• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3777 -
  • ۱۳۹۶ شنبه ۱۹ فروردين

در پرانتز گذاشتن

محسن آزموده

فكر مي‌كنم ترم مهرماه سال 1386 بود كه صبح‌هاي شنبه (شايد هم دوشنبه) ساعت 6 از خانه پدري در تهران پارس بيرون مي‌زدم تا ساعت 8 در كلاس پديدارشناسي هوسرل دكتر عبدالكريم رشيديان در دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه شهيد بهشتي حاضر شوم، دانشجوي فلسفه در دانشگاهي ديگر بودم و از استاد براي اين حضور اجازه گرفته بودم.
آن زمان تازه دو سال بود كه كتاب ارزشمند و صد البته دشوار دكتر رشيديان به نام هوسرل در متن آثارش منتشر شده بود و به عنوان يك علاقه‌مند به فلسفه قاره‌اي قرن بيستم برخي فصل‌هاي آن را بارها خوانده و يادداشت‌برداري كرده بودم و با ذوق و شوق در كلاس‌هاي استاد كه در آنها تقريبا بخش‌هايي از كتاب شرح و بسط داده مي‌شد، شركت
مي‌كردم.
يك بار به دوستي از دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي كه از ذوق و شوق من در تعريف و تمجيد اين كلاس‌ها به وجد آمده بود، پيشنهاد كردم لااقل يك بار با من به كلاس درس دكتر رشيديان بيايد تا از نزديك شاهد باشد يك استاد واقعي فلسفه، چطور با جديت، دقت و حفظ زبان تخصصي فلسفي، به آموزش برخي از دشوارترين مضامين مي‌پردازد. بعد از استاد خواهش كردم به او هم به عنوان ميهمان يك جلسه اجازه دهد در كلاس شركت كند.
شيوه تدريس دكتر رشيديان به اين صورت بود: براساس برنامه قبلي دانشجويان بخش‌هايي از كتاب مذكور را خوانده بودند و استاد بر اساس يادداشت‌هاي كوتاهي كه در دست داشت، راجع به آن بخش‌هاي تعيين شده صحبت مي‌كرد.
كلاس در مقطع كارشناسي ارشد بود و استاد و دانشجويان دور يك ميز مي‌نشستند و چنين نبود كه مثلا استاد پاي تخته بايستد و دانشجويان روبه‌روي او پشت صندلي‌هاي دسته‌دار مرسوم دانشگاه‌ها نشسته باشند و احيانا چرت بزنند. در طول بحث استاد، اگر دانشجويان سوال يا نكته‌اي داشتند، با اشاره اجازه مي‌گرفتند و استاد هم بعد از به پايان رسيدن فرازي كه از آن صحبت مي‌كرد، به ايشان اجازه مي‌داد تا نكته مورد نظرشان را بگويند.
اگر نظر دانشجو سوال بود، پاسخ مي‌گفت و اگر اظهارنظري در موافقت يا مخالفت يا شرح نكته مورد بحث بود، به فراخور واكنش نشان مي‌داد. آن زمان هنوز اين حجم وسايل امكان ضبط صدا نبود و هنوز همه گوشي‌هاي موبايل امكان ضبط صدا را نداشتند و مثل امروز «ركوردر» يا  «mp3 player» در اين حجم در دسترس نبود، تازه در بعضي كلاس‌هاي درس برخي دانشجويان از اين دستگاه‌ها مي‌آوردند و از استادان خواهش مي‌كردند كه اجازه دهند تا صدا را ضبط كنند.
دكتر رشيديان چنين اجازه‌اي به دانشجويان نمي‌داد، فراتر از آن، اجازه جزوه‌نويسي هم نمي‌داد و اگر مي‌ديد دانشجويي در حال جزوه‌برداري است، به او تذكر مي‌داد. دانشجويان بايد گوش مي‌دادند و احيانا اگر نكته‌اي داشتند، يادداشت مي‌كردند.
خلاصه دوستم را به يكي از اين جلسات درس بردم. به سياق معمول جلسات بحث تخصصي بود و قاعدتا براي كسي كه آشنايي لازم و مقدماتي را نداشت، سرگيجه‌آور بود. از قضا در آن جلسه استاد درباره تقليل پديدارشناختي سخن مي‌گفت و بارها از مفهوم «اپوخه» استفاده كرد.
اپوخه (Epoché) اصطلاحي يوناني است كه در كاربرد فلسفي‌اش وضعيتي را توصيف مي‌كند كه در آن همه قضاوت‌ها راجع به موضوعي غيربديهي به تعليق در مي‌آيد. براي مثال در فلسفه اين حكم يا قضاوت كه جهاني خارج از انسان وجود دارد يك امر غيربديهي است و بايد راجع به آن استدلال كرد. اپوخه در اين وضعيت به اين معناست كه هر گونه اظهارنظر يا حكم قطعي راجع به وجود يا عدم وجود جهاني خارج از انسان را به تعليق در آوريم و به زبان ساده بي‌خيال آن شويم و در موردش بحث نكنيم. سابقه كاربرد اين اصطلاح را در دايره‌المعارف‌هاي فلسفي تا قرن سوم پيش از ميلاد و مكتب شك‌گرايي پيرهون پيش مي‌برند، اين مفهوم نزد اكثر شكاكان فلسفي بعدي نيز نقش مهمي داشته و از جمله در شك روشي دكارت حضوري آشكار
دارد.
مفهوم «اپوخه» اما نزد ادموند هوسرل، فيلسوف آلماني و موسس پديدارشناسي جايگاه اساسي يافت. هوسرل در يكي از آثارش (ايده‌ها 1) از مفهوم «اپوخه پديدارشناختي» يا «در پرانتز گذاشتن» استفاده مي‌كند. منظور او از اين اصطلاح آن است كه در فرآيند «تقليل پديدارشناختي» هرگونه حكم يا قضاوتي راجع به باور فلسفي خام و عمومي درباره وجود جهان خارجي را كنار بگذاريم و پديدار را به عنوان امري متعلق به آگاهي در نظر بگيريم.
فرض كنيد دوستم هيچ كدام از اين توضيحات را راجع به مفهوم «اپوخه» نمي‌دانست، ضمن آنكه اگر همين اندازه را هم مي‌دانست، چندان كمكي به او نمي‌كرد، چون فهم دقيق همين مقدار نيازمند ساعت‌ها مطالعه و بحث است، در مورد اينكه مثلا شك‌گرايي يعني چه و پديدارشناسي چه مراحلي دارد و تقليل پديدارشناختي به چه معناست و... خلاصه بعد از جلسه از دوستم نظرش را راجع به كلاس و مباحث مطرح شده در آن پرسيدم.
به نظر مي‌آمد گيج و سردرگم است و چيزي از مباحث سر در نياورده است، دقيقا مشابه زماني كه كسي كه فيزيك نمي‌داند و به گفتاري از يك فيزيكدان راجع به نظريه نسبيت اينشتين گوش كند.
در نهايت استيصال به من گفت: «به نظر مي‌آمد استاد خوب درس مي‌دهد و دانشجويان هم مباحث را مي‌فهمند، اما من كه چيزي سر در نياوردم، اما حدس مي‌زنم اين اپوخه آدم خيلي مهمي است!»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون