• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3824 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۱۷ خرداد

بررسي نگهداري و رهاسازي پلنگ‌هاي گلستان و مرگ هيركان در گفت‌وگوي «اعتماد» با حميدرضا رضايي

«وركان» هم رها شود

الهه موسوي

درست چندهفته مانده به رهاسازي پلنگ نر، خبر تلف شدن پلنگ ماده گلستان كه در روز سوم شهريور 95 و با حضور معصومه ابتكار در پارك ملي گلستان رهاسازي شده بود، منتشر شد. توله پلنگ‌هايي كه در تيرماه 93 در جعبه‌اي مقابل اداره محيط زيست شهرستان «كردكوي» رها شدند و 27 ماه در قفسي در محوطه پشتي اداره كل گلستان نگهداري و تيمار شدند. خيلي‌ها مي‌گفتند اين توله پلنگ‌ها دست‌آموز هستند و نبايد در طبيعت رهاسازي شوند و دليل مرگ هيركان يكي از آنها نيز همين بوده است. اما مسوولان گلستان اين ادعا را رد كردند. كارشناسان دفتر حيات وحش سازمان نيز از همان ابتدا گرايش به تحويل آنها به باغ وحش داشتند كه در مكاتبات‌شان موجود است؛ اما كارشناسان بسياري هم معتقد بودند تحويل به باغ وحش، نه وظيفه سازمان محيط زيست است و نه باعث حفظ يك گونه! بلكه موجب اختلال‌هاي ژنتيكي مي‌شود. نقاط ابهام‌آميز بسياري در اخبار مربوط ديده مي‌شد كه تا واگشايي نشود نمي‌توان به حقيقت ماجرا پي برد. گفت‌وگوي زير با دكتر حميدرضا رضايي، مشاور اداره كل گلستان در پروژه فوق برخي ابهام‌ها را روشن كرد. او عضو هيات علمي دانشگاه علوم كشاورزي و منابع طبيعي گرگان و دكتراي محيط زيست با گرايش حيات وحش و ژنتيك جانوري و فوق دكتراي اين رشته را نيز دارد. دكتر رضايي سابقه بيش از 20 سال كار در حوزه‌هاي مختلف ژنتيك از جمله مشاور بخش ژنتيك معاونت محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست را در كارنامه دارد.

 

شما از چه زماني در جريان اين پرونده قرار گرفتيد؟

از روز اول در جريان كار نگهداري اين دو توله پلنگ بوده و اداره كل گلستان از بنده و چند تن ديگر از متخصصان اين رشته براي نگهداري و تيمار اين دو توله پلنگ مشاوره مي‌گرفتند. اساسا وظيفه سازمان حفاظت محيط زيست، «حفاظت» از حيات وحش در محيط‌هاي طبيعي است. اين وظيفه اصلي سازمان است و ما چيزي به نام «باغ وحش‌داري» در اهداف اين سازمان، نداريم. باغ وحش‌ها يك مقوله جداگانه‌اي هستند و سازمان حفاظت محيط زيست تمام وظايفش همين است كه براي حراست از گونه‌هايي كه در طبيعت وجود دارند و به منظور حفظ تنوع زيستي برنامه‌ريزي كند. حالا دراين بين، برخي گونه‌ها به دليل مثلا گوشتخوار بودن يا كمياب بودن اهميت بيشتري دارند و در حفاظت از حساسيت بيشتر برخوردار مي‌شوند كه پلنگ هم يكي از اين‌هاست.

پس چرا تاكيد كارشناسان سازمان بر تحويل به بخش خصوصي يا همان باغ وحش‌ها بوده است؟

متاسفانه در سازمان حفاظت محيط زيست اين روال شكل گرفته كه هر حيواني را كه از بيرون به دست سازمان مي‌رسد بلافاصله راهكاري كه مي‌دهند تحويل به جايي براي نگهداري است. درحالي كه واقعيت اين است كه وظيفه سازمان، حفظ تنوع زيستي است و اگر قرار است در اين راستا حركت كند بايد روي مقوله طبيعت گونه‌ها بيشتر كار كند. اين دو توله پلنگ كه به دست اداره كل گلستان رسيد از همان ابتدا در آنجا هدف‌گذاري «رهاسازي» بود. زيرا وظيفه ما است كه اگرگونه‌اي سالم و قادر است به طبيعت برگردد، به طبيعت برگردانيم. در شيوه نگهداري از پلنگ‌ها هم طوري عمل كرديم كه اصلا با انسان در ارتباط نبودند و از زماني كه لازم بود غذاي زنده به آنها داديم.

چرا چنين اصراري در سازمان بود؟

متاسفانه سازمان در زمينه رهاسازي و مجوز رهاسازي اين دو پلنگ تعلل كرد و ما مجبور شديم كه يكي را رهاسازي كنيم. شايد بگويم مثل همه جاي دنيا كه «مافياي تجارت حيات وحش» هست اين هم يك مافياي حيات وحش است كه اين همه اصرار دارد كه «حيوان را در اسارت نگهداريم». من واقعا متاسفم كه داريم به اين سمت پيش مي‌رويم. همين چند ماه پيش در سازمان جلسه‌اي بود درباره قوچ و ميش‌هاي بيجار. هدف سازمان اين بود كه اينها را ببرند و به يك باغ وحش خصوصي در يزد بدهند. مي‌گفتند اينها در اسارت، نگهداري شده‌اند و حالا ما نمي‌توانيم اينها را «رهاسازي» كنيم؛ اگر بروند بيرون، گرگ آنها را مي‌خورد! پاسخ بنده اين است كه خب بخورد؛ گرگ هم جزيي از حيات وحش است. اصلا سازمان بايد آنها را پرورش مي‌داد براي گرگ‌ها؛ چرا كه ارزش گرگ‌ها بالاتر از گرگ و ميش‌هاست. هيچ ارتباطي از نظر من بين بيجار و يزد وجود ندارد كه حالا بخواهيم قوچ و ميش‌هايش را منتقل كنيم آنجا. به همين دليل هم من نظرم اين بود كه حتما توله پلنگ‌ها را رهاسازي كنيم؛ يك ماه نگه‌شان داريم و در بين جمعيت طبيعي ببينيم كه مخلوط مي‌شوند يا نه. گفتيم اگر 5 درصد زنده ماندن را هم براي‌شان در نظر بگيريم ما موفق شده‌ايم و يك گام مثبت است. من از مجموع كارهايي كه در 50 سال گذشته در دنيا براي ايجاد جمعيت‌هاي جديد، رهاسازي جمعيت‌ها (نه جابه‌جايي، بلكه رهاسازي از اسارت به طبيعت) انجام شده مي‌توانم به جرات بگويم 80 درصدشان ناموفق بوده‌اند؛ ولي هيچ كجاي دنيا نيامده‌اند بگويند چون اينگونه بوده بياييم خط بزنيم روي آن.

خيلي‌ها به جاي رهاسازي، اسارت و تكثير در اسارت را پيشنهاد مي‌دهند؛ نظرتان چيست؟

در بررسي‌هايي كه سازمان جهاني حفاظت IUCN انجام داده‌ ما در همه جاي دنيا رهاسازي را داريم. در ايران يكي از كارهايي را كه داريم انجام مي‌دهيم براي حيات وحش، تكثير در اسارت است. اينكه ما گوزن زرد را با صرف ميلياردها تومان هزينه، تكثير كرده‌ايم چكار مي‌خواهيم بكنيم؟ مگر رهاسازي‌شان نكرده‌ايم؟ همه‌شان راهي باغ‌وحش‌ها شده‌اند. من نمي‌دانم سازمان حفاظت محيط‌زيست مي‌خواهد با اين گوزن زرد، باغ وحش‌داري راه بيندازد؟ پلنگ هم همين شكلي است. من فكر مي‌كنم بايد به دنبال يك راهكاري باشيم براي اينكه بتوانيم آنهايي را كه توان برگشت به طبيعت را دارند و معلول و ناتوان و بيمار نيستند به طبيعت بازگردانيم. وقتي يك جانوري سالم هست و مي‌توانيم براي آزادسازي پرورشش بدهيم چرا نبايد اينكار را بكنيم؟

اما خيلي‌ها مي‌گويند پلنگ مرده و اگر به باغ وحش تحويل مي‌شد حالا زنده بود.

اگر اين پلنگ مُرده، خوب مرده! سالانه هر ماده پلنگي 3 تا 4 بچه به دنيا مي‌آورد. اگر قرار بود همه اينها زنده بمانند الان بايد چندهزار قلاده پلنگ در ايران داشتيم. ولي نداريم چرا كه طبيعتا 80 تا 90 درصدشان تلف مي‌شوند. به قلمرو همديگر وارد مي‌شوند؛ درگير مي‌شوند؛ نه فقط در بالغين؛ حتي در آنهايي كه سن‌شان هم خيلي زياد است. در گوشتخواران طبيعي است. شما به شيرها نگاه كنيد؛ 6 تا 7 سال نرها زنده مي‌مانند و يك نر غالب در بهترين شرايط 3 سال غالب است؛ گاهي اوقات فقط يك سال. يك دوره توليدمثل دارد و بعد نر بعدي جايگزين آن مي‌شود. يعني يك نر بالغ بزرگ را مي‌زند تلف مي‌كند. خيلي طبيعي است كه اين اتفاق‌ها بيفتد. حالا ما اينها را ديديم چون قلاده ماهواره‌اي داشت؛ وگرنه اين همه بچه پلنگ درپارك به دنيا مي‌آيد و مي‌ميرد؛ يكي دوتاي‌شان در هر دوره مي‌مانند. براي همين گوشتخواران اهميت زيادي دارند و مي‌خواهيم در طبيعت بمانند.

برخي مخالفان رهاسازي مي‌گويند اينها توانايي زندگي در طبيعت را نداشته‌اند؛ چون شرايط نگهداري آنها طبيعي نبوده و به طور دستي و مانند حيوان خانگي بزرگ شده‌اند.

اصلا اين طور نبوده؛ ما از حدود دوماهگي آنها را بزرگ كرديم؛ به 6-5 ماه كه رسيدند و امكان خوردن غذاي زنده را داشتند از غذاهاي زنده كوچك شروع كرديم تا رسيد به حيوان زنده بزرگ كه تمام فيلم‌هاي آنها موجود است. البته شايد اگر بودجه‌اي از سازمان تامين مي‌شد و يك فضاي دوسه هكتاري ايجاد مي‌كرد تا در آنجا به طبيعت بيشتر عادت مي‌داديم و غذاي زنده بيشتري مي‌داديم تا با طبيعت سازگارتر شوند بهتر بود؛ اما بودجه لازم بود و سازمان چنين بودجه‌اي را نداشت.

مخالفان رهاسازي مي‌گويند دليل مرگ پلنگ همين عدم سازگاري و ناتواني در شرايط طبيعي بوده است.

زماني اين حرف قابل قبول است كه پلنگ ظرف مدت يك هفته اول، تلف شده باشد. درحالي كه «هيركان» چندماه در طبيعت زندگي كرده و علايم آن موجود است؛ بارها شكار كرده؛ قوچ و ميش و كل و بز گرفته؛ حيات وحش ديگري را گرفته و خورده است. تمام اينها فيلم‌هايش موجود است. مخصوصا در 45 روز اول پس از رهاسازي كه ما آن را دقيق رصد مي‌كرديم تمام لاشه‌ها عكس‌هايش موجود است. اگر «هيركان» توان زندگي در طبيعت را نداشت 48 ساعت بيشتر زنده نمي‌ماند. ولي او توانست خودش را چندين ماه زنده نگه دارد و اين نشان مي‌دهد كه روش نگهداري و رساندنش به طبيعت درست بوده؛ البته نمي‌خواهم بگويم نمره صددرصد مي‌گيريم؛ ممكن است ضعف‌هايي بوده ولي من به اين كاري كه اداره كل گلستان براي نگهداري و آموزش پلنگ‌ها براي رفتن به طبيعت انجام داده در كل نمره 90 مي‌دهم؛ 10 درصد خطا هم در هر جاي دنيا كه برويد وجود دارد.

پس چرا بعد از چند ماه، مرده است؟

روش‌هاي درست مراقبت، باعث شده كه در طبيعت چند ماه زنده بماند؛ اينكه حالا در ادامه زنده نمانده بحث ديگري است. بحث عدم توانايي در بقاي در طبيعت نيست؛ خصوصيات طبيعي اين گونه است كه با هم درگير شده و تلف مي‌شوند. حتي اگر اين توله زنده بود و از ابتدا هم با مادرش بود ممكن بود تلف شود. اين زندگي طبيعي حيوان است.

به هرحال گفته مي‌شود اين مرگ زودرس به دليل فقدان زندگي در محيطي شبيه محيط طبيعي قبل از رهاسازي، باعث شد هيركان جانش را زودهنگام از دست بدهد.

به نظر من اين مرگ اصلا زودهنگام نبوده است. در حالت طبيعي نيز اين همه حيات وحش در كشور دارند تلف مي‌شوند. اگر اين دوستان معترض، اينقدر حساس هستند بيايند حساسيت‌شان را روي يوزپلنگ‌ها بگذارند؛ روي گونه‌هاي گور ايراني بگذارند كه همين طوري در حال تلف شدن است. اين همه حيوان‌ها قرباني شكار و تصادفات جاده‌اي شده و تلف مي‌شوند؛ چرا مطالبات اين طوري ندارند؟ ما بيشتر جمعيت يوزپلنگ ماده مان را در تصادف‌هاي جاده‌اي از دست داده‌ايم. هيچ‌وقت اينهمه سروصدا درست نشد كه چرا آن محدوده 5 كيلومتري كه اين تصادفات اتفاق افتاده را اصلاح كنيم و با روگذر، زيرگذر، دوربين، تابلو هشدار يا هرچيز بازدارنده‌اي كه مي‌تواند اين تلفات را كاهش بدهد اقدام كنيم. اگر اين دوستان اينقدر حساس هستند چرا در برابر اين همه متخلفان صداي‌شان را نمي‌شنويم؟ چند قلاده پلنگ همه ساله دركشور ما تلف مي‌شود؟ توسط چوپان‌ها كشته مي‌شود و به دست شكارچيان تلف مي‌شود؟ چرا كسي اعتراض نمي‌كند؟ حال آن بخش طبيعي‌اش بماند كه در طبيعت انواع حوادث ممكن است براي‌شان پيش بيايد. ممكن است از صخره پرت شود. احتمال دارد سر قلمرو بجنگد و كشته بشود.

برخي كارشناسان مي‌گويند بهتر است اين رهاسازي دومرحله‌اي مي‌شد. يعني ابتدا در يك فنس بزرگ‌تري در محيط طبيعي اتفاق مي‌افتاد و بعد كه توان شكار پيدا مي‌كرد در طبيعت آزاد مي‌شد و سازمان محيط زيست سازوكار مناسب براي جايگزين كردن اين روال به جاي «باغ وحش‌داري» را در سازمان ايجاد كند.

ما در اين باره و براي نگهداري و رهاسازي در دنيا پروتكل و متخصص داريم. متاسفانه متخصص پلنگ در ايران نداريم كه تجربه و تخصصش، پرورش به منظور رهاسازي باشد. بالاخره ما داريم با تجربه اين را به دست مي‌آوريم. راهكارش هم هست. سازمان آن مكاني را كه براي ببر در ميانكاله درست كرد‌ اي كاش پولش را مي‌گذاشت به عنوان «مركز تحقيقات گربه‌سانان ايران» در يك جايي از كشور يك مجموعه 10 هكتاري درست مي‌كردند براي گونه‌هاي مختلف، براي نگهداري و پرورشي كه از طبيعت به دست مي‌آيد بعد مي‌بردند آنجا به شيوه‌اي نگهداري مي‌شد كه بتواند در طبيعت رهاسازي بشود و زندگي كند. متاسفانه سازمان چنين مكانيسمي را ندارد و حالا كه يك اداره كل اينهمه تلاش كرده و موفق هم بوده سر مسائل طبيعي كه افتاده اصل آن زحمت و موفقيت زير سوال برده مي‌شود؟

طرح‌هاي مشابه در سازمان چگونه است؟

الان ما براي «دلبر و كوشكي» اين همه هزينه كرده‌ايم؛ چه اتفاقي افتاده؟ بعد از اين همه سال كه مثل باغ وحش داريم از آنها نگهداري مي‌كنيم. نه توانسته‌ايم از آنها يك بچه بگيريم و نه توانسته‌ايم طوري پرورش‌شان بدهيم كه در طبيعت رهاشان كنيم. يك روز هم نمي‌توانيم بگوييم مي‌توانند در طبيعت رهاسازي شوند و زنده بمانند. من خودم ديدم كه از بس تنوع غذايي نداشتند و به آنها خرگوش داده‌اند جز خرگوش هيچ چيز ديگري را نمي‌توانند شكار كنند.

مگر پلنگ‌ها اين گونه نبودند؟ برخي منتقدان مي‌گويند آنها دست آموز بوده‌اند و اين طوري بزرگ شده‌اند!

خير؛ اصلا اين طور نبوده است. ما از ابتدا سعي كرديم براي اين پلنگ‌ها برنامه‌اي بگذاريم كه از پرنده زنده تا جوندگان و... گونه‌هاي مختلف را داده‌ايم شكار كنند و بخورند؛ حتي فيلم‌هاي آن هست كه پريده با يك ارتفاعي و حيوان را شكار كرده. فقط گونه‌هاي تلف شده براي‌شان نگذاشتيم؛ غذاي زنده هم داديم كه اين آمادگي را براي زنده ماندن در طبيعت كسب كنند. با انواع غذاها هم آشنا شدند. بالاخره يك بخش‌هايي هم در ذاتش هست كه شكار كند. يكي از هدف‌ها هم اين بود كه با انسان اخت نشود و از تماس با انسان از همان ابتدا جلوگيري كرديم.

درباره رهاسازي دومرحله‌اي كه خيلي در اين چند روز گفته شد؛ بفرماييد چگونه است؟

سازمان محيط زيست براي گوزن‌هاي «ميان‌كتل» فارس اين كار را كرد اما مرحله دومش را اجرا نكرد. يعني قرار بود كه گوزن زرد را از داخل اسارت در محدوده‌اي با تراكم بالا ببريم در يك محدوده بزرگ‌تر با تراكم پايين و بدون حضور انسان. (نه مثل «دشت ناز» ساري كه در زمستان تراكتور را روشن مي‌كنيد گوزن‌ها دور آن جمع مي‌شوند) اما اگر به جايي بروند كه فضا به شكل گسترده باشد و مواد غذايي به صورت زنده يا متحرك در اختيار جانور قرار بگيرد؛ مثلا از قفس 25 متري به يك فضاي 5 هكتاري ببريد؛ بچه گراز و خرگوش و قوچ و ميش داشته باشد و همان غذاهايي را كه مي‌فرستيم براي باغ‌وحش‌داري و باغ وحش‌هاي خصوصي نگهداري مي‌كنند، بفرستيم تا اين پلنگ بخورد؛ بالاخره ياد مي‌گيرد. غريزه‌اش هم همين است. كم‌كم بعد چند ماه در قفس را باز مي‌كنيد به طبيعت برود.

چرا رهاسازي دومرحله‌اي را اجرا نكرديد؟ به رغم اينكه كارشناسان تاكيد كردند در آن صورت بهتر مي‌تواند با محيط طبيعي آداپته شود و زنده بماند؟

الان شما برويد «توران» ببينيد؛ يك محدوده 27 كيلومتر در 27 كيلومتر در دولت نهم يا دهم فنس‌كشي شده، هيچ كاربردي ندارد. 5 راس از گورخرهاي داخل منطقه توران را گرفته‌اند و انداخته‌اند آن داخل. اگر فضاي اين شكلي ايجاد شده بايد به طور كامل و صحيح اجرايي بشود. ما مي‌توانستيم چنين فضايي را در يك نقطه كشور داشته باشيم و از آنجا زنده‌گيري كنيم و ببريم منطقه «جهان‌نما» رهايش كنيم. ولي وقتي ما از اين فضاها هيچ گونه استفاده‌اي نمي‌كنيم؛ نخستين چيزي كه به نظر «دفتر حيات وحش» مي‌رسد اين است كه «بدهيم به يك جايي براي‌مان نگهداري كنند»؛ يعني صورت مساله را پاك مي‌كنيم. در حالي كه بايد به جاي اين كار بياييم از جانور نگهداري كنيم و از تجربيات ديگر كشورها نيز استفاده كنيم. برويم ببينيم آفريقا چه مي‌كند؛ روسيه و اروپا چه مي‌كند استفاده كنيم از داشته‌هاي جهاني. ضمن اينكه اين پلنگ توسط انسان شكار نشده؛ توسط يك رقيب، يعني يك جانور ديگر شكار شده است. اين اتفاق براي تمام گونه‌ها مي‌افتد و غيرقابل اجتناب است. نمي‌توانيم بگوييم كه «هيركان تلف شد و دليلش رفتار ما در روند پرورش و نگهداري بود.» اگر مي‌رفت در روستاها و دام اهلي شكار مي‌كرد يا مي‌رفت و به انسان حمله مي‌كرد و با انسان‌ها روابط نزديكي پيدا مي‌كرد مي‌گفتيم روش نگهداري اشتباه بوده است. ولي اين پلنگ چند ماه در طبيعت زنده بوده است.

چرا شما اين همه با رويكرد «باغ وحش‌داري» مخالفيد؟ درحالي كه حيوان اقلا زنده است.

زنده ماندن حيوان در باغ وحش به چه دردي مي‌خورد؟ اين همه در باغ وحش‌هاي كشورمان نمونه‌هايي را داريم كه زنده نگهداري مي‌شوند. ولي من مي‌پرسم «هدف ما از اين كار چيست؟» البته نه تنها در ايران بلكه اينها در مديريت حيات وحش دنيا هم وجود دارد. اين نظرات به نظر من افراطي و كاملا غيرعلمي است. توجه كنيد؛ «براي ما عمر نگهداري مهم نيست؛ وظيفه ما نگهداري در طبيعت است.» اسم سازمان، «سازمان حفاظت محيط زيست» است نه «سازمان باغ وحش‌داري»! اگر قرار بود اين شيوه مناسب باشد يك كشتي نوح درست مي‌كرديم و چند تا از هر كدام را در آن نگهداري مي‌كرديم. ولي هدف اين است كه اينها بتوانند در طبيعت زندگي كنند.

حتي اگر باغ وحش‌هاي استاندارد و خوب هم باشد مخالفيد با اين رويكرد؟

دنيا شكل ديگري از باغ‌هاي وحش را دارد، به جز باغ وحش‌هاي نمايشي كه اساسا وظايف و كاركردهاي آموزشي براي مردم دارند و براي آشنايي مردم با حيات وحش هستند كه آنها نيز وضعيت شان متفاوت با ايران است. من امسال به «باغ وحش حيدرآباد» هند رفته بودم، خيلي از گونه‌هاي وحشي اصلا حصار نداشتند. بعضي هم حصارشان كوتاه بود. ضمن اينكه آنها مخصوص نگهداري در باغ وحش آموزش ديده بودند. اما تعدادي را براي رهاسازي در طبيعت نگهداري مي‌كردند كه آزاد بودند و ما رفتيم در ماشين قفس‌دار و آنها را ديديم. حتي شكار مي‌كردند و علفخوارها هم همانجا بودند. بازديدكننده هم بازديدكننده خاص و پشت فنس دوم بود و فقط مي‌شد از راه دور ديد.

قطعا ما در ايران چنين باغ وحش‌هايي را نداريم. آيا در سطوح پايين‌تر مي‌توان گفت برخي باغ‌وحش‌ها شرايط مطلوبي دارند كه بهتر است حيوان را به آنها بسپاريم؟

تمام مديران سازمان حفاظت محيط زيست مي‌دانند كه مراكز نگهداري خصوصي و باغ وحش‌هاي ايران چه شرايطي دارند. يكي از مشكلات جدي در اين مراكز، عدم رعايت موازين حفاظت ژنتيكي است. ما در ايران تمام باغ‌وحش‌هايي كه داريم چه آنهايي كه در يزد هست، چه باراجين قزوين همه از اين نظر مشكلات جدي دارند. از نظر علمي ما مجاز نيستيم يك جمعيتي از يك گونه را از يك نقطه با يك جمعيت ديگر در نقطه‌اي ديگر كنار هم بگذاريم و اجازه بدهيم توليد مثل كنند؛ چون اختلاط ژنتيكي ايجاد مي‌شود و ما با اين كارمان از بازگشت به طبيعت محرومش مي‌كنيم. بر اساس دستورالعمل‌هاي سازمان جهاني حفاظت IUCN ما اجازه نداريم اگر اختلاط ژنتيكي رخ داد در طبيعت رهايش كنيم. الان در پارك ملت و پارك چيتگر قوچ و ميش‌هايي داريم كه از اين دست هستند. باغ وحش يزد هم همين طور. اگر برويد ببينيد دل تان به حال اين حيات وحش مي‌سوزد؛ يكي شاخش كوتاه است يكي يك شاخ دارد و يكي شاخش كج و كوله است. محكوم هستند به زندگي در باغ وحش تا آخر عمرشان. اگر دوستاني كه اصرار دارند به بردن اين پلنگ‌ها به باغ وحش، اين مشكلات را خبر دارند؟ به چه دردما مي‌خورند چنين حيات وحشي؟ هيبريد جديد ايجاد كردن نتيجه اين كار است. ما هنوز اطلاعات‌مان از حيات وحش خودمان صفر است و از نظر ژنتيكي نمي‌شناسيم آنها را.

نمونه‌هايي هم از نتايج اين خطا در ايران داريد؟

بله متاسفانه. آهوهاي ايران به دليل همين شكل كارها طي چندسال اخير، يك گونه به آن اضافه شده؛ نمي‌دانستيم و فكر كرديم آهوي معمولي است؛ بعد ديديم آهوي شني است. آمديم در خوزستان دو تا گونه را با هم نگهداري كرديم از دو نقطه مختلف. بعد رهاسازي كرديم بدون ملاحظات اصول اوليه آن. سازمان حفاظت محيط زيست آنجايي كه بايد دقت مي‌كرد حساسيت نشان نمي‌دهد حالا براي اين يك قلاده پلنگ، اينقدر حساسيت نشان مي‌دهد؟

چرا اين گونه است؟

همانطور كه گفتم، مافياي تجارت حيات وحش پشت اين قضيه هست. اين را من يك مافيا مي‌دانم كه اين همه اصرار است براي تحويل به باغ وحش‌ها. برويد دستورالعمل‌هاي IUCN را ببينيد. تاكيدش بر آزادسازي‌اش است.

حتي اگريك روز بعد بميرد؟

بله؛ حتي اگر يك روز بعد بميرد. البته ما در قضيه پلنگ‌هاي گلستان تلاش مان اين بود كه نگذاريم يك روز بعد بميرد چون اگر مي‌خواستيم محاسبه نكنيم همان زمستان، رهاسازي‌اش مي‌كرديم. قطعا نمي‌توانست بيشتر از چند روز زنده بماند. ما در فصلي آزادش كرديم كه هوا سرد نبود؛ غذا راحت پيدا مي‌كرد و شرايط زندگي برايش راحت‌تر بود. تمام اين ملاحظات رادر نظر گرفتيم و فكر نمي‌كنم در آزادسازي آن پلنگ، دچار اشتباه بزرگي شده باشيم. يك تجربه به دست آورديم و توانستيم چندماه از آن نگهداريش كنيم. حتي به ما پيشنهاد كردند كه پروتكل بدهيد براي آزادسازي.

يعني سازمان جهاني حفاظت اين پيشنهاد را داد؟

بله. خود دفتر حيات وحش مي‌گفت اين شيوه بسيار خوب است و گفتند اگر يك ماه زنده بماند پروتكل بدهيد. اول كه مي‌گفتند اگر 48 ساعت زنده بماند خيلي كار خوبي انجام شده است. ولي ديديم كه پلنگ چندماه زنده ماند. همين زنده ماندن نشان‌دهنده موفقيت كار است و تلف شدن آن بعد از چندماه، روند طبيعي است و به نظر بنده غيرطبيعي نيست.

قرار بود پلنگ نر در هفته محيط زيست رهاسازي شود و برخي معتقدند كه دليل اين همه جنجال نيز همين تصميم اداره كل گلستان است. با توجه به مرگ پلنگ ماده كه برخي مي‌گويند پس از 35 روز مرده است، درباره پلنگ نر نظرتان چيست؟ رهاسازي يا باغ وحش؟

من معتقدم پلنگ نر همين فردا بايد آزاد شود و حتي تا هفته ديگر صبر نكنيم. همين حالا آزادش كنيم تا برود. ضمنا بر چه اساسي اين ادعا مطرح مي‌شود كه 35 روز بعد از رهاسازي مرده است؟ من اين را رد مي‌كنم. حداقل چندماه زنده بوده كه مدارك و اسنادش موجود است و ما دايما در حال رصد و كنترل آن بوديم. اما حتي اگر هيركان، تنها يك ماه زنده مانده است باز هم بايد پلنگ نر را آزاد كنيم. مگر اينكه بيماري يا معلوليت داشته باشد و توانايي صيد و شكار نداشته باشد برود باغ وحش. اينهايي كه مي‌گويند پلنگ دست‌آموز بود اگر جرات دارند به اين يكي نزديك شوند ببينند رفتارش چگونه است. اصلا بياييم يك حيوان زنده در قفس اينها بيندازيم و از تلويزيون مدار بسته واكنش او را ببينيم. كار سختي نيست. ما ديده ايم؛ چرا برخي بدون تحقيق و مستندات نظر مي‌دهند؟ به نظر من اين يك پروژه موفق و بي‌سابقه بود و تاكنون انجام نشده بود. اين توله‌ها از ابتدا با حساسيت و رعايت موازين براي آزادسازي بزرگ شدند. شما نگاه كنيد به موارد ديگر، دوتا ببر از روسيه گرفتيم نتوانستيم آنها را بزرگ كنيم و قبل از رهاسازي، يكي شان در محل نگهداري يعني باغ وحش تهران، تلف شد. ما دوتا پلنگ در قبال آنها داده بوديم و هنوز هم معلوم نيست چه اتفاقي افتاده است. شيرهاي باغ ارم را ببينيد الان چه وضعيتي دارند؟ بنابراين به نظرم هم بايد اداره كل محيط زيست گلستان را تحسين كرد و هم بايد پلنگ نر را همين امروز آزاد كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون