اگر در يك جمله بخواهيم سير هنر مدرن كشورمان، به خصوص هنرهاي تجسمي را به تصوير بكشيم، اينطور ميتوان گفت كه «هنر و هنرمندان ايراني در سير تكوين سنت به مدرنيته، يكباره به دنياي هنر مدرن پرت شدهاند.» حاصل اين پرتشدگي به وجود آمدن يك جريان سريع تغييرات در هنر معاصر ايران بود، بدون آنكه پشتوانه مردمي به همراه داشته باشد. موضوعي كه موجب شد، مردم عادي امروز در واقعيت هيچ تعريفي از هنر مدرن نداشته باشند و در مواجهه با آثار نوگرا حتي آن را لوسبازي نيز خطاب كنند! اين مسالهاي است كه مهمترين دليل آن شايد سير سريع تغييرات در هنر ايران باشد. اما راه چاره چيست؟ شايد بهترين راهحل براي اين موضوع همان چيزي باشد كه «الهام همراز» هنرمند نقاشيخط بر آن اعتقاد دارد؛ يعني آوردن هنر مدرن به ميان عوام! زيرا مادامي كه شيوههاي جديدي براي ارايه آثار به مردم به كار گرفته نشود، آنها آثار نوگرا را نميبينند و در نتيجه با آن آشنا نخواهند شد. از اين رو «الهام همراز» نيز در اقدامي نو، جديدترين نمايشگاه آثار خود را در يك كتابفروشي قديمي و بزرگ و در ميان مردم عادي برپا كرد. در حاشيه اين نمايشگاه كه به دليل شكل برگزاري، با استقبال بالايي هم مواجه شد، به گفتوگو با برگزاركننده آن نشستيم.
چطور شد كه فكر برگزاري نمايشگاه آثار در يك كتابفروشي بزرگ به ذهنتان خطور كرد؟
حقيقتا يكي از دلايل اين انتخابم به وجود ضعفها و مشكلات برپايي نمايشگاه در گالريها بازميگردد. اما مهمترين دليل، تمايل درونيام به تعامل هنري با طيف گستردهتري از مردم جامعه بود. هيچوقت نميپسنديدم كه كارهايم در گالري باشد و تنها قشر هنرمند يا هنردوست از آنها بازديد كند. چون بنا به ديدگاههايي كه نسبت به رسالت هنر دارم، راغب بودم آثارم در معرض ديد اقشار و ديدگاههاي مختلف جامعه قرار گيرد. در اين خصوص كتابكدههاي اينچنيني كه فضاي خاصي در آنها حكمفرما است، زمينه بسيار مناسبي براي هدفم دارند. از طرفي با علاقه خاصي كه از دوران كودكي به محيط كتابكده داشتم و آن را نماد علم و فرهنگ ميدانستم اين مكان را براي جديدترين نمايشگاهم انتخاب كردم.
يكي از دلايلتان را وجود برخي مشكلات براي برگزاري نمايشگاه در گالريها بيان كرديد، اگر اين مشكلات نبود، آثار خود را در يك كتابكده به نمايش نميگذاشتيد؟
نه، جدا چنين فكري نميكنم. اگر گالريها هيچگونه مشكلي نداشتند باز هم اين كار را ميكردم، حداقل براي يك تجربه جديد و تعامل با افراد مختلف. همچنين اين فضا و تعامل با مردم برايم بسيار لذتبخش بود و همين باعث ميشود كه باز هم به دنبال تجربههاي اينچنيني بروم. عموما برگزاري نمايشگاه در گالريها مورد توجه هنرجويان، هنرمندان و هنردوستان قرار ميگيرد، و مردم عادي از اين دست اتفاقات هنري بيخبر ميمانند. اما چنين محيطها و تجربههايي دريچه اميدي براي تعامل بيشتر هنرمندان و مردم باز ميكند. البته ناگفته نماند، اگر هنري در انزوا بماند و مورد استقبال مردم قرار نگيرد، موجب منزوي شدن هنرمند خواهد شد.
از كسب تجربههاي جديد گفتيد، بعد از نمايش آثارتان در مكاني با اين مختصات و ويژگيها چه تجربهاي به وجود آمد؟
غريب بودن آدمهاي معمولي با فضاي هنري در اين مكان بسيار به چشم ميآمد. روزهاي نخست نمايشگاه، آنهايي كه ميآمدند با اين بخش از كتابكده احساس غريبي ميكردند و از دور به تماشاي آثار ميپرداختند. آنها جرات نميكردند نزديك آثار شوند و زيرچشمي به آنها نگاه ميكردند، يا بهتر بگويم غريبي ميكردند. اين مساله نشان ميدهد تا چه ميزان نبود فضاهاي هنري مناسب، باعث دوري مردم از هنر شده است. البته اين موضوع در خصوص هنرهاي تجسمي بيشتر به چشم ميآيد. با اين حال در آخرين روزها اين رفتار مردم تغيير كرد به طوري كه آثار را بررسي ميكردند در مورد آنها سوال ميپرسيدند و در كل مشاركت بيشتري داشتند.
در صحبتهايتان به «رسالت هنري» اشاره كرديد. اين رسالت هنري از منظر شما چيست؟
به نظرم هر نوع هنرمندي داراي رسالتي مخصوص به خود است و اگر هنر در انزوا بماند رسالت خود را به درستي انجام نميدهد. از اين رو من براي هنرم رسالت فراتري قايل هستم. اينكه هنري در انزوا بماند را به هيچ عنوان نميپسندم و لازم است تا آن را به ميان مردم بياورم. به خصوص با وجود مشكلات فرهنگي حاكم بر جامعه كه موجوديتش بر هيچ كسي پوشيده نيست و همه ما با آن دست و پنجه نرم ميكنيم. از اين رو بايد تلاشهايمان را براي آشنايي مردم با هنر بيشتر كنيم. هنرمندان نبايد از جامعه خود دور بمانند، بلكه با اتكا بر هنر خود بايد وارد عرصه فرهنگسازي در جامعه شوند.
اينكه هنر تا اين حد گسترده كه مدنظر شماست به ميان مردم عادي بيايد، به نظرتان موجب عوامزدگي هنري نميشود؟
اگر هنرمند به درستي از اهداف آوردن هنرش به ميان مردم آگاهي داشته باشد، هنرش دچار عوامزدگي نخواهد شد. در حقيقت رويارويي نزديك هنرمند با جامعه ميتواند شناخت بهتري از مسائل و دغدغههاي اجتماعي به او بدهد. امروزه ما ميبينيم هنرهاي تجسمي نتوانسته ارتباط نزديكي با عموم مردم برقرار كند، مسالهاي كه به نظرم موجب شده تا از آسيبها در امان نباشد. براي مثال كپيبرداريهايي كه امروز حتي در جشنوارههاي ملي هم ميبينيم كه برخي افراد از آرتهاي فراملي كپي كردهاند، و به راحتي در ميان مردم پذيرفته ميشود. مشخصا در اين زمينه اگر مردم شناخت كافي داشتند چنين اتفاقاتي رخ نميداد.
و در چنين فضايي در مورد نقاشيخط چطور بايد صحبت كرد؟
نقاشيخط در واقع تركيب هنر نقاشي و خطاطي است كه قدمت آن به سدههاي قبل باز ميگردد. هنرمندان نقاشيخط، از تكنيكهاي نقاشي براي خلق آثاري كه در نهايت بيشتر اثري خوشنويسي محسوب ميشد استفاده ميكردند. البته علاوه بر نقاشيخط، هنر «خط نقاشي» هم داشتهايم كه در آن با خطوط نقشهايي همچون شير يا شمشير ذوالفقار ايجاد ميكردند. اما اينكه عدهاي خواستگاه نقاشيخط را دهههاي اخير ميدانند به دليل تكنيكها و نوآوريهايي است كه در نقاشيخطهاي معاصر از آنها استفاده شده و باعث تمايز آثار معاصر با آثار پيشين شده و مخاطبان بيشتري جذب كرده است.
با اين گفتهها نقاشيخط را متمايل به هنر خوشنويسي ميدانيد يا هنر نقاشي؟
اين روزها نقاشيخط طيف گستردهاي پيدا كرده است، به طوري كه در برخي از آثار بيشتر با تكنيكهاي خوشنويسي روبهرو هستيم كه روي بوم نقاشي پياده شدهاند اما برخي ديگر بيشتر از تكنيكهاي نقاشي استفاده كردهاند، يعني در تعريف خود براي اين هنر مرزي بين «نقاشيخط» و «نقاشي» قايل نيستند و آن را همان نقاشي ميدانند كه از خطوطي براي خلق زيبايي در آن استفاده شده است.
آفتهاي امروز اين هنر را چه ميدانيد؟
به جرات ميتوان گفت كپيكاري و كپيبرداري. برخي هنرمندان از روي كار كساني كه آثار آنها در حراجيها به قيمت بالايي فروش ميروند دست به كپي ميزنند، موضوعي كه در نهايت موجب ميشود؛ هنرمند از اصل خود فاصله بگيرد و تنها يك كپي ضعيف از آثار افراد ديگر داشته باشد. بنابراين كار او با كاوش و كشف انجام نشده و تنها با هدف كسب درآمد بوده است.
به نظر شما با اين تعاريف نقاشيخط توانسته در بين هنرهاي تجسمي جلوداري كند؟
نقاشيخط در حال حاضر طرفداران بسياري دارد و در حراجيها خريدهاي بيشتري براي آن ثبت ميشود، نمونهاش آخرين حراجي تهران كه بيشترين فروشهايش مربوط به آثار نقاشيخط بود. از طرفي ديگر پويايي اين هنر نسبت به هنرهاي تجسمي ديگر روند رو به رشدي داشته، به طوري كه علاوه بر افزايش كمّي تعداد نمايشگاهها، فروش آثار بيشتري نيز دارد.
اين پيشرفت چگونه حاصل شد؟
به نظرم پيشرفت نقاشيخط مديون هنرمنداني است كه در شروع جريان هنري خود با وجود نقدهاي سرسختانهاي كه به آن ميشد، مجدانه به كار خود ادامه دادند.
اين نقدي كه گفتيد براي چه بود؟
آنها خوشنويسان سنتي بودند كه به دليل دگرگوني در فرمهاي خوشنويسي كه توسط هنرمندان نقاشيخط رخ داده بود، با آن مخالفت ميكردند و كارهايشان را فاقد ارزش هنري، به ويژه از نظر خوشنويسي ميدانستند. گروه ديگر نقاشاني بودند كه با بيمهري به نقاشيخط نگاه ميكردند چراكه براي اين هنر يك هويت مستقل قايل نبودند. برخي ديگر نيز اعتقاد دارند كساني كه نقاشيخط كار ميكنند، دانش كافي از اصول نقاشي ندارند. متاسفانه هنوز هم شاهد اين ديدگاهايي از اين دست هستيم.
آيا «الهام همراز» در خلق و ارايه آثارش اين نوآوري را دارد؟ بزرگترين ويژگي كه براي كارهايتان ميتوان متصور شد متفاوت بودنشان از يكديگر است.
هنرمند هيچگاه نبايد در قالبهاي خاصي خود را محدود كند. از اين رو براي اينكه بتوانم خود را از حد قالبها رها كنم به محضر اساتيد مختلف در عرصههاي نقاشي، خوشنويسي و خود نقاشيخط رفتم. در اين راستا در اغلب آثارم به دنبال ارايه كارهاي متفاوتي هستم، تا جايي كه هيچ كدام از آنها شبيه به هم نيستند و البته كارهايم شباهتي هم با آثار اساتيدم ندارند. به نظرم يكي از اشكالاتي كه جامعه هنري ما به خصوص در سطح آموزش عالي دارد، پرورش هنرمندان توسط اساتيدي است كه صرفا همانند خودشان كار كنند. اعتقاد دارم اين رفتار جفايي در حق هنرجويان بوده، زيرا انسانها داراي ظرفيتهاي بسياري هستند و تفاوتهاي آنها بهقدري زيباست كه نيازي به تقليد از يك شخص ديگر نباشد. هر اثر هنري نماينده و امضاي خاص آن هنرمند است و اين موضوع جالبي نيست كه يك هنرمند مقلد صرف شود. به همين جهت طريقي كه من در هنر پيش گرفتم، راهي براي كشف داشتههاي خودم بوده و البته در تلاش براي بيان ديدگاههايم از جامعه. به همين سبب به دنبال خلاقيت در آثارم هستم و سعي كردهام مفهوم و معنا را در كارهايم وارد كنم.