گروه احزاب| الياس حضرتي سياستمدار ناشناختهاي نيست. فرمانده سابق سپاه گيلان و اصلاحطلب امروز كه اهل رسانه است. كسي كه هم زخم به يادگار مانده از كينه منافقين را بر بدن دارد و هم تير و تركش تهمتهاي ناجوانمردانه تندروها را. حضرتي كه سابقه چند دوره نمايندگي مجلس را در كارنامه سياسي خود دارد و هماكنون هم از اعضاي سرشناس و با سابقه مجلس دهم است از سوي مديران برنامه تلويزيوني «دستخط» به جام جم رفت تا با توجه به سوابقش در مجلس از بايدها و نبايدهاي مجلس دهم سخن بگويد. هرچند به رسم مالوف برنامه دستخط، حضرتي در اين مصاحبه تلويزيوني با صداقت و صراحت پاسخگوي پرسشهاي ديگري درباره زندگي شخصي و ديدگاههايش بود. حضرتي در پايان مصاحبه آرزو كرد كه تمامي دلخوريها و نقارها و كينهها از تمام اعضاي خانواده بزرگ انقلاب اسلامي برداشته شود و جايش را به محبت و عشق و علاقه و برادري بسپارد. چكيده اظهارات مدير مسوول روزنامه اعتماد و عضو فراكسيون اميد مجلس به شرح زير است:
پدرم كشاورز بود
من متولد روستاي ايده لوي خليفه لو از توابع هشترود هستم. پدر من كشاورز بود و او هم مانند بقيه مردم روستا ميآمد رشت كار ميكرد.
پدرم بعد از انقلاب چون مقلد امام (ره) بود و بهشدت مسائل انقلاب را دنبال ميكرد آمد سپاه، در سپاه بچهها همه باهم زندگي ميكرديم، من خودم جزو موسسين سپاه بودم، با دوستان بسيار خوبم و برادرانم كه خيلي از آنها شهيد شدند و من هر هفته گهگاه يك هفته درميان ميروم رشت و بيشتر براي ديدن آنها، ما 20 نفر بوديم كه سپاه رشت را شكل داديم، بعدها پدرم در سپاه مشغول شد و ايشان احساس ميكرد بچههاي سپاه ميروند از بيرون نان خشك ميخرند، نان كهنه ميخرند، گفت من يك نانوايي درست ميكنم، براي آنها يك فروشگاه تعاوني درست كرد، كارهاي خدماتي زيادي آنجا انجام داد كه سال 70 فوت كردند و الان هم در قم دفن هستند.
حضور در سپاه
آقا محسن يك روز من را ديد و به من گفت شما برويد لشكر گيلان، آن زمان تيپ بود، از آقاي شهيد همداني تحويل بگيريد، گفتم چرا؟ گفت آقاي همداني آنقدر در جبهه بوده است، يكي از بچههايش مريض است و دارد چشمهايش را از دست ميدهد، من مسووليت تيپ قدس را بر عهده گرفتم، منتها با آقا محسن دو شرط كردم، گفتم يك شرطم اين است كه گيلان لشكر ندارد، استانهاي ديگر مثلاً مازندران لشكر كربلا را دارد، تبريز لشكر عاشورا را دارد، گيلان يك تيپ دارد سطحش و نيروهاي داوطلبش زياد است، توانايي اين را دارد كه بتواند يك لشكر داشته باشد، شما اجازه بدهيد ما اين را يك لشكر بكنيم، گفت ميخواهي فرمانده لشكر بشوي؟ گفتم براي من مهم نيست ولي اين لشكر براي استان خوب است، گفت شما خودتان بايد استعدادش را فراهم كنيد، گفتم چطوري؟ گفت لشكر توپخانه ميخواهد، ادوات ميخواهد، تانك ميخواهد، نيروي انساني ميخواهد، ما كه پولنداريم به شما بدهيم، امكانات هم نداريم بايد از عراقيها بگيريد، گفتم شرط دومم اين است كه يك عمليات سخت به ما بدهيد، عمليات سخت هم به ما دادند، تصرف شهر مائوت، در يك قسمت ما بايد حركت ميكرديم و در يك قسمت بايد لشكر پنج نصر و بعد هم آنطرف ثارالله، منتها ما بايد از عقب دشمن را غافلگير ميكرديم.
من الانهم باورم نميشود، ما 3 گردان را شب از داخل سنگرهاي عراقي عبور داديم رفتيم پشت آنها، اينها هيچكدام از خواب بيدار نشدند زماني كه رسيديم پشت عراقيها، با تلفن گفتيم ما آمادهايم، از اينطرف 5 نصر و از آنطرف هم ثارالله حمله كردند، عراقيها ديدند يك گروه هم دارند از پشت حمله ميكنند، احساس كردند محاصره هستند، كلا تسليم شدند بدون اينكه ما يك نفر شهيد بدهيم يا زخمي بدهيم. كلا 2200 نفر عراقي اسير كرديم، 15 تا تانك گرفتيم، 25 توپخانه گرفتيم، بعد ادوات و خمپاره اليماشاءالله، عمليات كه تمام شد من اينها را ليست كردم فرستادم براي آقا محسن و گفتم همين امروز حكم لشكر را بدهيد، همان روز تيپ قدس گيلان لشكر شد.
استعفايم از سپاه تحميلي بود
اواخر جنگ، تقريبا بوي صلح به مشام ميرسيد، من اهواز بودم، دوستان و برادران من در رشت براي خودشان جلسه گذاشتند، بچههايي كه در محلات و مناطق مختلف بودند، به من زنگ زدند كه امروز آخرين روز استعفا از سپاه است، گفتم بابت چه؟ گفتند بابت كانديداتوري، خلاصه استعفايي تنظيم شد البته تحميلي به من، از طرف جمع دوستاني كه جمع انقلابيون رشت بودند و بعد از يك مدتي جدي نگرفتم، گفتم بچهها فشار آوردند من يك كاري انجام دادم، يك روز من رفته بودم قرارگاه، آقا محسن من را ديد، گفت جواب استعفاي شما آمد، گفتم كدام استعفاي من؟ گفت همانكه براي نمايندگي استعفا دادي، بعد ايشان تشويق كرد و گفت اگر رفتيد آنجا اينطور بشود و فلان بشود، گفت رشت رأي ميآوري؟ زمينهاش را داري؟ گفتم خيلي خوب است و بعد گفت اگر شما بتوانيد برويد خوب است. ديگر ازآنجا آمدم كانديدا شدم در رشت و رأي آوردم در آن مرحله.
براي يك نفر وام گرفتم به اسم من تمام شد
داستان شهرام جزايري خيلي داستان جالبي است. شهرام جزايري يك كارآفريني بود فوقالعاده پرتلاش و خلاق، اسم حدود 300 نفر مطرح شد كه از او پول گرفتند، امروز هر جا مراجعه كنيد هيچ نامي از آن 300 نفر نيست، فقط از يك نفر نامي وجود دارد و آنهم چون يكي از روزنامههاي صبح تهران چون خيلي به من محبت دارد تا حالا هزار بار راجع به اين موضوع مطلب نوشته است و من هيچ جوابي به او ندادم. يك شخص ديگري، يك مراجعهكننده ديگري، يك بدبختي كه كارخانه درست كرده بود و قطعات يدكي درست ميكرد، همشهري هشترودي ما هم بودند، من باخبر شدم اينها رفتند دارند خودكشي ميكنند، اينها را صدا كردم و پرسيديم چه شده؟ گفتند طلبكار زياد شده و ديگر كار فايده ندارد، همان زمان يك شخص ديگري اين آقا را دعوت كرده بود مجلس، گفتند اين امكاناتي دارد كه ميتواند سريع وام بدهد، من براي اين بدبخت يك وامي گرفتيم به نام من تمام شد، بعدا هم اينها خودشان وام را پس دادند، من هم تبرئه شدم، نامه تبرئه الان در دفتر من و در دادگاه هست، تمام شد رفت و يك سوءتفاهمي بيش نبود ولي روزنامه محترم فلان، تقريباً يك روز در ميان چون در مورد من چيزي ندارد، همين را مرتب مينويسد و من هم خوشحال ميشوم ميگويم ثوابش را من ميبرم.
«اعتماد» را براي اثرگذاري راه انداختم
اواسط مجلس ششم گفتم من اگر فردايي نماينده نشدم چه ميخواهم بكنم؟ ديدم خيلي حوصله كار اجرايي را ندارم كه بروم مدير و معاوني بشوم و كمك بكنم، گفتم يكجايي باشد كه هم بتوانم اثرگذار باشم و هم بتوانم يك ايدهاي را دنبال بكنم و هم يك تريبوني شود براي دوستان مختلفي كه همفكر من هستند، تحت عنوان خانواده بزرگ انقلاب اسلامي از آن ياد ميكنم.
پايان توقيف روزنامهها جزو آرزوهاي من است، براي آنهم فلسفه دارم، ببينيد يك روزنامه يك نفر نيست، بگوييم مديرمسوولش آقاي حضرتي است يك تخلفي كرده است، امكان تخلف در روزنامه وجود دارد، چون سرعت كار با دقت كار باهم تصادم دارند، گاهي دقت فداي سرعت ميشود، شما بايد حتما ساعت 10 روزنامهتان در چاپخانه باشد، گاهي مديرمسوول دقت نميكند، به خاطر سرعت مجبور ميشود دقتش بيايد پايين، يك اشكالي پيش ميآيد، اين اشكال مديرمسوول است، مديرمسوول را ببريد، 10 ميليون تومان او را جريمه بكنيد، 10 روز او را بازداشت بكنيد، ما يك شخصيت صاحبامتياز داريم، يك شخصيت مديرمسوول، به صاحبامتياز نامه بنويسيد كه اين مديرمسوول ديگر آدم كمدقتي است او را عوض كنيد ولي تعطيل كردن زماني كه براثر سهلانگاري بنده است، روزنامه تعطيل ميشود، من بايد تنبيه شوم بهجاي من آن نگهبان تنبيه ميشود يا آنكسي كه دارد چايي ميدهد تنبيه ميشود، خط قرمز اولا لازم است، دوما بايد استانداردسازي شود، بگوييم خط قرمز 1، 2، 3، 4
منافقين جزو وحشيترينها هستند
از ديد من منافقين جزو وحشيترينها هستند، كارهايي هم كه داعش انجام ميدهد و فوقالعاده وحشتناك است به نظرم بخشي از آن را از سازمان مجاهدين خلق به ارث بردند. در عمل اتفاق افتاده است، پوست افراد را زندهزنده از بدن جدا ميكردند، آب جوش كامل ريختند سرش و پوستش را كاملا جدا كردند، يعني از اين موضوع ما متاسفانه قصور غيرقابلبخششي داريم، نتوانستيم تصوير اينها را درصحنه بينالملل بهخوبي نمايش بدهيم، الان آنها طلبكار شدند و خيلي افراد در دنيا باكمال پررويي از اينها دفاع ميكنند درحالي كه اينها جنايتكارترين افراد بشريت هستند، فوقالعاده كارهايشان بينظير بود در جنايت.
صداي اختلافاتمان نبايد به همسايه برسد
ما در رقابتهاي سياسي گاهي از مرزها عبور ميكنيم. من در نخستين سخنرانيام همين را در مجلس گفتم، گفتم منشور برادري درواقع منشور حركت ما است، ما باهم اختلافنظر داريم، جناحهاي مختلف باهم اختلافنظر دارند، اين اختلافنظرشان اختلافات اصولي نيست، ما در اصل نظام، در اساس نظام، در آرمانهاي انقلاب، در اهداف انقلاب، در رهبري امام، در اصل ولايتفقيه، در رهبري حضرت آقا، در تماميت ارضي كشور، در تماميت بحث قانون اساسي همه مشترك هستيم، در ذيلش در اجراي بعضي از بندهاي قانون اساسي اختلافنظر داريم، اگر فهم و شعور سياسي ما اجازه بدهد ما نبايد مرزها را خراب بكنيم بگوييم ما در ذيل اين موضوعات اختلافنظر داريم، اگر باهم اختلاف داريم كه داريم، اين اختلاف خط قرمزهايي دارد، خط قرمزها كجاست؟ شما در خانوادهتان ميتوانيد با خانوادهتان اختلافنظر داشته باشيد، ميتوانيد بحث بكنيد و صدايتان را هم بلند بكنيد، ولي اين صدا نبايد به همسايه برسد.
دو گروه به آقاي هاشمي جفا كردند
به نظر من دو گروه در مورد آقاي هاشمي جفا كردند، اول اصلاحطلبان تند بودند، آنها آمدند با آقاي هاشمي درگير شدند و در مورد آقاي هاشمي سمپاشيهايي كردند، حتي حاضر نشدند ايشان در مجلس بيايند و در مجلس به عنوان نماينده ساده بنشيند و فكر ميكردند اگر آقاي هاشمي را زمين بزنند خودشان ميتوانند بالا بروند، به نظرم اشتباه استراتژيك كردند. در وهله دوم دوستان اصولگراي ما بودند كه تا همين زمان فوت آقاي هاشمي عليه او سمپاشي كردند، عليه او صحبت كردند و مطلب نوشتند، درحالي كه آقاي هاشمي سرمايه اساسي براي كل نظام بود، جزو بنيانگذاران اصلي نظام بود، اين آدم واقعا حقش نبود چه اصولگرايان و چه اصلاحطلبان با او اينطور
برخورد كنند.
4 روز تحصن كردم
من 4 روز اول در تحصن بودم، من صحبت كردم گفتم ما دو ريشسفيد فرستاديم خدمت يك بزرگ ديگري و اينها نشستند صحبتهايي كردند و نتيجه آن شد كه بايد تمام شود، دوستان گوش نكردند من از همانجا خداحافظي كردم و رفتم، من اتفاقا تاييد صلاحيت هم شده بودم، ما تا آخر انتخابات مانديم با علم اينكه قطعا راي نميآوريم.
احمدينژاد به من گفت من راست نيستم
من فكر ميكردم آقاي احمدينژاد رييسجمهور شود، زماني كه آقاي احمدينژاد شهردار تهران شد، يك مقاله دو ستونه براي او نوشتيم، يك ستون در مورد كساني كه مخالف او بودند و يك ستون كساني كه موافقش بودند، آمدند توصيفش كردند، بعد يك جلسه هم خودش من را ديد و گفت آقاي حضرتي هرچقدر در مورد من خواستيد انتقاد بكنيد هيچ اشكالي ندارد ولي انصاف را رعايت كنيد، هرچه خواستيد بنويسيد، نكته دومي كه گفت اين بود كه خواهش دارم من را فقط به عنوان جناح راست منتسب نكنيد، من راست نيستم، گفتم پسازاين به بعد بنويسيم اصلاحطلب؟ گفت نه من معتقد به مكتب تحولگرا هستم، دنبال اين هستم مديراني كه جا خوش كردند و مدام جابهجا ميشوند، امروز وزير كشاورزي است، فردا ميشود وزير نيرو، اينها را جمع كنم و نيروهاي جديد بيايند، از آنجا فهميدم برنامه ايشان رياستجمهوري است و خب حرفهاي جديد هميشه در جامعه خريدار دارد، مخصوصا اگر با كسي كه راي منفي زياد داشته باشد، رقيب شود، يعني با آقاي هاشمي.
من موافق نبودم آقاي هاشمي كانديدا شوند، من معتقدم كسي كه دو دوره رييسجمهور در كشور است نبايد اصلا بيايد.
سال88 پيش كروبي رفتم و گريه كردم
من مسوول ستاد آقاي كروبي بودم بعد از انتخابات هم خدمت آقاي كروبي مفصل صحبت كردم، گريه كردم، خواهش كردم كه اين مسير ادامه پيدا نكند، منتها نشد.
كانديداي اصلي ما آقاي روحاني است
همه اصلاحطلبان بارها اعلام كردند و من هم مفصل صحبت كردم، كانديداي اصلي ما آقاي روحاني است و معتقديم كه دور دوم هم ايشان بايد حتما باشد، بعضي از مقدماتي كه چيدند و تجاربي كه كسب كردند بايد ادامه پيدا كند.
آسيبشناسي مجلس يك ضرورت است
از آقاي لاريجاني خواهش كردم كه اين روال مجلس به نفع مملكت نيست و از آن چيزي درنميآيد.
آقاي لاريجاني بايد به نظر من اعلام بكند هفتهاي يك جلسه ما بيشتر قانونگذاري نداريم، باقي جلسات از همه كارشناسان كشور، اساتيد دانشگاهها، وزراي قبلي و فعلي و هركسي كه ايده و نظري دارد همه را دعوت كنيم، ما در هفته دو جلسه بگذاريم ببينيم اين اندام آسيبشناسي شود و ببينيم عيبش كجاست، ريشههاي ورود فساد كجاست، فسادي كه همه جا را گرفته است از كجا شروع ميشود؟ چه بسا اينكه ما خودمان داريم اينجا يك قانون تصويب ميكنيم خودش يكي از عوامل فساد است و قطعا يكي از ريشههاي فساد در كشور همين چيزي است كه مرتب ما داريم اينجا تصويب ميكنيم.
آرزو دارم كينهها از اعضاي خانواده انقلاب برداشته شود
آرزو دارم تمامي دلخوريها و نقارها و كينهها از تمام اعضاي خانواده بزرگ انقلاب اسلامي برداشته شود و جايش را به محبت و عشق و علاقه و برادري بسپارد و همه باهم پشت سر رهبر عزيزمان با اقتدا به شهداي گرانقدرمان، در مسير حاكميت ارزشهاي دين خدا گام برداريم و كشوري نمونه و نظامي ايدهآل براي بشريت فراهم آوريم و خود اين، زمينه و بستر اصلي حضور آقا امام زمان (عج) را فراهم كند.»
برجام در واقع يك روزنه است نه همه داستان، در سايه اين روزنه اگر مجموعه اركان حكومت يك صدا، يك نظر و يك هدف همه هماهنگ با هم حركت نكنند، امكان ندارد شما بتوانيد مشكلات را حل بكنيد.
بحث حقوق نجومي متاسفانه تبديل شد به يك ابزار سياسي، واِلا ميتوانست يك مسير خيلي خوبي براي سالمسازي نظام مديريتي و هياتمديرهاي و مديرعاملي ما در شركتهاي مختلف باشد، البته به نظرم جاي تشكر از دولت وجود دارد، خيلي سريع وارد قضيه شد، خودش ابتدا كشف و پيدا كرد، خودش اقدام كرد، افرادي را كه خيلي هم براي دولت ارزش داشتند؛ سابقهشان، تواناييشان، تجربهشان، محترمانه كنار گذاشت.