حادثه پلاسكو از ديد دوربين عكاسان
بايد شاتر را به سمت واقعيت فشار داد
جمال احمدي
در هنگام فاجعه كشدار پلاسكو، ما ايرانيهايي كه زير آوار نبوديم و هيچ آواري را نيز جابهجا نميكرديم چند دسته شديم. دسته معترض، دسته نگران، دسته عكس بگير، دسته توييتنويس و... بيشترين دستهاي كه در اين بين شماتت و سرزنش شد آن دسته از افرادي بودند كه در نزديكي فاجعه قرار داشتند و با دوربينهاي موبايل خود در قالبهاي مختلفي چون سلفي و فيلم گرفتن با آن حادثه برخورد كردند. از فاجعه پلاسكو تاكنون بسياري اين دسته را كه نامشان را ميگذارم ساكنين فاجعه، سرزنش كردهاند. اين دسته از مردم كه در همه فاجعههاي بزرگ و كوچك كشور چون نزاع ميدان كاج و كلا نزاعهاي خياباني، غرق شدن هموطنها و... حضور مييابند كمتر درك شدهاند ولي همه بلا استثنا سركوب كردهاند. از اين دسته نميتوان دفاعي اخلاقي كرد چرا كه با هر متر و معيار اخلاقي، اين دسته بازندگان اخلاق هستند. يكبار براي يافتن روابط علت و معلولي حصول چنين عملي، بايد متر و معيار اخلاق را به كنار گذاشت و آنان را وارسي دوبارهاي كرد. چراكه اخلاق با همه بلندگوهاي صدا وسيمايي و شبكههاي اجتماعي كه در اين فاجعه همجهت و همموضع هستند نتوانسته كاري بكند و باز اين دسته براي هر اتفاق بزرگ و كوچكي ايجاد ميشوند و اخلاق دست از پا درازتر فقط كليشههاي خود را در بلندگوها دوبارهگويي ميكند. ساكنين فاجعه پلاسكو در حال عملي نزديك به عمل عكاسانه هستند پس بايد با نگاهي عكاسانه رفتار آنان را تعقيب كرد. منظور از نگاهي عكاسانه نگاهي بدون متر و معيار ارزشهاي اخلاقي است. نگاهي كه در پي جستوجو و مكاشفه است و تنها به رفتار و عمل آنها نگاه ميكند.
برش اول
در تفسير عكس گرفتن آمده «عكس گرفتن به معناي از آن خود كردن شيء عكاسي شده است»1 از اين تعريف اينطور برميآيد كه عكس گرفتن تبديل كردن فرد از نقشي به نقش ديگر است. فرد ناظر به يك فرد مالك تبديل ميشود. در فاجعه پلاسكو مردم عكاس نيز در حال تغيير نقش خود بودهاند. اما چرا تغيير نقش و چطور اين تغيير حاصل ميشود؟ يادمان بيايد كه مردم در مواجه با مقوله دهشتناك مرگاند. آنان نوعي هبوط به قلمرو بيگانگي كه براي همه حاضرين رسوا شده است را تجربه ميكنند. قلمرويي كه در آن فرد از جمع جدا ميشود، از خود بيگانه شده و نميداند ديگر كيست. چراكه ديگر مرگ يك واژه انتزاعي نيست. مرگ رنگ و بو گرفته، ساكنين فاجعه، صدا و بوي مرگ را از آهنهاي ساختمان بزرگ تهران ميشنوند. رنگ مرگ را نيز ميبينند. پس بايد كاري كرد. افراد نزديك به فاجعه كه خودآگاه تربيت شدهاي دارند نقش شهروند مسوول را بازي ميكنند و از صحنه دور ميشوند ولي همگان نزديك يا مبهوتان و ساكنين فاجعه كه فاقد چنين خودآگاهي تربيت شدهاي هستند. احساس ميكنند مرگ چند قدم آنطرفتر ايستاده و هر آن ممكن است كه به سراغشان بيايد و مجبور شوند در مقابل مرگ و نيستي زانو بزنند. اين دسته براي آنكه براي مرگ و نيستي پاسخي بيابند، ميدانند ناظر بودن براي آنها فايده ندارد هيچ كه ترسناك هم هست، پس سعي دارند دست و پا زنان از خود دفاع كنند. براي اين دفاع از خود، دوربين گوشي همراه شان را انتخاب ميكنند. در واقع در حالت گوشي به دست مابين خود و فاجعه سلاحي (دوربيني) در دست ميگيرند تا از خود مراقبت كنند. دوربين سلاح پيشرفتهتري از اسلحه است و ويژگيهاي خاصي به آنها ارزاني ميدارد. آنان شروع ميكنند به شليك عكسهاي متوالي. اين عكسها با اينكه قطعاتي از واقعيت هستند اما همانند همه عكسهاي ديگر تصور كاذبي در مورد ابعاد جهان درست ميكنند. در واقع اين عكسها پلاسكو را براي افراد حاضر بستهبندي ميكند. كار ديگري كه ساكنين فاجعه با اين عكسها انجام ميدهند تغيير موضوع بحث است. آنها براي خود موضوع جديدي چون عكس به وجود ميآورند عكسي از فاجعه پلاسكو و نه خود فاجعه پلاسكو. در واقع آنها موضوع را كه همان فاجعه است از شكل مياندازند و عكس آن را جايگزين ميكنند. در نگاه عام آنها از عكس كالايي براي جذب سرمايههاي خيالي و بعضا عيني ميسازند همان طور كه بعضا كانالهاي تلگرامي و امثال آن براي خود ساختند. اما به واقع آنها عكس را به عنوان دارويي مسكن مصرف ميكنند كه چشمان آنها را از واقعيت منحرف ميكند و مرگ را از آنان دور ميسازد. آنها پلاسكو را با عكسهايشان ميخواهند به ياد بياورند و نه بوي مرگ انسان و آهن. همان طور كه هيچ آتشنشاني نميخواهد به آن محل شوم برگردد و دوستش را از زير آوارها بيرون بياورد.
برش دوم
حاضرين در توييتر و ساير شبكهها با واژهها همهچيز را براي خود منتزع ميكردند و بعضا با گزارههاي اخلاقي و متهم كردن سايرين سعي در مشروعيت بخشي به نقصان مسووليت اجتماعيشان داشتند ياور آنها كلمات بود و جمعي كه با آنها گفتوگو ميكرد نيز تسلايشان. اين بين هم اندك دستهاي كه نامشان را گذاشتيم ساكنين فاجعه در تنهايي خود چند متر آنطرفتر از مرگ، دوربين به دست گرفتند تا آرام شوند و براي خود ياوري دست و پا كنند. مردم تربيت نشده در فاجعهها ياور ميخواهند؛ آنان همچون آتشنشانهاي فداكاري نيستند كه ساليان در مقابل حادثه آموزش ميبينند و آمادگي ذهني دارند. سخن اين است كه نبايد با گزارههاي اخلاقي، آن دسته و اين دسته كرد و وظيفه زيستن را از خود دور كرد. اينكه كدام درستتر عمل كردند موضوعيت چنداني ندارد و بهبودي ايجاد نميكند. شايد راه در اين است كه عكاسانه بايد به دنيا نگريست. عكاس در هنگام عكس گرفتن ميداند، اخلاق دست و پايش را ميبندد و اگر كمي اخلاقي فكر كند همچون افليجي در مقابل واقعيت ميماند و ميبازد. پس اخلاق را از خود دور ميسازد و به كنش روي ميآورد. كنشي متعهد به انگارههاي تمدن چون قانون فشار دادن شاتر. بايد شاتر را به سمت واقعيت فشار داد؛ يادمان باشد اخلاق اگر كارساز بود پلاسكو آتش نميگرفت و مردم منطقه فردوسي نيز اندكي آموزشهاي مدني نصيبشان ميشد.
1. سوزان سانتاگ درباره عكاسي فصل اول