نماد تجدد آمرانه
سازمان پرورش افكار يكي ديگر از نهادها و سازمانهاي دولتي بود كه در سالهاي پاياني پهلوي اول به پيشنهاد احمد متيندفتري، وزير دادگستري وقت تاسيس شد. متيندفتري خود در زمينه تاسيس اين سازمان ميگويد «در طي شرفيابي كه براي عرض گزارش راجع به تحقيقات از مجيد آهي (وزير راه) نصيب من شد، تبادل نظرهايي صورت گرفت و از اين مشاورهها، فكر تشكيل سازمان پرورش افكار در دماغ شاه توليد شد». او خود جاي ديگري به نحو مفصلتر ميگويد: «ابتدا فكر تشكيل سازمان پرورش افكار را در دماغ شاه توليد کردم و اين مقدمهاي بود براي تشكيل يك حزب سياسي مانند حزب خلق تركيه. به اين ملاحظه بودم كه زمينه را بسيار وسيع گرفتم، راديو را كه شاه در ابتدا با آن مخالف بود تاسيس كرديم، وسایل فني براي اصلاح مطبوعات فراهم و حتي يك مدرسه براي روزنامهنگاري دایر کردیم، از تئاتر و نمايش كه مكتب بزرگي براي تربيت يك ملت است غفلت نداشتيم و يك مدرسه هم براي آموزش هنرپيشگان به وجود آورديم و چون عقيدهام اين است كه تربيت اجتماعي در كشور بايد از فرهنگ سرچشمه بگيرد، معلمين و ساير فرهنگيان را به اين منظور تجهيز كرديم ولي عدهاي متملقين گزافه گوييهايي كردند».
متين دفتري در مدرسه آلمانيها درس خوانده بود و رضاشاه نيز قوم ژرمن را آرايي اصيل ميدانست و به روابط ديپلماتيك و اقتصادي و فرهنگي با آلمانها اظهار تمايل كرده بود. به همين سبب است كه مورخي چون يرواند آبراهاميان درباره سازمان گسترش افكار ميگويد: «انجمن پرورش افكار را به سرمشق از ماشينهاي تبليغاتي ايتالياي فاشيست و آلمان نازي براي تفهيم آگاهي ملي به مردم از طريق مجله، جزوه، روزنامه، كتاب درسي و برنامههاي راديويي تشكيل داد». سازمان ساختاري گسترده، قایم به نظام رضاشاهي و سياستهاي تمركزگراي آن محسوب ميشد و هدفش يكسانسازي همه ديدگاهها در حوزههاي مختلف اجتماعي و اعمال سياست ايجاد وحدت در همه زمينههاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي و آموزش و پرورشي-فكري به همت بروكراسي جديد و شماري از روشنفكران چون بديعالزمان فروزانفر و رشيد ياسمي و رضازاده شفق و محمد حجازي بود كه البته دامنه و گستره آن اقدامات فرهنگي غالبا از حدود شهرهاي بزرگ فراتر نميرفت. به تازگي جلال ستاري اسطورهشناس و پژوهشگر برجسته كتاب كوچكي درباره سازمان پرورش و افكار نگاشته كه به همت نشر مركز منتشر شده است. به عقيده ستاري سازمان پرورش افكار كه آينه تمام نماي آمال حكومت رضاشاه و مركز تجمع آرمانها و برآيند نهايي فعاليتهاي فرهنگي بود، ايدئولوژي يكسانسازي فرهنگي را مد نظر داشت و لاجرم با نگاهي تمركزگرا و اقتدارطلبانه به امور و شوونات اجتمامي مينگريست يعني قایل به اعمال نظر يكجانبه از بالا به پايين با زور و اجبار بيتوجه به نيازهاي طبقات اجتماعي بود. نتيجتا اين آينه پندار با آشوب زمانه تيره شد و سازمان پرورش افكار در پي حمله متفقين به ايران و فروپاشي نظام رضاشاهي در 1320 فروريخت و در نيمه دوم سال 1321 كانون هدايت افكار كه كارش منحصرا سخنراني براي رجال دولتي بود و ظاهرا تا سال 1326 دوام داشت، بنيان يافت.