• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3816 -
  • ۱۳۹۶ پنج شنبه ۴ خرداد

دل در گروي عشق ايران داشته‌ام

عزت‌الله فولادوند نويسنده و مترجم آثار فلسفي

اعتقاد راسخ من همواره در سراسر عمر بر اين بوده كه هيچ كوشش بشري هم سنگ تلاش براي دستيابي به آن دو گوهر كمياب يعني خرد و آزادي نبوده است و نيست. ولي از بازي‌هاي چرخ كه چه به تكرار بيضه در كلاه كوشندگان آن راه شكسته، اينكه اغلب چگونه حاصلي كه از آن تلاش‌هاي بي‌دريغ به دست آمده، عكس مقصود اصلي بوده است و درختي كه به آن همه اميد و آرزو كاشته شده، ميوه تلخ به بار آورده است. خرد به نابخردي بدل شده و آزادي به بندگي تغيير ماهيت داده است. به نظر مي‌رسد كه در اين راه نيز مانند ديگر نامرادي‌هاي آدمي علل متعدد وجود داشته، اما شايد بيش از همه علت شكست گزينش وسايل و راه‌هاي نادرست براي حصول مقصود بوده است. يعني درست در جايي كه بيش از هر وقت به خردمندي نياز وجود داشته است.
از خرد مي‌توان همچنين به دانايي تعبير كرد و از بي‌خردي به ناداني. اما اين معادله همه جا درست درنمي‌آيد. كساني بوده‌اند و هستند كه لاف دانستن زده‌اند، يعني اطلاعات فراوان داشته‌اند ولي خردمندانه عمل نكرده‌اند. بي‌اطلاعي به يقين به زيان مي‌انجامد و اطلاعات شرط لازم و مايه كار است، ولي شرط كافي نيست. آنچه انبوه اطلاعات را از اعتبار مي‌اندازد، گزينشي عمل كردن است. اگر هر آنچه به مذاق و مشرب مان خوش آمد، پايه كار قرار دهيم، بي‌گمان به خطا خواهيم رفت. دليل اين امر كه شايد از شدت وضوح اغلب به چشم نمي‌آيد، روشن است. همه مي‌دانيم يا بايد بدانيم كه هيچ كس به تنهايي قادر به فهم كل واقعيت عيني جهان نيست. زيرا جهان همواره فقط در يك چشم‌انداز به او نمايان مي‌شود. اين چشم‌انداز تعيين‌كننده و متناظر با نقطه ديد يا نظرگاه او در جهان است. به گفته داناي بزرگ جلال‌الدين مولوي «از نظرگاه است اي مغز وجود/ اختلاف مومن و گبر و يهود.»
به گفته هانا آرنت اگر كسي بخواهد جهان را آن گونه كه به واقع هست ببيند و به تجربه در آورد، تنها از اين راه قادر به آن كار خواهد بود كه جهان را چيزي بداند كه ديگران نيز در آن شريك و سهيم‌اند، چيزي كه آنان را از يكديگر جدا مي‌كند و در عين حال به يكديگر پيوند مي‌دهد، چيزي كه چهره‌اي متفاوت به هر كس مي‌نماياند. چيزي كه همان قدر قابل فهم مي‌شود كه بسياري كسان بتوانند درباره آن با هم گفت‌وگو كنند و قادر به تبادل افكار و چشم‌اندازهاي شان با يكديگر باشند. يگانه شرط پديدار شدن جهان واقعي و عيني از زوايا و جهات مختلف، آزادي ما در گفت‌وگوي آزادانه با يكديگر است. اگر به تاريخ جهان بنگريم، بسيار مي‌بينيم دوره‌هاي دراز در سرگذشت اقوام و ملل كه آوار سهمگين جمود و تعصب آزادي انديشه و گفتار را خفه كرده و مجالي براي ميل به دانايي باقي نگذاشته است.
نبايد تصور كرد كه فقط فرمانروايان خودكامه و حاكمان جبار در اين ماجرا مقصر بودند. گناه ايدئولوژي جامد نيز اعم از ديني و دنيوي كم از آنان نبوده است. به عنوان نمونه به خاطر بياوريد رفتار محاكم تفتيش عقايد كليساي كاتوليك را در قرون وسطي كه در 1233 ميلادي نخست در جنوب فرانسه به فرمان پاپ گرگوي نهم براي برانداختن عقايد مخالف و ريشه كردن پروتستانتيسم و حفظ كاتوليسيسم تاسيس شد. محاكمات به كلي خودسرانه و سري بود. متهم پيشاپيش گناهكار و جرمش مسلم دانسته مي‌شد و براي اعتراف‌گيري مدت‌هاي دراز در حبس زير شكنجه‌هاي غيرانساني به سر مي‌برد و البته در مواردي به شيوه‌هاي تبهكارانه به قتل مي‌رسيد. فرمانروايان دوران فئوداليسم نيز نه‌تنها پشتيبان اين جنايات كليسا بودند، بلكه شريك منافع آن در مصادره اموال محكومان مي‌شدند. دامنه تفتيش عقايد در نزديك به 500 سال بعد به ايتاليا و آلمان و اسپانيا و حتي بعضي از بخش‌هاي كاتوليك مذهب امريكاي لاتين نيز كشيده شد و گريبان مسلمانان و يهوديان ساكن آن كشورها را گرفت. نه تنها مردم عادي، بلكه بسياري از دانشمندان و فيلسوفان و متفكران هم قرباني آن شدند.
از معروف‌ترين اين گروه يكي البته گاليله بود كه محكوم به استغفار از اين نظريه شد كه زمين به دور خورشيد مي‌گردد و نه به عكس و ديگري فيلسوف و دانشمند عاليقدر ايتاليايي جوردانو برونو كه بعدها در فيلسوفان بزرگي همچون اسپينوزا تاثير عميقي گذاشت. برونو با وجود پايبندي به مذهب كاتوليك متهم به بدعت و خروج از دين شد و هفت سال تحت استنطاق و محاكمه بود و سرانجام به فرمان محكمه به آتش كشيده و سوزانده شد. حكايت جمود و تحجر بيش از اينهاست و با كمال تاسف محدود به قرون وسطي نماند و دامنه به عصر به اصطلاح ايدئولوژي‌هاي مردم و روشن‌بين ما نيز كشيده شد. چنان كه در داستان سلطه فرمانرواياني همچون استالين و هيتلر و مائو و پل پوت نيز ديده‌ايم و شنيده‌ايم و امروز نيز به ظهور فرقه داعش روشن شده است: از هر زبان كه مي‌شنوم نامكرر است.
تا بدين جا در ستايش عقل گفتيم كه سر نيك فرجامي است. عقل است كه چراغ راه زندگي است و سرپيچي از فرمان‌هاي آن، آينده را چه آينده افراد و چه آينده دولت‌ها تيره و تار مي‌كند. اما و اما، هرچه در ستايش عقل بگوييم، باز مي‌بينيم عرصه‌اي پهناور و پر راز ناگفته مانده و آن قلمرو دل است و عشق. به قول مولوي: هر چه گويم عشق از آن بالاتر است. من تا هر جا كه به ياد دارم در سراسر زندگي دل در گروي عشق به ايران داشته‌ام. ايران اگر درست بنگريم و دلتنگي‌ها را كنار بگذاريم، از شگفتي‌هاي جهان است. كشوري است يگانه كه بر خلاف بسياري كشورهاي ديگر كه محو شدند و به گذشته‌ها پيوستند، در طول هزاران سال با وجود سهمگين‌ترين حوادث و با وجود هجوم رومي و مغول و با وجود كينه‌هاي كساني كه از بيرون و درون كمر به بر انداختن آن بسته بودند، با متانت و سرسختي ايستاد و آشكار و پنهان مبارزه كرد و نگذاشت بدخواهان و كينه‌ورزان و ويرانگران به كام دل برسند.
يكي از گرانمايه‌ترين ميراث‌هاي مردم اين سرزمين زبان فارسي بوده است. زباني كه در فلسفه و تاريخ و علوم و شعر و نثر پيوسته در اوج قدرت بوده است و همچنان امروز زنده و پابرجاست. من همواره عاشق هنر بوده‌ام و آثار بزرگ هنري را از هر قوم و ملتي ارج نهاده‌ام. ميكل آنژ و داوينچي و رمبرانت و هومر و شكسپير و گوته و بزرگان ديگر در قرون و اعصار به روح بشر غنا بخشيده‌اند. من اعتقاد راسخ دارم كه ملت بزرگ ايران شايسته‌ترين سهم را در اين ميان داشته است و آثار فردوسي و سعدي و حافظ و مولوي و ديگر بزرگاني چون آنان در بالاترين حد هنر جهاني و ميراثي در منتهاي ارزندگي در تاريخ بشر است. بي‌نهايت شادمانم كه اين زبان فخيم برخلاف بسياري از زبان‌هاي ديگر اقوام هنوز زنده و شكوفان است. من افتخار مي‌كنم كه هرگاه در اين سده بيست و يكم قلم به دست مي‌گيرم، هنوز به زبان فردوسي و سعدي و حافظ مي‌نويسم. اينها همه و بهتر بگويم هر چه داريم، از وجود ارجمند ايران است. بنابراين با آواي بلند مي‌گويم: همه عالم تن است و ايران دل. پاينده ايران.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون