• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3739 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۸ بهمن

فيلم‌هاي حذف شده بدتر از اينها بودند؟

سحر عصرآزاد منتقد سينما

 


هفتمين روز جشنواره فجر با نمايش فيلمي مبهم و مغشوش، يك كمدي با قصه‌اي كمرنگ و ساختاري تكراري، يك فيلم اخلاقگراي متقاطع ضعيف و يك فيلم اولي متوسط در پرديس چارسو پشت سر گذاشته شد تا انتظار براي فيلم‌هاي بهتر تبديل شود به انتظاري تكراري.
اما همراستا با نمايش فيلم‌ها در جشنواره و رسيدن به روز هفتم، يك پرسش اساسي درباره آثاري كه از حضور در اين رويداد بازماندند، مطرح مي‌شود؛ واقعا فيلم‌هاي حذف شده بي‌كيفيت‌تر از نمونه‌هاي حاضر بودند يا ماجرا چيز ديگري است؟! اي‌كاش پاسخگويي بود...
«شنِل» بر اساس فيلمنامه‌اي از حميدرضا بابابيگي به كارگرداني حسين كندري ساخته است. فيلمي كه برخلاف فيلم اول سازنده‌اش قصه پررنگ و پراتفاقي را روايت مي‌كند اما اين درام پراتفاق را به گونه‌اي مغشوش روايت مي‌كند كه به سختي مي‌توان يك خطي فيلم را مشخص كرد.در واقع بازي با ذهن و خيال كه در فيلم اول كندري محور اصلي قصه كم اتفاق و كم كنش فيلم بود، اين‌بار نيز به شيوه‌اي رئال در روايت خودنمايي مي‌كند. در واقع نويسنده و فيلمساز با شيوه توزيع اطلاعات مخاطب را به گونه‌اي در جريان ماجرا مي‌گذارند كه همان ابهام و گنگي و پيچيدگي ناكارآمد، تبديل به ويژگي اصلي فيلم مي‌شود. طبعا اين ويژگي مانع از تبديل شدن اين اثر به يك فيلم رئال سرراست قصه گو شده چراكه مرتب اطلاعات ارايه شده را به روز مي‌كند و در نهايت با تلاش بسيار كار را به نقطه پاياني مي‌رساند.
«ايتاليا ايتاليا» به نويسندگي و كارگرداني كاوه صباغ‌زاده اقتباسي از قصه آشناي جومپالاهيري است كه نويسندگان و فيلمسازان وطني بسياري به آن بذل توجه داشته‌اند كه از آن جمله مي‌توان به فيلم كوتاهي از بيژن ميرباقري اشاره كرد.
خاموشي اجباري شبانه و تصميم يك زن و شوهر براي حرف زدن از ناگفته‌ها در اين موقعيت، ايده جذابي است كه با قرار گرفتن بر بستر يك كمدي موزيكال قرار است به روز و تبديل به خوانشي جديد از اين موقعيت دراماتيك شود. اما واقعيت اين است كه با قرار گرفتن اين موقعيت در ميانه فيلم آن هم به بهانه‌اي سست و غير دراماتيك و البته روندي كه فيلمساز براي معرفي شخصيت‌ها و روايت قصه انتخاب كرده در درجه اول اين موقعيت، جذابيت و كاركرد خود را از دست داده و اهميتي را كه بايد پيدا نمي‌كند. نكته ديگر درباره ساختار و جنس روايت فيلم است كه شايد اين شيوه يك زماني به خصوص در مستند و فيلم‌هاي تجربي جواب مي‌داد كه نمونه‌هاي موفقي هم دارد اما در اين مقطع و به طور خاص براي يك فيلم بلند سينمايي به‌شدت كهنه و تكراري به نظر مي‌آيد و رويكرد جديدي هم به آن نشده است.
قرار است با تكيه بر لحن شوخ و شنگي كه راوي براي بيان قصه زندگي‌اش انتخاب كرده، هرچه به ذهنش مي‌آيد و تشبيه مي‌كند، به شكل تصويري مثل يك پرانتز در فيلم باز شده و مجموعه‌اي از تصاوير پراكنده ذهني و خيالي را در كنار هم ببينيم تا جهان كاراكتر ساخته شود.
اما از آنجا كه قصه طولي و عرضي فيلم به‌شدت لاغر و كمرنگ است، اين جهان ذهني بازيگوشانه و موزيكال تبديل به اولويت فيلم و فيلمنامه شده تا جايي كه بدون منطق بايد شاهد موزيك ويديوهاي ابداعي فيلم باشيم بدون آنكه قصه‌اي در كار باشد. در واقع به بهانه اينكه قهرمان فيلم چنين است، ما نيز بايد همه‌چيز را رها كرده و در فضاي سرخوشانه نمايشي فيلم غرق شويم و خوشحال باشيم كه چون حال فيلم خوب است پس حال ما هم خوب است؟! حال سينما چطور است؟
«دعوتنامه» بر اساس فيلمنامه‌اي از حميد چمني به كارگرداني مهرداد فريد ساخته شده است. سه قصه تودر تو درباره جيب‌بري از زايران در حرم امام رضا (ع) كه در هم تداخل كرده و بر هم تاثير مي‌گذارند. اما پرداخت فيلمنامه و اجراي كار به گونه‌اي ضعيف و ابتدايي از كار درآمده كه تصورش نمي‌رود.
كاراكترها با پرداختي ابتدايي فراتر از تيپ‌سازي سريال‌هاي اخلاقي تلويزيون نمي‌روند از جيب‌بر تا روحاني و پزشك و... و ديالوگ‌هاي سطحي در كنار بازي‌هاي ضعيف به گونه‌اي همه‌چيز را در حد يك اثر غير قابل قبول تنزل داده است.
در كنار همه ضعف‌هايي كه از جزو تا كل در فيلم به چشم مي‌آيد، حضور چهره‌هاي ناشناخته با هيبتي خاص در نقش‌هاي اصلي سوال‌برانگيز است. چطور مي‌توان جواني را كه هيكل ورزشكاري دارد با پوشيدن چند لباس كهنه و ژوليده كردن موها، به عنوان يك كارگر بيكار كه بايد بچه‌اش عمل قلب شود و دست به جيب‌بري از زايران مي‌زند، قبول كرد به خصوص با آن لحن و بيان آماتوري و ديالوگ‌هاي شعاري كه در دهان كاراكتر نمي‌چرخد؟ مگر مي‌شود فيلمسازي كه سليقه‌اش همكاري با فيلمبرداري چون بايرام فضلي است، به اين نقاط ضعف مشهود اشراف نداشته باشد؟
«ايستگاه اتمسفر» بر اساس فيلمنامه مشتركي از مهين عباس‌زاده و مهدي جعفري نخستين تجربه كارگرداني جعفري است كه پيش از اين به عنوان فيلمبردار در سينماي ايران حضور داشته است. فيلم قصه يك خانواده را روايت مي‌كند كه با يك مرگ در وضعيتي بحراني قرار مي‌گيرند و به گفته بهتر با چهره جديدي از فرد از دست رفته مواجه مي‌شوند كه جذابيت دراماتيك دارد.
به خصوص حضور بازيگران حرفه‌اي در اكثر نقش‌هاي اصلي و فرعي باعث شده فيلم از يك سطح استاندارد برخوردار باشد كه به باورپذيري فيلم و البته غيرقابل پيش‌بيني بودن اين افشاي تدريجي كمك مي‌كند. هرچند فيلم مي‌توانست در بخش مياني با روندي پوياتر، سرعت و ريتم تندتري به ماجرا بدهد كه از رخوت و سكون مياني كاسته شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون