «خيلي از همكاراي ما بعد از 24 ساعت شب بيداري تازه توي 48 ساعت استراحتشون ميرن سر يه كار ديگه و شغل دوم دارن، خود منم همين كار رو مي‌كنم، چون واقعا زندگي سخت شده، حقوقي هم كه مي‌گيريم كفاف يه زندگي ساده رو هم نميده، همين ميشه كه كار ما
فرسايشي‌تر ميشه.»
با اين حال سوزن‌بان‌ها هم مي‌توانند تلاش كنند و ارتقاي شغلي پيدا كنند: «بعضي‌ها هستند كه تا آخر عمرشون سوزن‌بان باقي مي‌مونند، چون شرايط پيشرفت شغلي ندارن، خود من الان دارم دوره‌هاي مانور ايستگاه رو مي‌بينم، با اينكه ديسك كمر دارم و توي مانور ما بايد يك قلابي رو براي اتصال قطارها جابه‌جا كنيم كه حدود 30كيلو وزنشه، اما مجبورم سعي خودمو بكنم براي اينكه شغلمو ارتقا بدم. يه سوزن‌بان براي اينكه پيشرفت كاري داشته باشه اول بايد «مامور مانور» بشه بعد ميشه «سرمانور چي» بعد هم «رييس قطار باري» در نهايت يك سوزن‌بان با گذروندن دوره‌هايي كه براي هر كدوم از اين مراحل هست، نهايتا تو دوره كاريش مي‌تونه تا رييس قطار باري شغلشو ارتقا بده.» تا جايي كه چشم ياري مي‌كند، سنگلاخ است و خطوط‌موازي آهني كه در بي‌نهايت به هم مي‌رسند. هر چند دقيقه يك بار قطاري صفير‌كشان سر مي‌رسد و در ايستگاه نفسي تازه مي‌كند و مسافران كه سوار و پياده شدند، بوق‌زنان ايستگاه را
ترك مي‌كنند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون