اسرافيل؛ فيلمي درباره غم
ونداد الوندي پور
منتقد سينما
فيلمها معمولا از دو طريق احساسات تماشاگر را متاثر ميكنند: دسته اول، از طريق استفاده از عوامل بيروني (نظير اتفاقات ناگهاني و بعيد و رويايي)، احساسات شخصيت اصلي داستان را تحريك ميكنند و با اين كار، احساسات تماشاگر را برميانگيزند؛ فيلمهاي هندي اغلب از اين دستهاند. دسته دوم، با توسل به برانگيزانندههاي احساسات عميق و واقعي كه در دنياي واقعي مابهازا دارند و فرد آنها را تجربه كرده، احساسات شخصيتها را آشكار و با اين كار احساسات تماشاگر را درگير ميكنند. فيلم اسرافيل از فيلمهاي دسته دوم است. فيلمي زنانه و فمينيستي (چه كسي ميگويد فيلم فمينيستي الزاما بد است؟! يك فيلم فمينيستي، اگر خوب ساخته شده باشد، ميتواند اثر قابلتوجهي باشد.) كه به مشكلات زندگي شخصي زنان، بهطور عام نگاه ميكند و با قرار دادن پرسوناژها در موقعيتهاي حسي مختلف، تماشاگر را در مقابل موجي از احساسات متناقض قرار ميدهد كه در واقع به زندگي حسي- رواني فرد شكل دادهاند و بخش زيادي از كنشها و واكنشهاي او را تعيين ميكنند؛ احساساتي كه گاه با منطق جور درنميآيند اما وجود دارند. عشق، نفرت، خشم، مهر، تعصب، حسادت، خيانت و... عرفا معتقدند كه همه احساسات انسان منبعث از دو احساس اصلياند: عشق و غم. فيلم اسرافيل قايقي از عشق را تصوير ميكند و اقيانوسي از غم را. قايقي كه، از نگاه فيلم، چارهاي جز غرق شدن ندارد، چرا كه از يك دنياي ناعادلانه (از نظر رعايت حقوق زنان) سر درآورده و بازهم به ظن فيلم، وسيلهاي است براي بازي با احساسات عميق زنان. در واقع فيلم، عشق را سرابي بيش معرفي نميكند. در واقع، آنچه در فيلم ميبينيم نه عشق بلكه نوستالژي عشق است. اما غم در فيلم غوغا ميكند. پرسوناژهاي زن فيلم، بسيار خوب پرداخت شدهاند و با جلو رفتن فيلم، شخصيتشان مستحكمتر و باورپذيرتر ميشود. برعكس، شخصيتهاي مرد، تقريبا تا حد تيپ باقي ميمانند؛ مرداني كه با زنان خوب نيستند يا صادق نيستند يا مهربان نيستند يا خائن هستند.اي كاش فيلم، در اين بخش كمي كوتاه ميآمد و حداقل بيشتر به دنياي مردان فيلم وارد ميشد و شخصيت آنها را بيشتر باز ميكرد (كه با رعايت اين نكات هم ميشود فيلم فمينيستي ساخت.) در آن صورت ميتوانستم اين فيلم را يك اثر عالي به حساب بياورم. داستان غم سه زن، كه همه قرباني رفتار مردان شدهاند، يا اسير خانوادههايي كه ضربه ميزنند يا صاحب فرزنداني خائن و نامهربان. سه المان، به باور فمينيستها، افسردهكنندهاي كه اين ايدئولوژي ابزارهايي اجتماعي براي سركوب جنس زن ميخواندشان: عشق به مرد، تشكيل خانواده و داشتن فرزند كه به ظن فمينيستها هر سه در ساختن يك جامعه تبعيضگرايانه و ناعادلانه براي زنان نقش دارند. شايد اينها را شعاري به حساب آوريد، اما فيلم لحن چندان شعاري ندارد و حرفهايش را، مثلا برعكس فيلمهاي خانم تهمينه ميلاني، مستقيم و شفاهي نميزند بلكه از سينما بهره ميگيرد، از زيرلايههاي پنهان داستاني و تماشاگر را درگير ميكند، با احساسات عميقي كه نه الزاما زنانه، بلكه انساني (در فيلم بيشتر بر وجه زنانه آنها تاكيد شده است) و براي همه آشنا هستند. با برخي ادعاهاي فيلم موافق نيستم، ولي به خاطر تاثيرگذاري عميق حسي، كه مهمترين امتياز فيلم است، آن را اثري قابل توجه و ماندگار ميدانم. اسرافيل، در درجه اول داستان غم است؛ داستان زندگاني كه گويي از جهان مردگان آمدهاند؛ عاري از سرزندگي و محروم از عشق.