• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3736 -
  • ۱۳۹۵ پنج شنبه ۱۴ بهمن

زماني براي سرخوردگي

سحر عصرآزاد منتقد سينما

 


جشنواره فجر دومين روز خود را با نمايش فيلم‌هايي كه همگي پايين‌تر از سطح انتظار ظاهر شدند پشت سر گذاشت.
فيلمي كه در گره‌هاي داستاني خود غرق شده و جذابيتش را از دست داده، فيلمي ناموفق در ثبت رفاقت و دوستي‌هاي زنانه، درامي كه در ساختار ناكارآمد و محدودشونده خود گم شده و در نهايت فيلمي با قصه و ساختاري تكراري درباره مصايب فقر و مهاجرت، خستگي پايان روز دوم جشنواره را دوچندان كردند.
«بدون تاريخ بدون امضا» با فيلمنامه‌اي مشترك از علي زرنگار و وحيد جليلوند و كارگرداني جليلوند، دومين فيلم اين كارگردان است كه در همان فضاي ظاهرا رئال و در تقابل قشر فرودست و مرفه سير مي‌كند. اما واقعيت اين است كه اين تقابل به همان سبك و سياق فيلم قبلي و با نگاهي آرمانگرايانه آنچنان از رئاليسم جاري در فضا و روابط امروز جامعه فاصله مي‌گيرد كه دور از ذهن است.
به همين دليل واقع‌گرايي فيلم، نمايشي و متظاهرانه جلوه مي‌كند؛ چه آن زمان كه مرد موتورسوار با عزت نفس چك پول‌ها را پس مي‌زند و تاوان نمي‌خواهد، چه آن زمان كه دكتر پزشك قانوني براي رهايي مرد كارگر از عذاب وجدان مرگ پسرش با مرغ فاسد، نيمه شب به تنهايي كالبدشكافي مجدد انجام داده و خودش گزارش مي‌دهد كه مرگ كودك بر اثر تصادف بوده است!
اما مشكل فقط اين نيست بلكه گره‌هاي متوالي و تو در تويي كه براي پيچيده شدن بيشتر اين كلاف سردرگم روابط طراحي شده، به گونه‌اي درام را دچار سكون و فرسايش مداوم كرده كه انرژي براي پيگيري فيلم باقي نمي‌ماند. فيلمي كه به واسطه شغل شخصيت‌هاي محوري، بين لوكيشن‌هاي پزشك قانوني و بيغوله‌هاي حاشيه‌اي شهر در تردد و قرار است تداعي‌گر رئاليسم باشد اما در نگاه حاكم بر طراحي شخصيت‌ها و مسير داستاني تابع قضاوت از پيش تعيين شده است. به همين دليل هم تلاقي نابهنگام اداي واقعگرايي و نگاه نمايشي و آرمانگرايانه، فيلم را معلق ميان سياهي تصاوير به اصطلاح واقعي به نمايش درآمده و سپيدي روياي ذهني و غير واقعي فيلمساز نگه داشته است.
«سارا و آيدا» بر اساس فيلمنامه‌اي از امير عربي و با كارگرداني مازيار ميري ساخته شده اما متاسفانه نه يادآور تجربه خوب «سعادت‌آباد» با همكاري اين نويسنده و كارگردان است و نه ديگر فيلم‌هاي خوب سازنده‌اش. فيلم قرار است به رفاقتي زنانه و از جنسي متفاوت بپردازد كه يكي براي ديگري دست به فداكاري و رفتن تا ته خط مي‌زند، اما نتوانسته در درجه اول رابطه بين سارا و آيدا را واجد هويت و شناسنامه‌اي متفاوت از روابطِ لوسِ متداولِ زنانه به نمايش درآمده در فيلم‌ها و سريال‌هاي ايراني كند.
به همين دليل وقتي بنيان يك رابطه در فيلمنامه به دقت و درستي بنا نشده، نمي‌توان انتظار داشت وقتي آيدا دست به يك تصميم انتحاري براي نجات سارا از مخمصه مي‌زند، تاثيري فراتر از يك واكنش نمايشي و دور از واقعيت داشته باشد كه بيشتر ناشي از عصبيت و انتقامجويي شخصي است تا هوشمندي طراحي نقشه‌اي براي نجات رفيق.
اينچنين است كه وقتي همه‌چيز در سطح حركت مي‌كند بدون آنكه روابط و شخصيت‌ها عمق پيدا كنند، حتي يك مرگ و درگيري خونين هم نمي‌تواند تور پهن شده قصه را جمع كند. اينجاست كه فيلم وارد فاز سوال و جواب با مخاطبي مي‌شود كه نمي‌تواند نقاط خالي و خلأ قصه را با احساسات‌زدگي، آواز خواندن‌هاي چندباره و... پر كند چراكه ارتباط حسي مخاطب خيلي قبل‌تر با فيلم قطع شده است.
«تروماي سرخ» به نويسندگي و كارگرداني اسماعيل ميهن‌دوست با ايده همراهي با يك زن در يك روز پرتنش از روزمره‌اش، قصد دارد قصه زندگي او را به شيوه‌اي متفاوت روايت كند كه اين متفاوت بودن به مفهوم موفق بودن آن نيست. مهم‌ترين نكته اين شيوه روايت كه بخش اعظم آن همراهي با زن در داخل اتومبيل شخصي او و از خلال تماس‌هاي تلفني مداوم است، غير دراماتيك بودن و طبعا غيرجذاب بودن اين روند است.
ميزانسن‌هايي كه به اصطلاح براي تغيير فاز و رفع سكون اين روند طراحي شده نيز به شكلي ناكارآمد كاري از پيش نمي‌برند و در نهايت مخاطب مي‌ماند و انباشتي از اطلاعات ناقص و تكه‌تكه و گاه نامفهوم كه قرار است همگي در پايان و امامزاده جواب بگيرند اما متاسفانه خيلي دير است. چرا كه مخاطب خيلي زودتر فيلم را رها كرده و اگر هنوز سالن را ترك نكرده چه بسا انتظار ناكام او براي وارد شدن بازيگراني است كه نام‌شان به عنوان بازيگر افتخاري در تيتراژ فيلم ذكر شده اما به جز مهتاب كرامتي كه دقايقي در فيلم موبايلي ظاهر مي‌شود، بقيه فقط صدا هستند.
«كارگر ساده نيازمنديم» بر اساس فيلمنامه‌اي از پدرام كريمي به كارگرداني منوچهر هادي به مصايب مهاجرت و وضعيت سه كارگر تُرك مي‌پردازد كه در تهران به گونه‌اي دست به گريبان فقر و عشق و قتل و... مي‌شوند.
واقعيت اين است كه فيلم وجه جديدي در پرداختن به اين سوژه تكراري ندارد. موضوعي آشنا كه سريال‌ها و فيلم‌ها در دهه‌ها و مقاطع مختلف به آن پرداخته‌اند و در اين فيلم هم زاويه جديدي كه آن را به روز و واجد امتياز و ويژگي منحصر به فرد كند، وجود ندارد. باز هم فقر، قرض، چك، بدبختي، مرگ، مرد فاسد و عياش پولدار كه چشم طمع به دختر نوجوان خانواده پدر مُرده دارد و در مقابل كارگر عاشقي كه معشوقش در حال از دست رفتن است اما دستش به هيچ كجا بند نيست و... روستايياني كه فطرت و ذات پاك‌شان در ابرشهر خدشه‌دار مي‌شود.
حتي ساختار روايي كه انتخاب شده تا به گونه‌اي حال و هوايي تازه به قصه و كليت فيلم بدهد، به‌شدت كهنه و نخ‌نما است و اعتراف به قتل دختر و دو كارگر كه هر سه روستازاده هستند و در پايان فيلم رسيدن دوباره به اين اعتراف، چيزي به فيلم نمي‌افزايد. به خصوص كه ورود كارگر سوم به قصه و اضافه شدن او به مناسبات و روابط از ميانه كار هم نتوانسته وارد بافت درام شود و تنها براي رسيدن به خط قصه زن جوان و سكانس قتل پاياني كاركرد دارد كه دليل كافي نيست.
شايد تنها نكته امتياز فيلم را بتوان در استفاده بجا و درست از زبان و لهجه تركي آذري دانست كه به روابط اين سه كارگر فضايي شناسنامه‌دار و باهويت داده و توانسته طنز ظريفي را وارد كند كه در ميانه تلخي‌هاي مداوم، كاركرد تلطيفي دارد و باورپذير و
ملموس است.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون