درباره بدون تاريخ، بدون امضا
قهرمان تخت
كيوان كثيريان
منتقد سينما
«بدون تاريخ بدون امضا» بعد از فيلم خوب «چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت» يك عقبگرد براي وحيد جليلوند به حساب ميآيد. فيلم، يك قهرمان تخت و تك بعدي دارد كه دچار ترديد ميشود و بابت غلبه بر ترديدش تصميمهايي ميگيرد كه قرار است بخش زيادي از قصه را پيش ببرد. اتفاق تلخي افتاده و دكتر ميخواهد مطمئن شود كه او در اين اتفاق مقصر بوده يا نه. اصرار او بر رفع ترديدش آنقدر اغراق شده و افراطي است كه به باور نمينشيند. هدفش از اين اصرار كمك به رفع ترديد يك كاراكتر ديگر است كه اين كمك هم اساسا نميتواند اوضاع هيچكس را بهتر كند. يك خانم كه ارتباطش با او چندان روشن نيست هم حضور دارد كه كمترين تاثيري بر مسير داستان نميگذارد و اولش فقط سوال ميكند و بعدتر همين كار را هم نميكند. قهرمان آقاي دكتر- كه قصه هيچ زمينهاي از وجدانمداري افراطي او نميدهد، با اقدام آخرش و لو رفتن آن در سكانس آخر، عملا ميخ آخر را بر تابوت شخصيت ميزند و با اين پايان تحميلي و فداكاري بيدليل، نه تنها قصه را به قهقرا ميبرد بلكه تعريف عجيب، فضايي و نادرستي از يك انسان خوب درستكار به دست ميدهد. تعريفي كه از دل درام سر بيرون نميآورد، از فيلم بيرون ميزند و همه كاشتههاي فيلم را هم خاكستر ميكند. با اين بخش ماجرا- حرفي كه فيلم ميخواهد بزند- مشكل بنيادين دارم. فيلمنامه حفرههاي مهم هم دارد. يكمثال؛ فكر كنيد آقاي دكتر با كساني از جمله يك پسربچه تصادف كرده. پسر بچه چند روز است مسموم غذايي شده بوده و ميگويند يك هفته است حالت تهوع دارد، دكتر از او ميپرسد؛ حالت تهوع داري؟ و پسربچه ميگويد نه!چرا پسربچه بايد اين جواب را بدهد؟ چون اگر جز اين بگويد، او را به بيمارستان ميرسانند و قصه همينجا به خير و خوشي تمام ميشود و اصلا ادامه پيدا نميكند!فيلم، كارگرداني مسلطي دارد و به لحاظ تكنيكي استاندارد است. بازي خوب و كنترل شده نويد محمدزاده هم از امتيازات فيلم است.