ناسازه حلنشدني عشق
كتاب «عربستان سعودي، مردم، گذشته، مذهب، فاصله طبقاتي و آينده» در بررسي ساختار حكومت عربستان و تشريح تفكر و زندگي مردم عربستان سعودي و آيندهاي كه ممكن است براي آنها رقم زده شود، در پانزده فصل تنظيم شده كه عنوان برخي سرفصلهاي آن عبارتند از: «شكننده و آسيبپذير»، «مهارتهاي آلسعود براي بقا»، «هزارتوي اجتماعي»، «زنان و تناقضات اجتماعي»، «راندهشدگان»، «بيم و اميد» و «پايان بازي». «درباره نويسنده»، مخاطب را اينگونه با كارن اليوتهاوس مواجه ميكند: «وي روزنامهنگار و سردبير سابق والاستريت ژورنال و عضو ارشد انديشكده علوم و امور بينالملل بلفر است. كارن متولد سال 1947 امريكاست كه سابقه استادي دانشگاه هاروارد را نيز در كارنامه خود دارد.» اليوتهاوس با ابراز شگفتي از ناشناخته ماندن كشور عربستان در«پيشگفتار» كتاب مينويسد: «شگفت اينكه عربستان سعودي به طرز عجيبي ناشناس باقي مانده است. گرچه سرنوشت و آينده اين كشور براي دنيا بسيار مهم است، اما دنيا آنقدر درگير حفظ وضعيت موجود است كه گويا صحبت كردن در اين رابطه ممكن است سرنوشت شومي را براي وضعيت پايدار كنوني رقم بزند. بنابراين، گرچه بروز ناآراميها در خاورميانه و سرنگوني رژيمهاي كوچك توجه جهانيان را در سال 2011 به خود جلب كرد، اما عربستان سعودي تا حدود زيادي ناديده گرفته شد. در واقع باراك اوباما در سخنراني مهم اواخر بهارش درباره خاورميانه، هرگز نامي از عربستان نبرد.» «شكننده و آسيبپذير» عنوان فصل نخست است و اشاره به بحث دموكراسي در عربستان دارد. فصل دوم «مهارتهاي آلسعود براي بقا» را در خود جاي داده كه به بررسي نوع برخورد آلسعود با مردم جامعه پرداخته و به بعضي خصيصههاي آنها توجه كرده است. «اسلام، دين برتر و دستخوش» عنوان فصل سوم است كه در تشريح رفتار مردم عربستان در خارج از مرزهاي آن است. فصل چهارم با نام «هزارتوي اجتماعي» نگاهي به وضعيت اجتماعي مردم عربستان دارد كه در آن درباره ويژگي خانههاي مردم ميخوانيم. «زنان و خطوط گسست» در فصل پنجم گنجانده شده است. مولف معتقد است در ميان اختلافاتي كه در جامعه سعودي وجود دارد، هيچكدام بهاندازه وضعيت، نقش و آينده زنان مورد جدال و چالشبرانگيز نيست. اين جدال جنگي است بين مدرنگراها و محافظهكاران بر سر آنكه مردم عربستان در چه فضايي زندگي كنند و زنان چه نقشي در جامعه سعودي داشته باشند؟ فصل ششم با نام «جوانان و عصيانگري» به بيان برخي نكات در رابطه با جامعه بيتحرك پرداخته است. «نمرات مردودي» در فصل هشتم گنجانده شده و مولف در فصل نهم «طرحها، برنامهها، رخوت و فقر» را بررسي كرده است. فصل دهم به «راندهشدگان» اختصاص دارد. در توضيح راندهشدگان آمده است: «در نزديكي شهر «حفر الباطن» در حومه اين شهر كثيف و زشت و جرمخيز، صدها فقير رانده شده موسوم به «بِدون» (اشخاص بيمليت) زندگي ميكنند. اين مردمان كشور فقير عربستان سعودي را پيش از كشف نفت، به اميد كسب درآمد در عراق و كشورهاي ديگر ترك كردند و سپس در چند دهه اخير به اميد زندگي بهتر به موطن خود بازگشتند اما به گفته خودشان، حكومت آنها را به عنوان شهروند نميشناسد.» «قانونشكنان» در فصل يازدهم به نقش عربستان سعودي در راهاندازي، تجهيز و تقويت اسلامگرايي افراطي و تروريسم در منطقه اختصاص دارد. فصل چهاردهم «بيم و اميد» در سطوري به رابطه امريكا و عربستان پرداخته و در شرح اين رابطه آورده است: «واقعيت اين است كه عربستان سعودي در يك رابطه زناشويي بهشدت «كاتوليك» با امريكا گير افتاده است، گرچه شايد عربستان سعودي هميشه شريك زندگي وفاداري نباشد، اما با توجه به عواقب تنها زندگي كردن در ميان همسايگان خطرناكش، جرات طلاق گرفتن هم ندارد.»
همه انسانها به فراخور طول و عرض زندگي شان درد را تجربه كردهاند، خواه اين درد جسماني باشد و خواه ذهني. اصولا يكي از اصليترين اهداف زندگي بشر به ويژه در فعاليتهاي دگرخواهانه غير از رساندن شادي و لذت به ديگران، كاستن از درد و رنجهاي ايشان است. گام نخست در اين اقدام نيز شناخت عامل درد و رنج است.
روانكاوي به مثابه جريان مهمي كه در اواخر سده نوزدهم در اروپا پديد آمد و در دهههاي آغازين قرن بيستم شكوفا شد، از آغاز مدعي شناخت ريشهها و عوامل درد و رنجهاي رواني و بعضا جسماني بشر بود. با اين وجود چنان كه مترجمان انگليسي كتاب رنج و عشق تاكيد ميكنند، در نوشتههاي روانكاوانه فرويد و لاكان هيچ درمان اختصاصي براي درد وجود ندارد، با اينكه درد رواني موضوع محوري و چنان كه اشاره شد، علت وجودي روانكاوي است.
به همين خاطر است كه كتاب حاضر را كه به تازگي به همت محمد علي جعفري ترجمه شده و انتشارات دنياي اقتصاد آن را منتشر كرده، بايد ستود. نازيو درونمايه درد را با اصطلاحات روانكاوانه كه طي بيش از سه دهه تجربه درماني وضع كرده شرح ميدهد.
دكتر نازيو تاملات خود را با روايت يك نمونه با احساس آغاز ميكند: درباره يكي از بيمارانش، زن جواني به نام كلمنس كه نوزادش را درست چند روز پس از زايمان از دست داده است. جنبه چشمگير اين نمونه به نازيو امكان ميدهد كه بارزترين ويژگياش، درد را معرفي كند: در هم تنيدگي تن و روان بر اثر درد، فروپاشي اگو به هنگام اندوه به همراه ايجاد ركود در تصوير ذهني. حضور متجاوز و كوبنده درد و محدوديتهاي حس و معنا.
مقالات كتاب آيا نقد سكولار است؟ كه به تازگي با ترجمه آلما بهمن پور به همت نشر ني منتشر شده است، مجموعه شش يادداشت به هم پيوسته از طلال اسد، صبا محمود، جوديت باتلر و وندي براون است.
اين متون از خلال ماجراي كاريكاتورهاي دانماركي توهين آميزي كه در سالهاي 2005 و 2008 منتشر شدند، بر آمدهاند و به بررسي جايگاه نقد در جوامع غربي و ارتباط آن با مفاهيمي چون سكولاريسم، آزادي بيان و سركوب و نيز كنش ورزي انسان معاصر ميپردازند. مقالههاي حاضر در اين مجموعه ابتدا در پاييز 2007 در نشستي تحت عنوان آيا نقد سكولار است؟ در مركز مطالعات علوم انساني دانشگاه بركلي كاليفرنيا ارايه شدند.
مناسبت برگزاري اين نشست، افتتاح رشتهاي مطالعاتي و تحقيقاتي در حوزه نظريه انتقادي دانشگاه بركلي بود. مقالههاي ارايه شده در اين نشست به طيف گستردهاي از موضوعات پرداختند. اما در ميان آنها، انتشار مقالههاي صبا محمود و طلال اسد، به دليل تمركز بر تحليل ماجراي كاريكاتورهاي توهينآميز دانماركي، كه در سال 2005 منتشر شده بود، مفيد به نظر ميرسيد. اين ماجرا تاكنون موجب طرح مسائل غالبا تازهاي در زمينه احكام پذيرفته شده مربوط به سكولاريته، دين، توهين، آسيب، توهين به باورها، آزادي بيان، تفاوت آرا و انتقاد شده و بدينترتيب بستر فوقالعادهاي براي بازانديشي در بنيادها و مفروضات به ظاهر سكولار نقد فراهم كرده است. وندي براون در مقدمه اين اثر مينويسد: به نظر ميرسد اين سوال، يعني سوال آيا نقد سكولار است از پرسشگري صريح نقد و شفافيت مفروض سكولاريته تقليد كرده و بدينترتيب خود نيز حامل همان توقعي است كه به طور متعارف ملاحظات عقلاني را در پيوند با سكولاريزم و نقد ميداند.
با اين همه، لحظهاي كه واژگان به كار رفته در اين سوال از نزديك موشكافي شوند، شفافيت و صراحت آنها ناپديد خواهد شد. در حقيقت، اين پرسش به استقبال و فروپاشي، انهدام و از هم گسيختن خود ميرود. به عبارت ديگر، اين سوال خود در جستوجوي نقد است. با مطالعه كتاب نقد و بحران رينهارت كوسلك در مييابيم كه نقد با اصطلاح حقوقي krisis در آتن باستان ظهور ميكند. اين واژه كه برخاسته از بستر كل نگرانه يونان است، در دوران جزیينگر ما تقريبا غيرقابل ترجمه است. krisis در همان حال كه سوژه و ابژه را در عمل به يكديگر پيوند ميزند، گسست و محكمه، دانش، داوري و بازسازي شهر را
در هم ميآميزد. Krisis به عملي خاص دلالت دارد كه پوليس روي خودش انجام ميدهد؛ عمل پالاييدن، نظم دادن، سنجيدن و ترميم خسراني كه با تخطي يك شهروند از قانون يا نظم پوليس پديد آمده است. با ورود اين كلمه به لاتين و سپس به زبانهاي بومي اروپايي، كريتيك خصوصيت
كل گرايانه و چند وجهي خود را از دست ميدهد و به قلمروي واژگان پزشكي ميخزد؛ يعني براي اشاره به نقطه عطف يك بيماري، كاربردي كه تا به امروز حفظ شده است. با اين همه در بخش غالب عصر مدرن نقد (critique) از انتقاد (criticism) متمايز باقي ماند؛ به ويژه براي كانت و ماركس كه به ترتيب فاصله خود را با انتقادگران و نقادان انتقادي جدا كردند.
سواي اين چرخشهاي تاريخي، مسلما ميان آن دسته از معاني نقد كه تا اينجا شناسايي شد و آن دسته كه امروز تحت لواي نقد ايدئولوژيك، فرهنگي، هويتي و غيره اعمال ميشود، تفاوت عظيمي وجود دارد. اين روزها اين واژه گاهي براي ابراز مخالفت كلامي به كار ميرود، گاه نشانه رفتارهاي تحليلي ساختارشكنانه يا درون ماندگار بوده و در ديگر اوقات، نشانگر جستوجو در پي حقيقتي
پنهان مانده لابه لاي رشتهاي از راز آلودگيهاست. در هر حال به نظر ميآيد در تمامي اين كاربردها، نقد بر پيش فرض ظريفي بنا شده: توانايي عقل در برملا كردن خطا.