• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3775 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۱۶ فروردين

ريتش باترا از «درك يك پايان» مي‌گويد

بارنز به ما گفت: «به من خيانت كنيد»

ناتانيل آر

ريتش باترا، كارگردان 37 ساله اهل بمبئي، در نيويورك بود كه يكديگر را پشت در اتاق تدوين ملاقات كرديم. به تازگي فيلمبرداري صحنه‌اي از فيلم «روح‌هاي ما در شب» را در كلورادو تمام كرده بود كه سومين فيلم بلندش در چهار سال اخير محسوب مي‌شود. نمي‌داند قدم بعدي‌اش چه خواهد بود اما گزينه‌هاي بسياري جلوي راه او قرار دارد. نخستين فيلم او «ظرف ناهار» (2013) داستان عاشقانه تلخ و شيريني كه در بمبئي روي مي‌دهد و عرفان خان در آن بازي مي‌كند، او را به دنياي سينما معرفي كرد. اين فيلم در بخش هفته‌اي با منتقدان بين‌المللي جشنواره فيلم كن 2013 نمايش داده شد و جايزه منتخب تماشاگران هفته‌اي با منتقدان را از آن خود كرد. اما بعد از ساخت اين فيلم قدم عجيبي برداشت و آن اقتباس سينمايي از داستان بريتانيايي كتاب پرفروش جوليان بارنز «درك يك پايان» بود كه ماه گذشته در انگلستان روي پرده رفت.

داستان «درك يك پايان» درباره مرد مطلقه‌اي به نام توني است كه فروشگاهي را اداره مي‌كند. بعد از اينكه خبر درگذشت مادر عشق اولش، ورونيكا را به او مي‌دهند، ناگهان ذهنش به خاطرات جواني و ورونيكا مشغول مي‌شود. مارگارت، همسر سابق و محرم اسرار او نمي‌فهمد چه چيز اين خبر او را آشفته كرده است و اين در حالي است كه توني در حال مرور چند باره خاطراتش است.

با ريتش درباره همكاري با ستاره‌هاي سينما و بازيگران تازه‌كار و اينكه چطور خاطره روي پرده ملموس مي‌شود، صحبت كردم.

 

كارگرداني و نويسندگي پروژه موفق‌تان «ظرف ناهار» را بر عهده داشتيد. اين‌بار اثر فرد ديگري را اقتباس كرده‌ايد، چطور اين ايده پيش آمد؟

دوست دارم داستان خودم را بنويسم اما سال 2011 اين كتاب را خواندم و عاشقش شدم. اما فهميدم اقتباس سينمايي اين داستان را بي‌بي‌سي ساخته است. دو سه سال بعد از اينكه «ظرف ناهار» اكران شد، پيشنهاد ساخت آن را به من دادند. نيكلاس پين، فيلمنامه‌نويس را ملاقات كردم و احساس خوبي از همكاري با او داشتم. همچنين جوليان بارنز، نويسنده رمان را هم ملاقات كردم. جوليان به ما گفت: «بفرماييد و به من خيانت كنيد.»

يعني مي‌توانستيد چيزي به فيلمنامه اضافه كنيد. اصلا نمي‌توانم تصور كنم كه اقتباس داستان آسان باشد.

نيك تا به حال تصميم‌هاي خلاقانه‌اي گرفته است مثل اين‌كه سوزي (دختر توني) را شخصيتي حقيقي جلوه بدهد چرا كه فيلم‌ها بايد از طريق روابط روايت شوند. كتاب از صحبت‌هاي توني با خواننده تشكيل شده است. از نظر من رمان، داستاني از پشيماني و فقدان و دوستي‌هايي كه به بيراهه كشيده مي‌شود، دارد. ما هميشه خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه در جست‌وجوي رسيدن به خاتمه هستيم. مي‌دانم ساخت اين فيلم سخت خواهد بود و از لحاظي، اقتباسي پرآزار است.

اين كتاب رماني ادبي به شمار مي‌رود و فكر مي‌كنم بحث‌هاي زيادي درباره بصري كردن خاطره وجود داشته است.

زمان زيادي را صرف تدوين كرديم اما قبل از اينكه فيلمبرداري از خاطرات را شروع كنيم آنها را از روي كاغذ خوانده بوديم. رمان نثر زيبايي دارد، جايي كه شخصيت ايدرئين درباره حافظه و تاريخ صحبت مي‌كند. سخت‌ترين بخش اقتباس كنار گذاشتن همه آنها بود. خلق ايدرئين در ذهن توني از سوي جوليان بارنز بي‌دليل نبوده است. در فيلم كار كمتري مي‌برد؛ توني چطور به ايدرئين نگاه مي‎‌كند و توني از صحنه ايدرئين و معلم‌ها چه چيزي را شاهد است. سعي كرديم فرصت‌هايي ايجاد كنيم كه در آنها سكوت‌ها بيشتر از كلام باشند.

بعضي از فيلمسازها در فيلم‌هاي مختلف‌شان با يك دسته افراد كار مي‎كنند اما شما اينطور نيستيد؛ به غير از جان ليونز، تدوين‌گرتان؛ متوجه شدم او با كارگردان‌هاي ديگر هم همكاري ثابت دارد. رابطه ميان كارگردان و تدوينگر نكته آن است؟

من با يك آهنگساز هم كار مي‌كنم، مكس ريچر. هميشه دوست دارم در هر فيلم با همان افراد كار كنم اما گاهي پيش مي‌آيد كه جغرافيا چنين ايده‌اي را برنمي‌تابد. مي‌دانيد من خيلي دوست دارم درگير كار شوم. من و جان زمان زيادي را در اتاق تدوين مي‌گذرانيم و درباره داستان و به دست آوردن ريتم درست آن حرف مي‌زنيم. همكاري خيلي نزديكي است و با ايما و اشاره به يكديگر حرف‌هاي‌مان را مي‌زنيم. فيلم‌ها در اتاق تدوين تراشيده مي‌شوند. واقعا همينطور است.

فكر مي‌كنم انتخاب بازيگران «درك يك پايان» خيلي جذاب بوده باشد. چقدر در اين كار سهم داشتيد؟

خيلي. انتخاب بازيگر چند ماهي طول كشيد. ما اسطوره‌هايي مثل جيم، شارلوت و هريت داشتيم كه شخصيت‌هاي جالب و حرفه‌هاي مختلفي دارند و بازيگران پر احساسي مانند ميچل داكري و اميلي مورتيمر داشتيم و بعد بازيگران جواني داشتيم كه تا به حال در فيلمي بازي نكرده بودند. زمان زيادي را صرف كار با آنها كرديم.

همچنين براي شخصيت‌ها دو بازيگر داشتيد...

براي بازيگرهاي جوان دنبال كسي كه شبيه‌شان باشد، نرفتيم. دنبال بازيگرهايي بوديم كه ماهيت نقش را دريافته‌اند. بيلي هولز سه بار داستان را خواند و در مورد شخصيت توني به شناختي اساسي رسيد كه وقتي جوان و به نوعي حقه‌بازهستيم، سعي داريم آدم ديگري باشيم. فاصله ميان توني جوان و توني پير به عنوان يك انسان خيلي زياد نيست.

اما ميان ورونيكاي جوان و ورونيكاي پير فاصله زيادي است چرا كه او مشكلات و مسائل بسياري را از سر گذرانده است. و اين تراژدي است كه به خوبي آن را مي‌دانيم. شارلوت رمپلينگ جلوي دوربين مي‌آيد و همه اين مسائل را با خود مي‌آورد.

فكر مي‌كنم نگاه جالبي داشتيد كه هريت والتر و ميچل داكري را در نقش مادر و دختر ترسيم كرديد. اغلب براي آنها نقش‌هايي انتخاب مي‌شود كه شخصيت‌هايي شكننده و عصبي هستند اما آنها قدرت به نمايش گذاشتن صميميت را دارند.

اين دو، بازيگران خارق‌العاده‌اي براي همكاري هستند.

و اگر فيلم خوبي ساخته شود كه در آن از استعدادهاي اميلي مورتيمر استفاده شده باشد، من ممنون خواهم شد!

در «درك يك پايان» دليل اينكه رمان خيلي خوب جواب گرفت اين بود كه قاطعانه در زاويه ديد توني تثبيت شده بود. داستان شرح حال راوي اول شخص است اما وقتي ساخت فيلم را شروع كرديم فهميديم سارا فورد نمي‌تواند همان شخصيتي باشد كه در كتاب از او حرف زده شده است. اميلي مورتيمر را جايگزين او كرديم كه همزادپنداري‌هايي با همديگر داشتيم و با يكديگر روي خلق شخصيتي كار كرديم. جواني را از او گرفتيم؛ همسري پير و فرزنداني بزرگ به او داديم كه كسي فكرش را هم نمي‌كند او چنين خانواده‌ پيري داشته باشد.

فيلم به نوعي كند پيش مي‌رود تا اينكه خاطرات با زمان حال در هم مي‌آميزند. به تدريج جيم برادبنت با صحنه‌هايي كه در حافظه‌اش است به تصوير درمي‌آيد. اين تركيب بصري چارچوب‌هاي زماني در فيلمنامه بود؟

بله اما همينطور كه به روز فيلمبرداري نزديك‌تر مي‌شديم اين موضوع مهم‌تر و پررنگ‌تر مي‌شد. طبيعت اين فيلم خيلي متفاوت‌تر از فيلم‌هاي ديگري است كه در آنها فلاش‌بك‌هايي هست. در اين فيلم فلاش‌بك‌هاي طولاني هست. وقتي كار تمام مي‎شود هنوز هم مي‌خواهي مخاطب براي سفر اين مرد سرمايه‌گذاري كرده باشد. چيزهايي هم بود كه ما اضافه كرديم و چيزهايي هم هست كه در فيلم كشف خواهيد كرد.

شما با بازيگران نسبتا گمنام و همچنين بازيگران درجه يكي مثل عرفان خان و جيم برادبنت كار كرده‌ايد. حالا در حال كارگرداني دو ستاره سينما يعني جين فوندا و رابرت ردفورد در فيلم «روح‌هاي ما در شب» هستيد. آيا شما سبك كارگرداني‌تان را با ستاره‌ها تطابق مي‌دهيد يا به اين ستاره‌ها مثل بازيگران يك شخصيت نگاه مي‌كنيد؟

آنها بازيگر يك شخصيت هستند. همكاري با رابرت ردفورد خيلي متفاوت از همكاري با شارلوت نبود. اما بازيگران متفاوت، متفاوت كار مي‌كنند. وقتي فيلم «ظرف ناهار» را مي‌ساختم، نمرت كائور از تمرين كردن خوشش آمد و آن را تحسين مي‌كرد. عرفان و شارلوت بازيگرهاي مشابهي هستند آنها از درون خود چيزي را به نمايش مي‌گذارند كه بايد آن را بشناسي و روي صحنه حفظش كني. آنها هميشه مي‌خواهند عميق‌تر بروند. نوازالدين صديقي در فيلم «ظرف ناهار» و ميچل داكري بازيگران مشابهي هستند. آنها اين‌گونه هستند كه چيزي را از محيط مي‌گيرند و درون خود آن را پرورش مي‌دهند و سپس آن را به شيوه‌اي حقيقي به نمايش مي‌گذارند. در طول كار شباهت‌هايي مي‌بينيد، البته شاهد تفاوت‌ها هم هستيد. از نظر هريت تك تك جزييات لباس مهم است. او با مدير اين بخش خيلي جدي كار مي‌كند. بنابراين بايد براي او زمان و فضا داشته باشم.

موضوع اين است كه براي يك بازيگر چه چيزي مهم است و براساس آن كار كرد. اما من واقعا از همكاري با آدم‌ها لذت مي‌برم. آدم‌ها هر كدام به شكلي متفاوت كاري را انجام مي‌دهند اما امتياز حقيقي اين است كه كار آنها را تماشا كني.

فيلم‌هاي شما تا به حال خيلي خودماني و انساني بوده‎اند اما شما فيلمسازنسبتا جديدي هستيد. خودتان را «كارگردان يك بازيگر» مي‌دانيد؟

مي‌دانيد، نمي‌دانم! (مكث مي‌كند) براي اينكه فيلمي جواب بدهد بايد كارگردان يك بازيگر بود اما بايد به همين نسبت، كارگردان عواملت باشي. نمي‌دانم سوال شما را چطور جواب بدهم. خيلي به خودم سخت نگرفته‌ام. شايد بايد اين كار را بكنم! (مي‌خندد)

The Film Experience

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون