• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3773 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۱۴ فروردين

دفع ابتذال مقدر

سيد علي ميرفتاح

نمي‌دانم چه حكايتي است كه غروب سيزده‌بدر، غم و غصه‌اي روي دل آدم آوار مي‌شود كه صد برابر دلتنگي‌هاي غروب جمعه سنگين است. اين غم و غصه از كجا مي‌آيد؟ سبب اين دلتنگي و «دلشوره فردا» چيست؟ اوايل فكر مي‌كردم ته مانده عادت‌هاي زمان مدرسه است كه اضطراب چهارده فروردين به دل‌مان مي‌افتد. زمان قديم معلم‌ها به غير از وظيفه خطير «تعليم» يك وظيفه لايتغير هم داشتند كه مطلقا از آن پاپس نمي‌كشيدند. در تعليم و تعلم ممكن بود خدشه وارد شود اما در زهرمار كردن تعطيلات – به‌خصوص تعطيلات نوروزي – هيچ خدشه‌اي وارد نمي‌شد.
آنقدر مشق و رونويسي و مساله و كلمه، تركيب‌هاي تازه در توبره‌مان مي‌ريختند كه هيچ رقمه نتوانيم از تعطيلات كشدار عيد لذت ببريم. قديم طبق يك تقسيم وظيفه حساب‌شده، تلويزيون و فاميل و عيد، مين عيش و عشرت مي‌كاشتند و معلم‌ها، پيش‌پيش خنثايش مي‌كردند. با يادآوري مشق‌هاي تلمبار شده هر نوع حلاوتي در كام‌مان تلخ مي‌شد... اوج اين تلخكامي متعلق به غروب سيزدهم بود كه بهار بود و تو بودي و مشق بود و دلشوره. دلشوره لعنتي هنوز هم هست. از زمان مدرسه جامانده يا نه، نمي‌دانم، اما مي‌دانم حالا هم كه از معلم و مشق و مساله خبري نيست، كماكان اضطراب هست. اين اضطراب از كجا مي‌آيد؟ براي توازن خوشي‌ها و حسرت‌هاي ‌بهاري است؟...
قديم‌ها وقتي زياد مي‌خنديديم، پيرزن‌ها دعا مي‌كردند كه شرش دامن يكي ديگر را بگيرد. مي‌گفتند برود دم خانه [...] براي‌شان مسلم بود كه بعد از خنده غم مي‌آيد. ردخور نداشت كه نوش و نيش باهمند و از آن گريزي نيست. ظاهرا نه فقط براي معلم‌هاي زمان قديم، كه براي گردانندگان جهان هم مهم است كه نگذارند كفه نوش سنگيني كند و نيش به تعويق بيفتد. چهارده، پانزده روز نشسته‌ايد و عمر به غفلت و بطالت گذرانده‌ايد و براي خودتان ول چرخيده‌ايد و عشرت كرده‌ايد؟ حالا در همين چند ساعت باقي، نيروهاي غيبي كاري با دل‌تان مي‌كنند كه تمام و كمال از
دماغ‌تان درآيد.
نوش بي‌نيش ميسر نشود/ نيست صافي كه مكدر نشود.
بد هم نيست كه درآيد. حداقل حسنش اين است كه ابتذال خون‌مان – كه طي اين چند روز زيادي بالا رفته – پايين مي‌آيد. در تعطيلات عيد فقط سلامتي جسم نيست كه به خطر مي‌افتد. فقط چربي و اوره و قند و از اين قبيل نيستند كه در خون‌مان بالا مي‌روند، بلكه به خاطر پديده‌هاي مهار نشدني تلويزيون و موبايل و فاميل‌بازي و تورهاي مسافرتي، ابتذال خون‌مان هم تا حدي بسيار خطرناك بالا مي‌رود و اگر فكري برايش نكنيم، عنقريب به دردسرمان
مي‌اندازد.
اما ظاهرا در جهان نسبت‌هايي برقرار است كه دفع مقدر مي‌كند و جلوي غلبه تمام و كمال ابتذال را مي‌گيرد. اخيرا فهميده‌ام كه بهترين ابزاري كه جلوي پيشروي ابتذال را مي‌گيرد همين اندكي دلتنگي و دلشوره و اضطراب است. روي «اندكي» تاكيد دارم و به هيچ وجه منظورم دفاع از افسردگي و ترويج غم و غصه نيست. اما باور كنيد اگر غروب سيزده غمبار نمي‌شد، ابتذال عيد ما را با خودش مي‌برد. عيد خوبي‌هاي بسيار دارد. حكما در عيد ظرايف و دقايقي تعبيه كرده‌اند كه مي‌تواند نجات‌بخش آدمي باشد. اما به هر دليل ما اين ظرايف و دقايق را غافل شده‌ايم و جاي‌شان را با ابتذال پر كرده‌ايم. اتفاقا صورت باطني ابتذال چيزي جز همين دلتنگي نيست.
نديده‌ايد بعد از مهماني‌ها گرفتار غم و غصه مي‌شويم و دلمان مي‌خواهد گريه كنيم؟ احتمالا روانشناس‌ها توجيهات عالمانه‌اي دارند كه دليل چنين رفتارهايي را توضيح مي‌دهند. من به كار آنها وارد نمي‌شوم و كاري به توضيح و توجيه آنها ندارم، اما براساس تجربه و تامل شخصي عرض مي‌كنم كه ميزان خنده و گريه جهان ثابت است. خوشي و حسرت مقدار ثابتي دارند كه هيچ‌وقت از تعادل خارج نمي‌شوند.
ابتذال هم- يعني همين خنده‌ها و خوشي‌هاي دم‌دستي و عشرت‌هاي زيرپا افتاده- نگران‌شان نباشيد. حتي اگر هيچ‌كس حواسش به رشد و سرايت آنها نباشد كه نيست،‌خداوند خودش، چيزي در ضمير ما تعبيه كرده كه در غروب سيزده مي‌شكفد و غم را مثل آوار روي سرمان خراب مي‌كند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون