رييسجمهور چهل و پنجم ايالات متحده مردي متفاوت از ديگر روساي جمهوري است كه اين كشور و جامعه جهاني به خود ديده است. مردي كه نه به تعهدها پايبند است و نه پيمانهاي سياسي را ميشناسد. نزديك به 10 روز از حضور دونالد ترامپ در كاخ سفيد ميگذرد و اين در حالي است كه در همين روزها وي امريكا را در مسير بس متفاوتي قرار داده است. مسيري كه موجي از التهابهاي اجتماعي و نارضايتيهاي مدني را به دنبال داشته است. درميان هزار و يك پروندهاي كه ترامپ براي آنها در اين مدت نسخه پيچيده است مساله افغانستان بسيار مغفول مانده است. رييسجمهور آتي ايالات متحده براي اين پرونده چه سودايي در سر دارد؟ آيا مسير تعيين شده از سوي جورج بوش جمهوريخواه و ادامه پيدا كرده از سوي باراك اوباماي دموكرات را ادامه خواهد داد يا به دنبال تعريف استراتژي جديدي در افغانستان است؟ روسيه در كجاي مختصات معادلههاي امنيتي در افغانستان قرار دارد؟ رابطه مسكو و واشنگتن در دوره جديد تا چه اندازه ميتواند فرصتي براي تهران باشد و تا چه اندازه يك تهديد است؟ پرسشهايي از اين دست را با پروفسور امين صيقل، استاد دانشگاه ملي استراليا و مدير مركز مطالعات عربي و اسلامي خاورميانه و آسياي مركزي در جريان سفر اخيري كه به تهران داشت در ميان گذاشتيم. مشروح اين گفتوگو به شرح زير است:
افغانستان به طولانيترين جنگ فرامرزي امريكا بدل شد. باراك اوباما تا چه اندازه در اين پرونده موفق بود؟
باراك اوباما به اندازهاي كه پيشبيني ميشد يا انتظار ميرفت در اين پرونده موفق نبود. خرابيها و مشكلاتي كه افغانستان با آنها دست و پنجه نرم ميكند ميراث دوران جورج بوش است و حل موضوع افغانستان از ابتداي رياستجمهوري براي اوباما بسيار سخت بود. وي در همان ماههاي ابتدايي حضور در كاخ سفيد اعلام كرد كه جنگ عراق يك جنگ غيرضروري بود اما جنگ افغانستان يك نبرد ضروري بوده است و به همين دليل ما تلاش ميكنيم اين پرونده را حل و فصل كنيم. اوباما و مشاوران در اواخر سال 2009 به اين نتيجه رسيدند كه امكان پيروزي نظامي امريكا در افغانستان وجود ندارد و رسيدن به اهداف تعيين شدهاي مانند دموكراسيسازي و برقراري استقرار و ثبات امنيتي در اين كشور ممكن نيست. نگاه اوباما به مساله افغانستان در 8 سال رياستجمهورياش مانند نگاه گورباچف به وضعيت اتحاد جماهير شوروي سابق در افغانستان است. گورباچف در 1986 به اين نتيجه رسيد كه اتحاد جماهير شوروي در افغانستان در جنگي درگير شده است كه برنده آن نخواهد بود و به همين دليل بايد راهي براي بيرون آمدن از اين جنگ پيدا كند. اين مساله در 2009 براي باراك اوباما و حضور امريكا در افغانستان تكرار شد. اوباما ابتدا استراتژي افزايش تعداد سربازان براي مدت زماني كوتاه را مطرح كرد و اعلام كرد كه تا پايان سال 2014 بايد تمام سربازان امريكايي از افغانستان به خانه بازگردند. وي در آن زمان سه اولويت براي دولت خود در افغانستان تعيين كرد: 1. تقويت نيروهاي امنيتي افغان تا تامين آرامش و امنيت را اين افراد بر عهده بگيرند. 2. برقراري ثبات و آرامش در شهرهاي بزرگ و مطرح و نه شهرها و روستاهاي كوچك 3. تطبيق تحولات امنيتي با تحولات زيربنايي، اقتصادي و سياسي. يك ضرورت ديگر تعريف شده از سوي اوباما اين بود كه امريكا بايد راهي براي مقابله با طالبانهايي كه از پاكستان ميآيند، پيدا كند. دولت جورج بوش علاقهاي به عمليات نظامي عليه طالبان در داخل خاك پاكستان نداشت اما اوباما ميگفت نيازي به لشگركشي به پاكستان براي تحقق اين امر وجود ندارد و از طريق حملات با پهپادهاي هوشمند ميتوان طالبان و ساير گروههاي تروريستي را هدف قرار داد. اوباما به اين نتيجه رسيده بود كه جنگ افغانستان براي ما بسيار گران تمام شده است و البته وي در 8 سال رياستجمهوري خود تا حد بسيار زيادي گروگان سياستهاي بوش در افغانستان بود. جورج بوش جنگ افغانستان را آغاز و از 2001 تا 2008 به آن درجه رسانده بود و اوباما نميتوانست بيش از اين كاري انجام بدهد.
بنابراين هيچ رييسجمهوري در امريكا نميتواند بحران افغانستان را حل كند؟ روسها به هرحال در زمان اتحاد جماهير شوروي از افغانستان بيرون آمدند اما به نظر بسياري از تحليلگران امريكا در افغانستان مانند كانادا يا انگلستان در اين كشور نيست كه بتواند به راحتي خاك اين كشور را پس از 15 سال جنگ، ترك كند. در شرايطي كه پرونده افغانستان گرفتار برخي جبرهاي باقي مانده از زمان بوش باشد چه تفاوتي ميان اوباما و ترامپ در اين پرونده وجود دارد؟
باراك اوباما و متحدان اروپايي اين كشور به خصوص ناتو، به اين نتيجه رسيده بودند كه ما بايد تا اندازهاي در افغانستان كمكهاي نظامي و ساختاري را حفظ كنيم كه حكومت وحدت ملي متشكل از عبدالله عبدالله و اشرف غني پايدار بماند. براي تحقق اين مساله هم امريكاييها حدود 10 هزار سرباز را در افغانستان به شكل ثابت نگاه داشتند و ناتو نيز همين حدود نيرو را در اين كشور حفظ كرد تا طالبان نتوانند كابل را به تسخير خود در آورند. سياست امريكا و ناتو در اين سالها در افغانستان مهار طالبان و به نوعي خنثيسازي فعاليتهاي آنها بود. سياستهاي كلان امريكا در افغانستان در پايان سال 2009 اعلام شد و همانجا بود كه باراك اوباما تاكيد كرد ما به راهكاري سياسي براي حل مساله افغانستان نياز داريم. نخستينبار زلماي خليل زاد كه سفير امريكا در افغانستان بود و پس از او نيز حامد كرزي و جورج بوش، روساي جمهور وقت افغانستان و امريكا بر لزوم يافتن راهكاري سياسي براي افغانستان تاكيد كرده بودند.
چرا اوباما موفق به مذاكره يا حداقل آغاز كردن گفتوگوهاي جدي ميان طالبان و دولت در افغانستان نشد؟
امريكا كوشش كرد با طالبان وارد مذاكره شود اما طالبان به دنبال سوءاستفاده از شرايط موجود در افغانستان است. طالبان فكر ميكند در نهايت قواي امريكا و توان نيروهاي ناتو در افغانستان تحليل ميرود و اين در شرايطي است كه دولت وحدت ملي نيز از اقتدار آنچناني برخوردار نيست. افغانستان از اختلافهاي داخلي بسيار رنج ميبرد و طالبان به دنبال استفاده از همين ضعفهاي داخلي و خارجي است. فراموش نكنيم كه طالبان شغلي جز جنگيدن ندارد.
تا چه اندازه پاكستان مانع از مذاكره طالبان با دولت افغانستان است؟
پاكستان هم به دنبال تامين مقاصد خود از طريق ارتباط با طالبان است. اين كشور مخالف نفوذ بيشتر هندوستان در افغانستان است. اشرف غني از ابتداي حضور در قدرت، دو مساله را دنبال كرد: 1. معاهده امنيتي با امريكا را امضا كرد (حامد كرزي ابتدا موافقت خود را با امضاي آن اعلام كرده بود اما در نهايت تصميم گرفت به گونهاي رفتار كند كه تاريخ افغانستان از او با عنوان يك ناسيوناليست ياد كند لذا از امضاي آن سرباز زد.) 2. رييسجمهور افغانستان دست رفاقت خود را به سمت پاكستان دراز و اعلام كرد كه دولت وحدت ملي حاضر است با اسلامآباد نيز يك معاهده امنيتي مانند آنچه با واشنگتن به توافق رسيده، امضا كند. غني حتي اعلام كرد كه ما حاضر هستيم نيروهاي امنيتي خود به خصوص نيروهاي پليس را براي آموزش به پاكستان بفرستيم.
در پاكستان مشكلات بسياري مانند تفرقه ميان ارتش و دولت وجود دارد. سياستهاي پاكستان در قبال كشمير و افغانستان به هيچوجه در دست دولت نواز شريف نيست و همه كاره اين دو پرونده نيروهاي امنيتي واي. اس.اي است. ارتش واي.اس.اي سرمايهگذاري بسياري روي طالبان، شبكه حقاني و حتي گلبدين حكمتيار كردهاند. حكمتيار به دليل تضعيف قواي تحت فرمانش تصميم به مذاكره و مصالحه با دولت وحدت ملي گرفته اما آمدن يا نيامدن او هم نميتواند تاثير چنداني بر مقوله امنيت در افغانستان داشته باشد. پس از آنكه پاكستان به پيشنهاد همكاري اشرف غني پاسخ مثبت نداد، وي به سمت هند گرايش پيدا كرد و كمكها از جانب هند آغاز شد. 5 سال پيش حامد انصاري كه معاون رييسجمهور هند است به من گفت: هند هرگز حاضر نيست سربازان خود را به افغانستان اعزام كند و كمكهاي ما به افغانستان تنها و تنها كمكهاي ساختاري است و هرگز كمكهاي نظامي صورت نخواهد گرفت. با اين وجود از دو سال پيش كمكهاي نظامي هند به افغانستان افزايش پيدا كرده و همزمان رابطه هند با ايران هم بهبود يافته و دهلي نو به دنبال وصل كردن چابهار به آسياي مركزي از طريق افغانستان است. كمكهاي هند به افغانستان تاكنون حدود 2 ميليارد دلار بوده و پس از امريكا و اتحاديه اروپا، هند سومين كشوري است كه به افغانستان كمكهاي ساختاري كرده است.
اين كمكهاي نظامي انتقال تجهيزات است يا اعزام نيروي نظامي؟
اعزام نيروي نظامي بسيار اندك است و بيشتر كمكها بر تقويت و تعليم نيروهاي افغاني و ارسال تجهيزات متمركز است. كمكهاي ايران به افغانستان حدود يك ميليارد دلار اعلام شده كه 700 ميليون دلار آن تاكنون پرداخت شده است. ايران در حال تقويت قدرت نرم خود در افغانستان است. پاكستان در سال 2002 وعده داده بود كه 280 ميليون دلار به افغانستان كمك خواهد كرد اما اين كشور ظرفيت پرداخت اين كمك مالي به افغانستان را ندارد و احتمالا تا امروز رقمي بيش از 20 يا 30 ميليون دلار را به افغانستان نداده است. در طرف مقابل هند ميتواند 2 ميليارد دلار به افغانستان كمك كند و همزمان بر حجم فعاليتهاي اقتصادي خود در اين كشور هم بيفزايد. ايران هم در همين مسير گام برميدارد و البته ايران متوجه حمايت عربستان سعودي از پاكستان است. همه ميدانند كه معاهده استراتژيك نانوشته و غير رسمي ميان عربستان و پاكستان وجود دارد. تنها برگ برنده پاكستان در افغانستان، طالبان است. حجم كمكهاي عربستان سعودي به پاكستان بسيار بالا است. پادشاه امروز عربستان در سال 2014 و در دوره وليعهدي به پاكستان رفت و كمكهاي مالي بسياري به اسلامآباد كرد. در همان زمان رسانههاي پاكستاني نوشتند كه شايد بخشي از اين كمكهاي عربستان به پاكستان صرف خريد اسلحه براي جبهه النصره در سوريه شود يا اگر روزي ايران بمب هستهاي توليد كرد پاكستان بتواند عربستان سعودي را تجهيز كند. از سوي ديگر ايران به دنبال حفظ رابطه همسايگي خود با پاكستان است. حقيقت اين است كه معضلهاي افغانستان با معضلهاي منطقهاي گره خورده است. مشكلات ميان پاكستان و هندوستان از يك سو و ايران و عربستان از سوي ديگر در افغانستان به هم رسيده است.
اخيرا خبرهايي منتشر شده مبني بر اينكه پاكستان، چين و روسيه رايزنيهاي سه جانبهاي درباره امنيت افغانستان داشتهاند اما حكومت افغانستان به اين جلسات دعوت نشده است. انتقادهاي كابل به اين روند منجر به كوتاه آمدن روسيه شد و مسكو اعلام كرده است كه در دورهاي آتي رايزنيها دولت افغانستان هم حضور خواهد داشت. البته عدم حضور ايران و امريكا در اين نشستها قابل توجه است.
تا چه اندازه حضور روسيه در افغانستان جدي است؟ فرصتها و تهديدهاي اين حضور چيست؟
در افغانستان نگاه مثبتي به روسيه در ميان افكار عمومي وجود ندارد. نخستين هدف ولاديمير پوتين حفظ نفوذي است كه روسيه در آسياي مركزي (تاجيكستان، ازبكستان، قزاقستان و. .) دارد. روسيه تعدادي از سربازان خود را در مرزهاي تاجيكستان و افغانستان مستقر كرده است تا تنشهاي موجود در افغانستان به تاجيكستان سرايت پيدا نكند. از سوي ديگر مسكو كمكهاي مالي بسياري به دولت تاجيكستان كرده تا پايههاي دولت رحمان اف متزلزل نشود. رييسجمهور تاجيكستان قانون اساسي را تغيير داد تا رييسجمهور مادامالعمر باقي بماند و در اصلاحيهاي ديگر سن قانوني رييسجمهور را كاهش داد تا پسر وي در صورت نياز بتواند بر جاي پدر در راس قدرت بنشيند. يكي از مشكلات منطقه ما به شكل عمومي اين است كه حاكمان در راس حاضر به واگذاري قدرت پس از يك دوره نيستند. اين مشكل بزرگ تنها در افغانستان و پاكستان مصداق ندارد بلكه در منطقه امري عمومي است. حتي در برخي كشورها كه سيستم جمهوري وجود دارد باز هم وقتي پدر از دنيا ميرود پسر وي به قدرت ميرسد. اين در حالي است كه در امريكا با تمام انتقادهايي كه ميتوان به اين كشور داشت سيستم انتقال قدرت و دست به دست شدن آن وجود دارد. اين بدان معنا نيست كه روساي جمهور امريكا خوب يا مطلوب هستند اما روند انتقال قدرت در اين كشور وجود دارد. روسيه اخيرا اعلام كرده كه ما حاضر به تماس گرفتن با طالبان هستيم. پوتين ميداند كه حكومت فعلي در افغانستان از قدرت كافي برخوردار نيست و همزمان امريكا به اندازهاي كه بايد در افغانستان موفق ميشد، توفيقهايي به دست نياورده است. بنابراين راه براي روسيه باز شده است تا همراه پاكستان و چين مذاكراتي را آغاز كند و راهي براي برقراري امنيت در افغانستان بيابد.
بدون كمك و حضور امريكا تامين آرامش نسبي در افغانستان ممكن است؟
احتمال آن وجود دارد. همانگونه كه سياست امريكا در سوريه ناكام ماند و راه براي مانور دادن ولاديمير پوتين باز شد در افغانستان همچنين احتمال يا پتانسيلي وجود دارد. البته فاكتور تعيينكننده ديگر روي كار آمدن دونالد ترامپ در امريكا و نامشخص بودن رابطه دولت وي با كرملين است. تا پيش از ترامپ، هدف پوتين در افغانستان استفاده از ناكاميهاي امريكا به نفع خويش بوده است. اين سياستي است كه روسيه در سوريه و تا حدودي در اروپاي شرقي هم پياده كرد. پوتين در بازيهاي سياسي خود بسيار موفق بوده و ارتش روسيه را به اندازهاي مقتدر كرده است كه ميتواند به مدد آن دخالتهاي نظامي در برخي مناطق را پيش ببرد. اين در حالي است كه وضعيت اقتصادي روسيه نابسامان است. در حال حاضر سوريه به ويرانهاي بدل شده است: نيمي از مردم اين كشور آواره شدهاند، شهرهاي اين كشور تخريب شدهاند، اگر اسد موفق شود و با كمك دوستان خود تسلط كامل بر سرتاسر سوريه را به دست آورد سوال بعدي اين است كه چه كسي سوريه را آباد خواهد كرد؟ بازسازي سوريه به ميلياردها دلار پول نياز دارد و روسيه چنين توانايي مالي ندارد. ايران هم توان پرداخت اين رقم را ندارد. مساله ديگر اين است كه يك تا دو نسل در سوريه از بين رفتهاند و اين تبعات دراز مدتي براي سوريه دارد. بايد اعتراف كنيم كه جنگندهها ميتوانند سرزميني را ويران كنند اما به سختي ميتوان نتيجه به دست آمده از اين ويراني را پيروزي خواند.
تا چه اندازه روسيه را شريك يا همراه قابل اطميناني براي ايران ميدانيد؟
سياست خارجي كه امام خميني براي ايران تعريف كرده بودند بر اساس نه شرقي و نه غربي بلكه اسلامي بود. برخي از تحليلگران اعتقاد دارند كه اين احتمال وجود دارد كه پوتين در مقطعي دست از حمايت از ايران بردارد. تاريخ رابطه ميان ايران و روسيه بيفراز و نشيب نبوده است. شوروي در اوايل قرن نوزدهم بخشهايي از آذربايجان را از ايران گرفت. پس از آن روسها در اواخر دهه 1920 بخشهايي از ايران را تصرف كردند و در جنگ جهاني دوم هم ايران را اشغال كردند. تاريخچه روابط دو كشور نشان ميدهد كه ايران نميتواند چندان به روسيه اعتماد داشته باشد. در حال حاضر همكاري ميان ايران و روسيه در سوريه نيز قابل توجه است اما از نظر استراتژيك معناي چنداني ندارد. از سوي ديگر هر اندازه كه ايران با روسيه در منطقه همكاري كند رابطه اين كشور با جهان عرب گلآلود ميشود. وزير امور خارجه ايران در داووس اعلام كرد كه تهران حاضر به گفتوگو با رياض و حل مسائل است اما كشورهايي چون عربستان به ايران اعتماد ندارند و تهران هم به آنها اعتماد ندارد.
تا چه اندازه سياستهاي ترامپ در قبال روسيه براي ايران تهديد است؟
رياستجمهوري ترامپ فاكتور جديدي است كه ميتواند بسياري از معادلهها را تغيير دهد. وي اخيرا اعلام كرد كه سياست وي مبارزه با اسلام تند و راديكال است. سوال اينجاست كه مقصود وي از اسلام تند و راديكال چيست؟ آيا منظور وي داعش است يا گروههاي مبارز در لبنان و عراق را هم شامل ميشود؟ اين موضعگيري ترامپ باعث ميشود تا تفاهم و تعاوني ميان كشورهاي اسلامي شكل بگيرد. اكنون بايد ديد كه ترامپ تا چه اندازه حرفهاي زدهشده را عملي ميكند. با اينهمه انگيزههايي كه سخنان و موضعگيريهاي وي در منطقه ايجاد ميكند ميتواند كشورهاي اسلامي را با هم متحد كند. به خصوص سياستهاي وي در برابر روسيه، سخن گفتن از انتقال پايتخت از تل آويو به بيتالمقدس و مسائلي از اين دست ميتواند انگيزههاي بسياري نه فقط براي فلسطينيها كه براي ايران و منطقه به صورت عمومي خلق كند. تا زماني كه سياستهاي ترامپ روشن شود شايد بتوان به تفاهمي ميان كشورهاي اسلامي در منطقه اميدوار بود. در غيراينصورت همه بازنده خواهند بود.
اولويتهاي ترامپ در منطقه خاورميانه چيست؟ آيا اين سياستها با آنچه اوباما در 8 سال پياده كرد در تناقض كامل خواهد بود؟
بسياري از سياستهايي كه وي در اين منطقه پيش ميگيرد بر ضد سياستهاي اوباما خواهد بود. اوباما مخالف داعش يا گروههايي مانند النصره بود هرچند كه برخي از اين گروهها توسط عربستان سعودي و قطر تامين و تجهيز ميشدند. ترامپ تاكنون 5 نكته در مورد خاورميانه گفته است: نخست آنكه دولت وي علاقهاي به ملتسازي ندارد. اين مساله را در سخنراني مراسم تحليف نيز تكرار كرد. اگر چنين سخناني به سياست اجرايي بدل شود براي افغانستان بسيار نامناسب خواهد بود. حكومت افغانستان با همين استقرار اندكي كه فعلا از آن برخوردار است وابسته به كمكهاي امريكاست. امريكا ارتش و نيروهاي امنيتي افغانستان را تجهيز ميكند و اينكه طالبان تاكنون نتوانسته كابل را تصاحب كند يا در شهرهاي بزرگ خودي نشان بدهد به دليل كمكهاي امريكا بوده است. عمده هزينههاي نظامي سالانه افغانستان از امريكا تامين ميشود و 90 درصد بودجه حكومت افغانستان نيز از خارج از اين كشور تامين ميشود. افغانستان منبع درآمد داخلي ندارد. اگر ترامپ عدم تمايل به ملتسازي را به سياست عملي بدل كند كمكهاي امريكا به افغانستان هم كاهش پيدا ميكند. در چنين شرايطي وضعيت افغانستان هم وخيمتر از امروز ميشود.
در مورد عراق نيز ما شاهد وخيمتر شدن اوضاع خواهيم بود.
بله اما در مورد عراق، مسووليتهاي ايران در اين كشور افزايش پيدا ميكند. ايران هم مشكلات اقتصادي داخلي خود را دارد و نميتواند تامين اعتبار براي عراقيها كند. دومين حرفي كه ترامپ در مورد خاورميانه زده اين است كه ما به دنبال از ميان بردن توافق هستهاي با ايران يا دوباره مذاكره كردن درباره آن هستيم. اين همان درخواست بنيامين نتانياهو از وي است البته اين امر تقريبا غيرممكن است چرا كه برجام يك توافق بينالمللي است و بقيه اعضاي آن بر حفظ اين توافق تاكيد دارند. كار ديگري كه ترامپ ميتواند براي سنگ اندازي در مسير برجام انجام دهد، تشديد تحريمهاي غيرهستهاي عليه ايران است كه اين مساله ميتواند بر محبوبيت حسن روحاني تاثير بگذارد. هراندازه كه امريكا عليه ايران تند شود موضع گروههاي مخالف اصلاحطلبها عليه روحاني نيز تندتر ميشود. اين در حالي است كه رهبري نيز در ايران بارها تاكيد كردهاند كه من از توافق هستهاي حمايت ميكنم اما امريكا قابل اطمينان نيست. به همان ترتيب كه امريكاييها و اروپاييها به اقدامهاي اصلاحطلبانه سيدمحمد خاتمي جواب مثبت ندادند در مورد آقاي روحاني نيز اين مساله تكرار خواهد شد.
سومين نكته اين است كه ترامپ تاكيد كرده كشورهايي در منطقه كه امريكا هزينه تامين امنيت آنها را به نوعي پرداخت ميكند بايد اين هزينه را شخصا متحمل شوند. كشورهايي مانند عربستان و كويت و ديگر اعضاي شوراي همكاري خليج فارس همواره هزينههاي تامين امنيت خود را پرداخت كردهاند. در جنگ كويت تمام مصارف جنگ 57 ميليارد دلار بود كه بخش اعظمي از آن را كشورهاي عربي پرداخت كردهاند و در نهايت امريكا 7 ميليارد دلار سود كرد. اين نخستين بار در تاريخ بود كه كشور آغازكننده جنگ از اين جنگ سود اقتصادي هم كرد. امريكاييها همواره هزينههاي خود را از كشورهاي منطقه دريافت ميكنند و علاوه بر اين تسليحات خود را نيز به اين كشورها ميفروشند. بنابراين اين اظهارنظر ترامپ پايه اساسي ندارد. موضوع چهارم به مساله تعميق رابطه امريكا با اسراييل در دوره دونالد ترامپ بازميگردد. وي تاكيد كرده كه سفارت امريكا را از تل آويو به بيت المقدس منتقل ميكنم. ترامپ با اين كار، بيت المقدس را به شكل رسمي به عنوان پايتخت اسراييل شناسايي ميكند. اقدامي كه هيچگاه در گذشته انجام نشده است اما من فكر ميكنم كه وي احتمالا اين كار را انجام ميدهد. فلسطينيها توان مبارزه با اين مساله را ندارند و جهان عرب هم غرق در مشكلات اقتصادي و سياسي خود است. در چنين شرايطي بزرگترين بازنده اين ميدان فلسطينيها خواهند بود و اميدها به راهكار تشكيل دو كشور مستقل هم از ميان ميرود هرچند كه به نظر ميرسد اين راهكار در حال حاضر هم ديگر وجود خارجي ندارد. اين خطر بزرگي نه فقط براي فلسطينيها است كه تهديد قابل توجهي براي اعراب نيز است. مساله پنجم هم اصرار ترامپ براي دوستي نزديك با ولاديمير پوتين است. اين نزديكي و دوستي به مصلحت منافع منطقهاي امريكا نيست.
دوستي با روسيه نميتواند تا حدودي توافق هستهاي با ايران را نجات دهد؟
حقيقت اين است كه اين 5 موضوع كه به آنها اشاره كردم با هم تناقض دارند چرا كه ترامپ از يك سو ميگويد به دنبال از ميان بردن توافق هستهاي ميان ايران و 1+5 هستم و از سوي ديگر ميگويد كه دوستي با روسيه را دنبال ميكند و اين در حالي است كه مسكو و تهران رابطه بسيار حسنهاي با هم دارند. اكنون سوال اينجا است كه روسيه چه مسيري را در برابر ايران و امريكا طي خواهد كرد: آيا ميان اين دو به نوعي ميانجيگري خواهد كرد و ترامپ از خشم خود در برابر ايران ميكاهد يا اينكه روسيه دست به انتخاب سياسي ميزند و ايران را رها ميكند؟ اگر ترامپ به پوتين وعده رفع تحريمهاي اقتصادي و به رسميت شناختن كريمه به عنوان بخشي از روسيه را بدهد و دست اين كشور را در اوكراين و منطقه بالتيك باز بگذارد، احتمالا روسيه جانب ايران را رها خواهد كرد. براي پوتين دستيابي به چنين نفوذ و موفقيتهايي در اروپاي شرقي بسيار مهمتر از ايران است.
نزديكي ايران و اروپا در چنين شرايطي تا چه اندازه ممكن و به سود است؟
احتمال اين نزديكي وجود دارد. هم پوتين ميتواند ميان رابطه با ترامپ و حمايت از ايران انتخاب كند و هم ايران ميتواند دست به انتخاب بزند چرا كه منافع منطقهاي و بينالمللي ايران در چنين شرايطي به اروپاي غربي نزديك خواهد شد.
ايران و اروپا به تنهايي ميتوانند توافق هستهاي را حفظ كنند؟
بله. در صورت تشديد تحريمهاي غيرهستهاي، در شرايطي كه ايران روابط خود را با اروپا بهبود بخشيده باشد ميتواند تا اندازهاي تحريمهاي وضع شده را دور بزند.
نگراني اروپاييها از ترامپ تا چه اندازه در تغيير سياستهاي آنها تاثيرگذار است؟
ترامپ تاكنون چنداظهارنظر متفاوت در مورد كشورهاي اروپايي داشته است. نخست آنكه از خارج شدن بريتانيا از بازار كشورهاي مشترك ابراز خرسندي كرده است و ديگران را نيز به اين خروج تشويق ميكند. اين همان سياستي است كه پوتين نيز دنبال ميكند. پوتين نيز به دنبال از ميان رفتن بازار مشترك اروپا است. تفرقه ميان اروپاييها به سود روسيه است. در اين مرحله پيشبيني كارهاي ترامپ آسان نيست اما وزير امور خارجه آلمان به صراحت نگراني خود را از حضور ترامپ در كاخ سفيد و سياستهاي وي اعلام كرده است. ترامپ همچنين اعلام كرده كه ناتو توانايي تاثيرگذاري خود را از دست داده و بايد از ميان برداشته شود اما هيچ طرح جايگزيني هم براي ناتو ندارد. وي تاكيد ميكند كه اروپا بايد هزينه مالي و نظامي تامين امنيت خود را پرداخت كند و نيازي به حضور سربازان امريكايي در كشورهاي اروپايي نيست. اين موضعگيري منجر به افزايش بودجههاي نظامي كشورهاي اروپايي مانند آلمان و فرانسه خواهد شد.
اروپا از عهده تامين امنيت مستقل خود از امريكا برميآيد؟
تا اندازه قابل توجهي از عهده اين امر برميآيد. ابزار و درآمد اين كار را دارند.
اراده سياسي لازم براي اين كار را چطور؟
اگر پوتين و ترامپ با هم متحد شوند، اراده سياسي كشورهاي اروپايي هم افزايش پيدا ميكند. آلمان يكي از نيروهاي اقتصادي بسيار مهم در اروپا است اما مصارف نظامي اين كشور اندك است و اگر مجبور به افزايش بودجه نظامي خود شوند از عهده تامين امنيت خود برخواهند آمد. همزمان اگر رفاقت ميان ترامپ و پوتين افزايش پيدا كند منافع ملي ايران و اروپاي غربي به هم نزديك ميشود. اينكه ايران چنين سياستي را دنبال كند يا خير مشخص نيست اما ايران ميتواند بر حجم صادرات انرژي خود به اروپا بيفزايد و اين در حالي است كه فعلا بخش اعظمي از انرژي اروپا را روسيه تامين ميكند. ايران سومين منبع نفت در اوپك است و ميتواند از اين توانايي خود استفاده كند. در حال حاضر اوضاع بسيار مبهم است و بايد منتظر ماند. از سوي ديگر ترامپ و نامزدهاي وي براي پستهاي حساس اظهارنظرهاي ضد و نقيض بسياري دارند. وزير دفاع وي خواهان حمايت از ناتو است و ميگويد كه امريكا به روسيه شك دارد. اينكه تا چه اندازه ترامپ اعضاي كابينه خود را تحت كنترل ميگيرد و بر كنگره و نيروهاي امنيتي امريكا مسلط خواهد شد به گذشت زمان نياز دارد.
ادامه در صفحه 10