شوراي شهر بايد به جايگاه واقعياش بازگردد
محسن مهرعليزاده
فعال سياسي
«شهر»؛ و تامل درمورد ويژگي و كاركردهاي مطلوب آن در تاريخ طولاني و پرفراز و نشيب اين سرزمين، بسيار مورد توجه بوده است. در شاهنامه فردوسي از شهري به نام سياوشگرد نام برده ميشود كه نهتنها از نظر شهرسازي و معماري بينظير بود، بلكه به عنوان مركزي براي زندگي كرامتمندانه اقوام مختلف ايراني در كنار يكديگر و صلح و اتحاد ميان ايران و توران درآمده بود. شهرهاي ايران امروز، كمترنشاني از بزرگي و عظمت تاريخ اين مرز و بوم را نشان ميدهند. شهرهاي ما هماكنون از متراكم، بزرگ شدن و به هم پيوستن روستاها و بدون هيچ ضابطهاي شكل گرفته و دست به گريبان انواع مشكلات و بلكه بحرانهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي هستند. سرنوشت غمبار اين شهر آرماني شاهنامه، دقيقا توصيف وضعيت كنوني ما است:
از آن شهر روشن يكي تيره گرد / برآمد كه خورشيد شد لاجورد
در شهرهاي ما، همه شهروندان اعم از فقير و غني درگير روزمرگي زندگي و تنشهاي بيپايان و تكراري شدهاند. مهاجرتهاي وسيع به مناطق شهري در دهههاي اخير و رشد بيضابطه و نامتوازن شهري با تكيه بر آينده فروشي، فروش منابع طبيعي و توزيع نامتعادل اين درآمدها در كلانشهرها، ساخت اقتصادي و اجتماعي شهرهاي ايراني را به صورتي درآورده است كه ثروتهاي حاصل از صادرات به گروههاي محدودي از جامعه ميرسد و بدينگونه اختلاف طبقاتي بيداد ميكند. زمين بازي، زمينخواري، ساخت و سازهاي خارج از قاعده كه عمدتا از رشوه و رانت سرچشمه ميگيرد، فقير و غني را با هم در بحرانهايي فزاينده فرو ميبرد و اين وضعيتي است كه «هست.» اخيرا بحثهاي زيادي در خصوص تخصصهاي مورد نياز براي اداره شهر و ويژگيهاي شوراي شهر مطلوب مطرح ميشود، اجازه ميخواهم پاسخ خود را به اين دغدغهها در چارچوب رهيافت توسعه پايدار و در يك كلمه يعني؛ «مشاركت» در مديريت شهري ارايه كنم. اين مفهوم كه به معناي فعاليتهاي ارادي اعضاي جامعه در شكل دادن به سرنوشت خود است، يكي از مولفههاي اصلي سرمايه اجتماعي بوده و در سطح جهان به عنوان يكي از عناصر مهم توسعه پايدار شهري شناخته ميشود.
بنياديترين انديشه زيربناي مشاركت مردمي، پذيرش اصل برابري مردم و هدف از آن همفكري، همكاري و تشريك مساعي افراد در جهت بهبود كميت و كيفيت زندگي است. مشاركت بر سه ارزش بنيادين يعني؛ «سهيم كردن مردم در قدرت»، «راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خويش» و «بازكردن فرصتهاي پيشرفت» به روي آنهاست. ارزشهايي كه زيربناي انديشه «اصلاحطلبي» امروز ايران را شكل ميدهد.
متاسفانه آماده نبودن پيشنيازهاي مشاركت مثل؛ «مشكلات تامين معاش روزمره و نداشتن زمان و فراغت كافي پس از انجام فعاليتهاي شغلي جهت مشاركت در امور عمومي»، «نداشتن آگاهي، توانايي و مهارت لازم جهت مشاركت اجتماعي و نبود دورههاي آموزشي در اين حوزه»، «احساس خطر از ناحيه اقتدارگرايان درصورت مشاركت اجتماعي» و «نبود جو سالم عمومي و تشويقكننده مشاركت در ميان اطرافيان و اجتماع» باعث شده است كه وضعيت مشاركت اجتماعي مردم در شهرها با وجود تلاشهاي فراوان در زمينه نهادينه كردن مشاركت اجتماعي در تمام سطوح مديريتي مانند تشكيل شوراهاي اسلامي شهر وروستا در سطح كشور و تشكيل شوراياريها و سراهاي محله صورت گرفته، وضعيت مناسبي نباشد. بر اين اساس، اصليترين وظيفه مديريت شهري را، بسترسازي و ريلگذاري براي عبور از اين دور تسلسل و آمادهسازي زمينه، براي مشاركتهاي اجتماعي شهروندان در سرنوشت شهر ميدانم. مديريت شهري بايد زمينههاي حضور فعال نهادهاي غير دولتي در حوزههاي مختلف مديريت شهري و رفع مشكلات اجرايي آنها را فراهم كند، نه اينكه خود باري بر دوش آنها باشد و از آنها استفاده ابزاري و انتخاباتي كند. يكي از ايدههاي عاميانهاي كه بعضا توسط برخي اقتدارگرايان رواج مييابد، اين است كه كشور ما به ديكتاتورهايي مصلح احتياج دارد كه با قدرت فائقه خود، مشكلات را حل كرده و نهادهاي اداري مدرن و كارآمد را با ضرب زور در جامعه نهادينه كنند. گسترش اين گفتمان، همراه با منابع سرشار نفتي باعث سوءاستفاده «انحصار طلبان» و «فرصتطلبان اقتصادي» در مديريت شهرهاي ما شده و با بيهويت كردن نهادهاي عمومي مثل شوراي شهر، آنها را از جايگاه قانونگذار و ناظر بر اقدامات شهرداري به ناچار مويد و همدست سوءمديريتهاي فردگرايانه يا محفلي ميكند. بدينترتيب اصليترين وظيفه اجتماعي مديريت شهري و مهمترين ويژگي شوراي شهر مطلوب را در تلاش براي استقرار واقعي نهادهاي مشاركتي در شهرهاي كشور ميدانم كه بخش مغفول از مديريت شهري است. ايجاد ساختارهاي لازم براي شفافسازي و نظارتپذير كردن فرآيندهاي مالي و اداري شهرداري به نحوي كه آحاد جامعه اين امكان را داشته باشند كه روزانه از ريزترين نقل و انتقالهاي مالي و تصميمات اداري شهرداري آگاه باشند، فوريترين اقدام شوراي شهر در راستاي بازگرداندن شوراي شهر به جايگاه واقعي خود است.