با توجه به تنشهاي اخير ميان تهران- واشنگتن در جنوب شرقي سوريه
به عواقب درگير شدن با ايران بينديشيد
در حالي كه واشنگتن روزهاي هفته گذشته را سرگرم جلسه استماع جيمز كومي، رييس سابق افبيآي بود در قسمت ديگري از كره زمين، داستان بسيار جدي در حال شكلگيري بود كه ميتواند تبعات بسيار زيادي براي ايالات متحده داشته باشد. در طول يك ماه گذشته سه بار ارتش امريكا در تقابل مستقيم با نيروهاي بشار اسد، شيعياني كه گفته ميشود مورد حمايت ايران هستند، نيروهاي حزبالله و شايد هم برخي از چهرههاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي (كه به صورت مستشار در سوريه حضور دارند) قرار گرفته است. براساس گزارشهاي رسيده نتيجه اين درگيريها كشته شدن تعداد اندكي از نيروهاي وفادار به دولت سوريه بوده است. اين اتفاق بسيار و بسيار مهمتر از حمله هوايي نمادين امريكا به پايگاه العشيرات در ماه آوريل به بهانه حمله شيميايي منسوب به دولت سوريه به منطقه خان شيخون است. با وجود اينكه واشنگتن با اين اقدام عملا خود را به شكل جديتري وارد جنگ در سوريه كرده است اما توضيحات بسيار اندكي در خصوص چند و چون اين ماجرا از سوي مقامهاي عاليرتبه مسوول در دولت دونالد ترامپ داده شده است. همزمان پوشش رسانهاي اين ماجرا حتي در داخل رسانههاي امريكايي نيز بسيار كمرنگ بوده است و كنگره نيز در اين خصوص نه سوالي و نه چرايي را مطرح كرده است. به نظر ميرسد كه هيچ دورنماي مديريتي در مورد اتفاقي كه ميتواند منجر به گسترش دامنه دخالت ارتش امريكا در خاورميانه شود، وجود ندارد. تمام اين اتفاقها در منطقه التنف در جنوب شرقي سوريه رخ داده است. جايي كه حدود 150 سرباز امريكايي در حال آموزش نيروهاي اپوزيسيون براي مبارزه با داعش هستند. نخستين رويارويي از مجموع اين سه تقابل در اواسط ماه مه رخ داد. زماني كه كارواني از نيروهاي دولتي كه عمدتا از شيعيان و نيروهاي مورد حمايت ايران بود به سمت التنف حركت كردند و توسط جنگندههاي امريكايي هدف قرار گرفتند. در هفته جاري نيز دو مورد ديگر رخ داد كه در يكي از اين موارد كاروان نظامي كه باز هم شيعيان و نيروهاي مورد حمايت ايران در آن بودند از سوي نيروهاي امريكايي از طريق هوا مورد حمله قرار گرفت و در مورد ديگر هم يك پهپاد كه گفته ميشود ساخت ايران بوده است پيش از آنكه رهيابي و نابود شود به سمت نيروهاي امريكايي شليك كرده بود. براي درك عميقتر اين مساله كه چرا چنين اتفاقي رخ داده است بايد در تصوير استراتژيك بزرگتر خيره شد. داعش هنوز بيشترين بخشهاي جنوب شرقي سوريه را در اختيار دارد اما در حالي كه كنترل وي بر اين منطقه دچار تزلزل شده است، نيروهاي دو ائتلاف متفاوت تلاش ميكنند كه كنترل منطقه در اختيار داعش را در دست بگيرند تا بتوانند دست خود را بر سر ميز مذاكرات پس از جنگ در سوريه و عراق بالاتر نگاه دارند. نخستين ائتلافها، ائتلاف مورد حمايت امريكا است كه شامل مبارزان كرد، نيروهاي امنيتي عراق و برخي از نيروهاي برآمده از طايفههاي محلي اهل سنت در سوريه و عراق است. ائتلاف دوم هم شامل نيروهاي دولتي سوريه، مبارزان مورد حمايت ايران در عراق و سوريه، مبارزان حزبالله لبنان و همچنين جنگندههاي روسي است. طبيعتا دلايل منطقي وجود دارد كه امريكا با استناد به آن به دنبال سلطه بر اين منطقه باشد. اين منطقه از نظر استراتژيك بسيار براي ايران اهميت دارد. اگر ايران بتواند به اين منطقه به شكل كامل دسترسي پيدا كند، ميتواند كريدور بسيار مطمئني براي ورود به عراق بيابد كه از قديم الايام هم پل زميني/ خاكي خوانده ميشده و ميتواند ايران را به مديترانه برساند. اين مساله براي شركاي عربي و سني امريكا در منطقه يك زنگ خطر بزرگ است و اين در حالي است كه اسراييليها نيز به كرات از اينكه موافق دسترسي كامل ايران به اين منطقه نيستند، بسيار سخن گفتهاند. اما به نظر ميرسد كه اين نگرانيها چندان پايه و اساس ميداني هم نداشته باشند. انتقال دادن تسليحات از يك كمربندي هزار مايلي و آن هم در مناطق پرماجراي سوريه و عراق نميتواند ايده لجستيكي چندان مناسبي باشد. از سوي ديگر ايران در حال حاضر هم اين توانايي را دارد كه هرآنچه را كه ميخواهد از طريق هوايي به دمشق برساند و پس از آن هم به حزبالله لبنان به راحتي برساند. با اين وجود امريكاييها تصور ميكنند كه شكست دادن ايران يا مانع پيشروي ايران شدن در اين منطقه ميتواند متحدان سني امريكا در منطقه را هم آسوده كند و هم به آنها اطمينان بدهد كه نفوذ ايران را مهار كردهاند. ايالات متحده از مدتها پيش مانورهاي هوايي را در اين منطقه هدايت ميكند و ميتوان گفت كه به نوعي منطقه كاهش تنش را در بخشهايي از شرق سوريه پس از دخالت نظامي روسيه در سال 2015 در اين كشور ايجاد كرده بود. پس از آن هم اقدام به تعيين منطقه مشابهي در اختيار خود در محدوده التنف كرد و گفته ميشود كه توان گسترش اين منطقه را هم دارد. از سوي ديگر برخي از تحليلگران ميگويند كه روسيه در اين منطقه به هواخواهي از ايران بلند نخواهد شد و احتمالا اجازه ميدهد تا ايران و امريكا خود تكليف نهايي اين رويارويي را مشخص كنند. براي روسها اهميت استراتژيك شرق سوريه كمتر از مناطق غربي است چرا كه اين مناطق غربي هستند كه براي حيات بشار اسد و دولت او يك ضرورت به حساب ميآيند. علاوه بر اين منطقه ترتوس نيز كه به پايگاه نظامي روسها در سوريه بدل شده نيز در غرب سوريه مستقر است. بنابراين به نظر ميرسد كه ائتلاف امريكا در حال حاضر در اين منطقه دست بالاتر را دارد. با اين كار ائتلاف تحت حمايت امريكا ميتواند مانع از پيشرويهاي ارتش سوريه و هواداران ايرانياش در اين منطقه شود و همزمان اين پيام مشخص را به همه برساند كه پس از ترك كامل اين منطقه توسط داعش، اين امريكاييها هستند كه كنترل آن را در دست خواهند گرفت. با اينهمه نكتهاي كه امريكا بايد به آن توجه كند اين است كه امريكاييها در چندسال گذشته تلاش كردهاند كه اين منطقه را از دست داعش نجات دهند و البته هربار هم موفقيتهاي ناچيزي در اين ماموريت عايدشان شده است. بنابراين شايد در اين مقطع چندان عاقلانه نباشد كه با ايرانيها در اين منطقه وارد رويارويي گسترده شوند مگر زماني كه جايگزين مناسبي براي مبارزه با داعش در اين منطقه داشته باشند. از سوي ديگر منطقه شرقي سوريه نيز بسيار پرجمعيت است و درگيري با ايران و شايد هم روسيه در اين منطقه به هيچوجه به صلاح نيست. تمامي اين مسائل سوالهاي جدي سياسي هستند كه به تحقيق و بررسيهاي جدي نيز نياز دارند. با اينهمه با توجه به وضعيت ميداني سوريه مشخص نيست كه دقيقا چه اتفاقي رخ خواهد داد. آنچه مشخص است اين كه دولت ترامپ كوركورانه در حال فرورفتن در بحران سوريه است آنهم بدون آنكه هيچ گونه بحث و تبادل نظري در مورد واكنشها و تبعات آن بكند. اين سه رويارويي ميوه تصميمگيري است كه فرماندهان امريكايي براي حافظت از جان 150 سربازي كه در اين منطقه هستند، اتخاذ كردهاند. البته كه نيروهاي زميني امريكايي بايد حق و قدرت دفاع از خود در شرايط رويارويي را داشته باشند اما در حال حاضر نبود يك سياست واحد در اين خصوص يك مشكل بزرگ است. دولت ترامپ بايد ابتداي ساكن تصميم بگيرد كه آيا قصد دارد براي تصاحب اين منطقه با دولت سوريه و هواداران ايراني آن وارد رقابت بشود يا خير؟
ادامه در صفحه 11