• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3698 -
  • ۱۳۹۵ سه شنبه ۳۰ آذر

سياه‌ترين سياهي‌ها هم به نور مي‌رسند

هزار سال ستم را گذرانديم تا فروغ مهر آيد

ندا آل طيب

 

انگار تصميم گرفته بود جاودان بماند، بر آن بود تا گذر ساليان و سم اسبان مهاجمان هيچ گزندي به او نرساند، مي‌خواست هميشگي باشد و در برابر هيچ توفاني سر تعظيم فرود نياورد و اينچنين بود كه «يلدا» يا همان «شب چله» در آيين و سنن ايرانيان ماند تا به امروز رسيد و حالا ديگر همه اطمينان داريم كه به فرداهاي دورتر هم كه نشاني از ما و فرزندان ما نيست، خواهد رسيد.
پدران و مادران آريايي ما واپسين شب خزان را گرامي مي‌داشتند چراكه از فرداي آن، روزها بلند و بلندتر مي‌شد. آنان كه بنيان زندگي‌شان برمبناي كشاورزي بود، اين شب را گرامي مي‌داشتند و اين مناسبت فقط براي‌شان يك سنت نبود چرا كه با زندگي روزمره‌شان آميخته بود. اجداد و نياكان ما كه در تمام آن سال‌ها جور و ستم شاهان گوناگون را چشيده بودند، به يمن اين شب دلخوش مي‌كردند كه هر جور و جفايي هرچه هم كه طولاني باشد، مي‌گذرد و در نهايت، ديو سياه اهريمن را گزيري نيست تا در برابر پيروزي نور و روشني سر فرود آورد. پس بيدار مي‌ماندند تا نخستين پرتو خورشيد بتابد و اين درخشش را به يكديگر، شادباش مي‌گفتند.
حالا ديگر سده‌ها و قرن‌ها گذشته چه بسيار جشن‌هايي كه گرد فراموشي بر آنها نشسته اما دختر زمستان همچنان زنده و ماناست. ديگر كرسي‌ها جمع شده، خانواده‌ها كم جمعيت‌تر شده، موبايل و تكنولوژي به زندگي ما پاي نهاده اما شب يلدا يا شب چله يك يادآوري زيباست و هديه‌اي ارزشمند از گذشته‌هاي دور و باز هم يك يادآوري زيباي ديگر كه در پس هر تاريكي حتي تاريك‌ترين لحظه‌هاي زندگي، نوري است كه مي‌تابد.
با اين اوصاف ديگر هيچ فرقي نمي‌كند به كدام نسل تعلق داشته باشيد؛ كافي است فقط ايراني باشيد تا سي‌ام آذرماه براي‌تان شب ويژه‌اي باشد. مهم نيست كجاي اين جهان زندگي كنيد، به هر حال آخرين شب پاييز براي‌تان با هر شب ديگري متفاوت است. شبي كه با شادي و شور و شعر همراه است و با موسيقي و خاطرات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها، انارهاي دانه شده، شاهنامه و فال حافظ و... آميخته شده است.
شايد شما هم در دوره كودكي تصور كرده باشيد شب يلدا كه طولاني‌ترين شب سال است، از شب‌هاي ديگر چندين ساعت بلندتر است يا مثلا فكر كرده باشيد فرداي يلدا يا همان شب چله جور ديگري از خواب بيدار مي‌شويد چون بيشتر از هميشه خوابيده‌ايد! شايد غصه خورده باشيد كه چرا پدر و مادرتان دست‌تان را از ظرف آجيل بيرون كشيده‌اند و اجازه نداده‌اند پسته‌ها را جدا كنيد! به هر حال شب يلدا براي همه ما خاطره‌انگيز است با تمام زيبايي‌ها و حسرت‌هايش.
به مناسبت اين جشن باستاني، سراغ دو چهره مختلف رفتيم تا گپ و گفتي با آنها درباره شب داشته باشيم.

شب يلدا نه! شب چله!
فريدون جنيدي يكي از پژوهشگراني است كه در حوزه فرهنگ و ادبيات ايران و به ويژه شاهنامه تحقيقات مفصلي انجام داده است و نخستين چهره‌اي است كه درباره اين جشن باستاني با او به گفت‌وگو نشستيم اما جالب اين است همين كه نام يلدا را بر زبان مي‌آوريم، به سرعت و خيلي باقدرت تاكيد مي‌كند: « شب يلدا نه! شب چله درست است. بايد بگوييد شب چله!»
و در توضيح اين موضوع ادامه مي‌دهد: «يلدا نامي عربي است به معناي ‌زاده شدن و ميلاد و تولد و اصلا به ما مربوط نيست اما مدتي است كه رسانه‌ها اين نام را به كار مي‌برند درحالي كه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي ما اين نام را به كار نمي‌برده‌اند و آنان همواره مي‌گفتند شب چله.»
حالا نوبت به تعريف «شب چله» مي‌رسد: « شب آغاز زمستان است و آخرين شب طولاني سال كه از فرداي آن هر روز يك دقيقه بلندتر مي‌شود و به همين دليل ايرانيان از ديرباز، اين شب را جشن مي‌گرفتند.»

هفت ميوه به نشانه سپاس از خداوند
اين شاهنامه پژوه براي نسل امروز تاسف‌هاي زيادي دارد: «نسل شما خيلي چيزها را تجربه نكرده‌ايد. نمي‌دانيد و نديده‌ايد كه قبلا هر خانه‌اي پستويي داشت يا انباري كه در آن ميوه‌هاي فراهم آمده از باغ و كشتزار را نگهداري مي‌كردند. اين ميوه‌ها را جمع مي‌كردند و با نخ به سقف آويزان مي‌كردند. هندوانه، هلو، يا ميوه‌هاي ديگر. به هر حال هفت ميوه فراهم مي‌كردند به نشانه سپاس از خداوند كه به ما زمين و آب داده است و در مقابل، ما هم كوشش كرديم هفت ميوه بكاريم به اضافه هفت چينه مانند نخودچي، پسته، تخمه آفتابگردان و... همه اينها را جمع مي‌كردند و همه تا صبح بيدار مي‌ماندند و چه بيدار ماندني كه با افسانه‌هاي پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها سپري مي‌شد ولي متاسفانه حالا ديگر اينها را از مردم گرفته‌اند و كساني هم كه بيدار مي‌مانند، چشم و گوش‌شان به تلويزيون است نه اينكه در كنار خانواده‌ها بيدار بمانند.»

شاهنامه‌خواني يكي از مهم‌ترين رسم‌هاي شب چله
جنيدي با به ياد آوردن خاطرات خوش خود از «شب چله» ادامه مي‌دهد: « آن زمان خانواده‌ها پرجمعيت بود و حيف كه نسل شما نمي‌دانيد كه چنين شبي چه زيبا مي‌گذشت با قصه‌ها و افسانه‌ها و به ويژه با خواندن شاهنامه كه يكي از مهم‌ترين رسم‌هاي شب چله بود و همه به دقت گوش مي‌كردند چراكه پند پيشينيان بود و سرنوشت شگفت‌انگيزشان كه بر گوش و روان جوانان مي‌نشست و به آيندگان منتقل مي‌شد و اينچنين بود كه همه بيدار مي‌ماندند تا زماني‌كه نخستين پرتو خورشيد بزند كه يك دقيقه زودتر از ديروز رخ مي‌نمود و همه آمدنش را به يكديگر شادباش و خوشامد مي‌گفتند. به همين دليل، در ايران باستان يكي از پنج گاه نماز، سپيده دم بود و نماز روزگاه داشتيم كه با خورشيد آغاز مي‌شد.»
جشن باستاني كم نداريم؛ از جشن «تيرگان» و «مهرگان» تا «شب چله» و جشن «سده» و «سپندارمذگان» يا همان روز زن و عشق اما از ميان همه آنها «شب چله» جزو معدود جشن‌هايي است كه باقي مانده چراكه بسياري از آنها در گذر ساليان و در گردش روزگار كمرنگ شده‌اند يا به فراموشي سپرده شده‌اند.

راز ماندگاري «شب چله» در چيست؟
جنيدي مي‌گويد: «در ايران باستان هر روزي يك نام داشت. مثلا روز اول اهورامزدا، روز دوم بهمن به معناي خرد، روز سوم ارديبهشت به معناي برترين پاكي و راستي، روز شانزدهم روز مهر بود و روز بيستم، بهرام نام داشت به معناي روز پيروزي روشنايي بر تاريكي و غلبه انسان بر بدي‌ها و اهريمن بود و... تا پايان ماه كه روز روشنايي بي‌پايان ناميده مي‌شد. هر زمان نام يك روز با نام آن ماه برخورد مي‌كرد آن زمان را جشن مي‌گرفتند مانند مهرگان، تيرگان و... جشن هم از ريشه يزر به معناي ستايش گرفته شده و حتي به معناي نماز هم مي‌تواند باشد. بزرگ‌ترين جشن نيز سپندارمذگان است كه درواقع بزرگداشت مادر زمين و مادر است. روزي است كه مادران و دختران روي تخت مي‌نشستند و همه كارها را پدران و پسران انجام مي‌دادند. مردان حتي براي نشستن هم بايد اجازه مي‌خواستند.»

گاهشمار ايراني، درست‌ترين گاهشمار جهان است
جنيدي يادآوري مي‌كند كه «همه اينها متعلق به فرهنگ ايران است ولي كم‌‌كم و در طول زمان فراموش شده است ولي «شب چله» به گاهشمار ايراني مربوط مي‌شد كه قديمي‌ترين و بهترين جشن ما است. جالب است كه دو سال پيش رييس وقت سازمان ملل گفته بود اگر جهان مي‌خواهد گاهشمار درستي داشته باشد، بهترين گاهشمار متعلق به ايران است چون ديگر گاهشمارها هر يك دچار ايرادهايي هستند. البته با دشمني‌هايي كه اروپاييان و امريكاييان با ما دارند، چنين اجازه‌اي نمي‌دهند هرچند در نهايت ناچار هستند آن را بپذيرند.»

شادي نمونه‌اي از ستايش خداوند
 آيين و رسوم ايران باستان با شادماني همراه بود و نويسنده كتاب «زندگي و مهاجرت آرياييان بر پايه گفتارهاي ايراني» اين نكته را يادآوري مي‌كند كه: «ستايش داريوش را به ياد مي‌آورم و شادي را نمونه‌اي از ستايش خداوند مي‌دانستند.»
استاد ايران شناس و موسس بنياد «نيشابور» هرچند اندوهگين است كه نسل امروز برخي از تجربه‌هاي خوب گذشته را در جشن‌هاي ايراني از دست داده اما به همان اندازه خشنود است كه اين نسل بعد از گذشت سال‌ها بخشي از آن جشن‌ها را دوباره برگزار مي‌كند: «خوشحالم كه حالا هم فرزندان ايران‌زمين كم‌كم دوباره سپندارمذگان را جشن مي‌گيرند. به جاي آن جشن دروغيني كه از فرهنگ غرب آمده و پيشينه درستي هم در فرهنگ ايراني ما ندارد و عده‌اي غربزده آن را برگزار مي‌كنند.»
«شب چله» جشن ديرپايي است. گذر ساليان آن را از بين نبرده است اما درباره اين جشن با همه قدمتش منابع چنداني براي پژوهش در دسترس نيست.

هزار سال ستم را گذرانديم تا فروغ مهر آمد
 جنيدي درباره كمبود اين منابع توضيح مي‌دهد: «به هر حال كم و بيش اين اتفاقات هست. ولي مهم اين است كه اين جشن باقي مانده. بايد بگويم كه ضحاك در زبان آريايي آژي‌دهاك يعني ستم هزار ساله ناميده مي‌شد. يعني هزار سال ستم را گذرانديم تا اينكه فروغ مهر آمد يا همان كيش مهر و جشن شب چله نمادي از آن است. به اين معنا كه بعد از هزار سال ستم، به استقبال نور و روشني و شادي و شادماني مي‌رويم و ملت ايران آن را حفظ كرده است.»

يك شب موبايل‌ها را خاموش كنيم!
او دوباره حسرت‌هايش تازه مي‌شود: «نمي‌توانيد تصور كنيد شب چله چقدر باشكوه برگزار مي‌شد! الان فوقش پدر خانه قدري ميوه مي‌خرد و خانواده دور هم جمع مي‌شوند. متاسفانه آمدن تكنولوژي هم قدري فضا را تغيير داده است. يكي از وسايلي كه مردم را از هم دور كرده، تلفن همراه است. با آمدن اين وسيله مردم ديگر به هم نمي‌پردازند و مهر نمي‌ورزند. چندي پيش تصويري ديدم از ديدار با يك مادربزرگ. در اين تصوير، هر يك از بچه‌ها و نوه‌هاي مادر بزرگ با يك موبايل در خانه او گرد هم آمده بودند و او كه ميزبان بود، با چشماني شگفت‌زده و بهت‌زده آنان را نگاه مي‌كرد كه همه، سرشان در گوشي تلفن همراه بود. معلوم است در اين وضعيت، جايي براي مهرورزي و ابراز احساسات باقي نمي‌ماند. اميدوارم فرزندان ايران زمين به اين نكته توجه كنند كه آسمان به زمين نمي‌آيد اگر يك شب گوشي‌هاي موبايل خاموش بماند تا مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها از حضور نوادگان و فرزندان خود آن هم در جشن شب چله
بهره‌مند شوند.»
مي‌رسيم به شاهنامه‌خواني كه موضوع مورد علاقه جنيدي است اما او به همان اندازه كه با شوق از شاهنامه سخن مي‌گويد، جايگاهي براي خواندن شعر حافظ و تفأل زدن با ديوان خواجه شيراز قايل نيست: « قدمت شاهنامه خيلي بيشتر از ديوان حافظ است. شاهنامه را با هيچ اثر ديگري نمي‌توان مقايسه كرد. اصلا جايز نمي‌دانم شب چله فال حافظ بگيرند. شايسته نيست وقتي شاهنامه داريم، سخني از حافظ باشد. شاهنامه درخشان‌ترين رخش تابان ما است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون