ضرورت توجه به تحولات در محاسبات سياسي آينده
فريدون مجلسي
ديپلمات سابق، نويسنده و مترجم
درك از سياست ميان اقشار مختلف جامعه ما در طول تاريخ معاصر بهشدت دچار تغيير و تحول شده است. اين تغيير و تحول هم در ميان اقشار مختلف اجتماعي شديد بوده است و هم در خود اقشار اجتماعي.
البته صحبت از اقشار اجتماعي قدري گنگ است. من در اينجا به طبقات مورد نظر ماركسيستها توجه ندارم. اقشار اجتماعي مورد نظر من تفاوتهاي فرهنگي دارند و هر قشر از لحاظ اقتصادي سطوح گوناگون غني و فقير دارد. بعد از جنگهاي ايران و روس و فقر گسترده و فراگير ناشي از آن تقسيمبندي دوگانه جامعه ميان شهر و روستايي يا مدني و بدوي تشديد شد؛ به عبارت ديگر جامعه ارباب و رعيتي رنگ فرهنگيتر و دوقطبيتر به خود گرفت. بسياري از خوانين هم در اين تقسيمبندي فرهنگي در شمار رعايا محسوب ميشدند.
تحول بزرگي كه در بخش مدني رقيق ايران پديد آمد ايجاد دارالفنون بود و ديگري ديپلماتهاي ايراني و دانشجوياني بودند كه در «ممالك راقيه» زندگي كرده بودند و افكار جديد را به جامعه بسيار محافظهكار ايران منتقل ميكردند. اين گونه افكار فقط در جامعه مدني رقيق ايران در شهرهاي بزرگ تبريز و تهران و رشت و اصفهان اثرگذار بود. مشروطه را همين قشر فرهنگي به ارمغان آورد؛ يعني رفرمي بود كه از قشر بالاتر اجتماعي ايران به جامعه بزرگي تزريق شد كه در سطح گسترده رعايا و عشاير قابل درك نبود. آنها فقط نظام سنتي پدرسالارانه خوانين و كلاكين را درك ميكردند و به آن گردن مينهادند. اشتباه قشر رقيق مدني اين بود كه افكار آزاديخواهانه غربي را بدون توجه به تفاوتهاي گسترده اقشار جوامع ايران ترويج ميكردند و انتظار داشتند پاسخ مناسب دريافت كنند. موضوع اين بود كه جامعه رعيتي و عشايري ايران اغلب در شهرها ديده نميشدند و لذا به حساب هم نميآمدند. اما هنگامي كه موضوع دموكراسي بر مبناي حق راي مطرح شد، آن وقت آثار آن جامعه بزرگ ناپيدا كه تابع اراده پدرسالاران بومي خود بودند، پديدار شد. راي دادن اين گونه رعايا اصولا دموكراسي مورد نظر روشنفكران شهري را به تحولي يك بار مصرف تبديل ميكرد. يعني با نخستين انتخابات بر مبناي هر نفر يك راي كه اقتضاي دموكراسي نظري را ايجاب ميكرد، منجر به بازگشت قانونيتر خوانين و مالكاني به قدرت ميشد كه فقط استبداد پدرسالارانه را درك ميكردند، منتها اكنون بستانكارتر و قانونيتر از هميشه بودند. ميخواهم بگويم كه اكثريت مطلق ايرانيان يعني چيزي در حد 90 درصد پس از مشروطه بيسواد و متشكل از جوامع روستايي و عشايري و روستاييان شهري بودند.
اعلاميه مشروطيت ايران نويد داده بود كه مجلس شوراي ملي از منتخبين شاهزادگان و علما و اعيان و اشراف و بازرگانان و اصناف تشكيل شود. مجلس اول هم با توجه به جدولي كه براي شهرها تنظيم شده بود بر همين مبنا تشكيل شد. در آن مجلس هر صنف و گروه دنبال اشخاص با صلاحيتي ميگشتند كه نماينده آنان باشند. اين مجلس ميتوانست با توجه به توسعه اجتماعي و فرهنگي كشور تدريجا گسترش يابد و آن دموكراسي محدود اليت يا نخبگان جامعه تدريجا به دموكراسي جامع تبديل شود. اما چنين نشد و آرمانگرايان ايراني بدون توجه به وزن و حجم خودشان در متمم قانون اساسي اصول آزاديخواهانه اروپايي را خصوصا در امر انتخابات وارد كردند، در شرايطي كه توده مردم و خوانين و رهبرانشان آزادي را هرج و مرج ميپنداشتند و به همين سرنوشت نيز رسيد.
مشروطيت تا آنجايي كه مالكيت كشور را از شاه گرفت و به ملت داد بسيار خوب و موفق بود، اما در آنجا كه مشروطه را بدون توجه به فقدان توسعه اجتماعي و فرهنگي ملت با دموكراسي اشتنباه گرفت، دچار هرج و مرجي شد كه شرايط را از استبداد مالكانه به دموكراسي محدود يا ديكتاتوري قانونمدارانه سوق داد. كودتاي سوم اسفند 1299 را ميتوان مهمترين تحول از اين ديدگاه برشمرد. رجال ايراني موثر در مشروطيت نيز به زودي با بيرون راندن سيد ضيا كه او را از عوام و غير خودي ميانگاشتند و با كوتاه آمدن در برابر رضاخان سردار سپه كه زورشان به او نميرسيد، به اين واقعيت تن دادند و مجلس رنگي برگزيده دولتي و فرمايشي به خود گرفت. اما وظايف يك مجلس دموكراتيك يعني قانونگذاري و تصويب بودجه و تفريغ بودجه را به خوبي انجام ميداد. قدم نخست براي نيل به دموكراسي قانونمداري است. مجلس فرمايشي ايران توانست در دوران آغازين قدرت يافتن سردار سپه و رضاشاه بعدي مجموعه قوانين خوب و مدرني تنظيم كند و در ايران تشكيلات بروكراتيك مالي و گمركي و ارتش و ژاندارمري و نظامي تحليلي از دبستان تا دانشگاه و دادگستري مدرن و گسترده ايران شكل گرفت. اما قانونمداري فقط در بستر فرهنگي ميتواند به دموكراسي برسد. از اين رو تحول فرهنگي بعد از كودتاي سوم اسفند را ميتوان بزرگترين دستاورد دانست كه تا رسيدن به نتيجه يا هدف كه درك و نيل به دموكراسي بود فاصله بسيار داشت. تبديل ديكتاتوري قانونمند به استبداد نسبي در تحول فرهنگي مبتني بر عقايد ملي گرايانه تاثيري نگذاشت. اما با بركناري رضاشاه و آزاد شدن فشار انباشته بار ديگر توهم دموكراسي را در جامعهاي زنده كرد كه تازه نسبت بيسوادي آن از 90 درصد به 75 درصد كاهش يافته بود و بار ديگر منجر به اغتشاش و هرج و مرج سياسي شد. گروه بزرگي از جوانان شهري عدالتخواه و رنجيده از استعمار به عقايد اجتماعي و ماركسيستي روي آوردند. در اين دوران موضوع حاكميت ايران بر منابع نفتياش كه تنها منبع درآمد اميدبخش ملي بود، توانست موج بزرگ مليگرايي تازهاي برانگيزد كه هرچند حزب توده در برابر آن مزاحمت ايجاد ميكرد و آن حركت را مانع توسعه و اقتدار خود ميپنداشت، اما دولت مصدق كه نفت را با موفقيت ملي كرده و به چهرهاي بسيار محبوب بدل شده بود و حتي فرماندهي كل قوا را از شاه گرفته بود، نتوانست در مورد بهرهبرداري از نفت به توافقي بينالمللي دست يابد. حزب توده به حمايت از مصدق روي آورد. شايد مصدق فكر ميكرد كه حمايت حزب توده موج جلب حمايت از دولت ناسيوناليست و غيركمونيست او بشود، اما بيشتر موجب واهمه غرب و نظاميان و محافل بازاري و مذهبي شد. طبيعتا رعايا نيز تابع خوانين و پدرسالاران بودند. حمايت روشنفكران در برابر مقاومت مخالفان نميتوانست تاب بياورد.
سقوط مصدق دوراني از كشمكش سياسي همراه با توسعه اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي پديد آورد. در اين دوران ميزان سواد نسبي افزايش يافت. تحولات اقتصادي و صنعتي موجب مهاجرت ميليونها روستايي به شهرها و پديداري توده بزرگي از جوامع نسبتا ناپديد ديروزي در شهرها شد كه فرزندانشان نيز بر دانشگاهها سلطه يافتند. دوگانگي اجتماعي ايران تشديد شد. اكثريتي كه قبلا به حساب نميآمد و بيش از هر چيز و هركس مجهز به آرمانها و اعتقادات مذهبي بود خواهان پياده كردن معيارهاي خود شد.
مرحله جديد موجب پيروزي انقلاب اسلامي و گريزاندن بسياري از كساني شد كه پيش از آن اليت يا نخبگان شهري ايران را تشكيل ميدادند و به صورت موافق يا مخالف طبقه حاكمه سنتي را تشكيل ميداند. پيروزي انقلاب كه با درگرفتن جنگ و مشاركت جنگي نسل تازهاي از همان اكثريت ديرين گسترش و انسجام بيشتري يافته بود آغازگر نظام اجتماعي جديدي شد كه نسبت به اليت گذشته از توسعه و شباهت فرهنگي بيشتري برخوردار است. توسعه سوادآموزي توانست ميزان باسوادان كشور را به بالاتر از 90 درصد برساند. برخلاف تصوراتي كه از محافظهكار شدن جامعه ايران ميرفت، جامعه جديد دختران را به مدرسه گذاشت تا جايي كه 60 درصد دانشجويان را دختران تشكيل ميدهند و اكنون در خدمات روزنامهنگاري و نشر، معلمي، بيمارستاني و بانكي و بيمه و بسياري از امور شركتها و خدمات مشارك بسيار و حتي بيشتر از مردان دارند. تحولات و تاثيرات جنگ و تحولات جامعه شهري ايران كه اكنون 75 درصد جمعيت ايران را تشكيل ميدهد و بقيه نيز با دستيابي به برق و تلويزيون و ماهواره و اينترنت عملا شهري و حتي جهاني محسوب ميشوند، تحول نوظهوري است كه جامعه بزرگي را كه ريشههاي روستايي داشت به سرعت به جامعهاي با نيازها و مطالبان مدني بدل كرده است. اكنون به جاي بيش از 90 درصد بيسواد، بيش از 90 درصد باسواد هستيم. مردم عادي از تلفنهاي هوشمند براي امور گوناگون خود استفاده ميكنند كه نسلهاي فرهيخته قديمي نيز در طرز كار آن ماندهاند. اين تحول است كه بايد در محاسبات سياسي آينده به حساب آيد. نسل پيشيني كه با ريشه بيشتر روستايي انقلابي را به ثمر رساند، بايد بپذيرد كه تدريجاً بايد امور را تحويل فرزنداني دهد كه با آن نسل تفاوتهاي بسيار دارد. ديدگاههاي، آگاهيهاي، شناخت جهاني و نيازهاي مادي و معنوي متفاوتي دارند كه الزاما براي نسل ديرين قابل درك نيست. ميان اينان با نسل مسلط بر آنها شكاف فرهنگي بزرگي پديد آمده است كه ناديده گرفتنش ميتواند به انسجام جامعه آسيب رساند.