• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3855 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۵ تير

خداحافظ نابغه

سيد علي ميرفتاح

امروز هر جا رفتم مردمي را ديدم كه بابت مرگ مريم ميرزاخاني ناراحت بودند. ادا درنمي‌آوردند و خود را چيزي كه نبودند جا نمي‌زدند. براي خوشامد جايي و كسي خود را غمگين نشان نمي‌دادند بلكه از روي صدق و به عمق جان ناراحت بودند و مرگ دانشمند نابغه را به يكديگر تسليت مي‌گفتند. شبكه‌هاي مجازي، موجي عمل مي‌كنند. يك‌باره با يك موج همه به راست مي‌روند، فرداش به چپ. اما تسليت‌‌هاي مربوط به مرگ مريم ميرزاخاني از جنس موج نبود و براي همرنگ شدن با جماعت خود را تلخكام نمايش نمي‌دادند. بعد از اين همه نوشتن و خواندن فرق پيام جعلي و حقيقي را تشخيص مي‌دهيم. بعد از يك عمر كار رسانه تشخيص مي‌دهيم چه چيزي اداست و چه چيزي دلي. اين پيام‌هاي تسليت، اين خداحافظي با نابغه، اين دريغ گفتن‌ها و افسوس خوردن‌ها، اين طرح‌هاي زيبا و اين پيام‌هاي عاطفي، بيشترشان از عمق جان برخاسته بودند، لاجرم بر دل نيز نشستند. مردم ما حقيقتا قدرشناسند و بارها و بارها نشان داده‌اند كه منزلت هنرمندان و دانشمندان را از ياد نمي‌برند. هيچ‌كدام از ما مريم ميرزاخاني را نديده‌ايم. او را نمي‌شناسيم. حتي از كار رياضي او سر درنمي‌آوريم. ما كه اهل رياضي نيستيم تا از اين فرمول‌هاي پيچيده سر دربياوريم. حتي سوال‌پيچ‌مان كنند معلوم مي‌شود دقيق نمي‌دانيم مريم ميرزاخاني در رياضيات چه گام بلندي برداشته و چه افقي را درنورديده و دقيقا به خاطر چه كشفي جايزه مهم فيلدز را گرفته. اين چيزها را نمي‌دانيم، ضرورت هم ندارد كه بدانيم. چيزي كه مي‌دانيم اين است كه اين بانوي بزرگوار مايه آبروي ما بود و اسم دانشگاه شريف را در دنيا سربلند كرد. چيزي كه مهم است اين است كه مريم ميرزاخاني باعث اعتلاي نام ايران در دنيايي شد كه از هر سمتش جز خبر جنگ و خون و قتل و غارت چيزي شنيده نمي‌شد. در دنيايي پر از خبرهاي تلخ و رعب‌آور و ناراحت‌كننده، درست در روزهايي كه جهان به تصرف موجودات شرور داعشي و تروريست در آمده بود، خبر دادند كه جايزه فيلدز – معادل نوبل رياضي- به دختري ايراني رسيده كه عمرش را وقف كتاب و حساب كرده است. باعث سربلندي و افتخار بود كه او را در كمال متانت و پاكدامني ديديم كه رفت و متواضعانه و فروتنانه جايزه‌اي به اين مهمي را گرفت و برگشت سر خانه و زندگي‌اش. نه مصاحبه كرد، نه تبديل به سلبريتي شبكه‌هاي تلويزيوني شد و نه دم به دقيقه به بهانه‌هاي واهي مهمان ماهواره شد تا بين رياضيات و سياست پيوند بزند. نه. اتفاقا ارزش و متانت او به همين بود كه فريفته رسانه نشد و روند عادي زندگي‌اش را به هم نزد. مادر بود، همسر بود و به‌علاوه همه اينها دانشمند بود بلكه نابغه بود. نبوغ گاهي با جنون جمع مي‌شود اما در وجود اين زن بزرگوار با متانت و «خانمي» جمع شده بود. براي همين هم بود كه نمي‌شد به او احترام نگذاشت و تكريمش نكرد. اتفاقا مردم هم همين را دريافتند و جز تكريم و تحسين كاري نكردند و چيزي نگفتند. همين امروز اگر شعار درخشان «خداحافظ نابغه» را در فضاي مجازي ديده باشيد، در مي‌يابيد كه عموم مردم به صدق و از ته دل غمگين شدند، حتي در خفا اشكي ريختند و براي شادي روح اين زن عزيز نابغه فاتحه خواندند. شنيدم كه او براي تابعيت ايراني فرزندش مشكل داشته و به شكل قانوني موانعي جدي بر سر راه ايراني شدن بچه‌هايش وجود داشته. آن بچه‌ها قطعا ايراني‌اند. چون مادرشان ايراني بوده شك نكنيد كه آن طفل معصوم‌ها هم ايراني‌اند اما خوب است سيستم اداري ايران، به تكريم اين نابغه رياضي هم كه شده موانع قانوني را از سر راه بردارد و بچه‌هاي نابغه را ايراني بداند و بنامد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون