خواب مشكلات بيمارانمان را ميبينيم
سيد حسن موسوي چلك
رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران
اتاق مددكاران اجتماعي در هر سازماني، يك ويژگي مشترك دارد كه عموما، با افرادي مواجهند كه به هر دليلي، در زندگيشان دچار مشكلاتي ميشوند و شنيدن درد اين افراد، گاهي اوقات استخوان مددكاران اجتماعي را به درد ميآورد. نخستين تجربه مددكاري من در يك بيمارستان سپري شد و در مورد علت تفاوت شرايط شغلي مددكاران مستقر در مراكز درماني با ساير مراكز، بايد از چند زاويه به موضوع نگاه كنيم. تجربه نشان داده كه علاقه بيشتر و انگيزه بيشتر مانع از تاثيرات منفي دشواريهاي شغلي بر روحيه مددكاران ميشود ضمن آنكه يك مددكار اجتماعي بايد براي خروج از فشارهاي شغلي، برنامههايي داشته باشد؛ شرايطي كه آرامش و نشاط و شادي ايجاد كرده و خستگي را از تن بيرون ببرد. داشتن چنين برنامههايي كه ميتواند بسته به ويژگيهاي متفاوت افراد، امكانات و تسهيلات موجود در محل زندگي و حتي تمكن مالي مددكاران، دامنه گستردهاي از هنري و فرهنگي و مذهبي و ورزشي و ادبي داشته باشد، بخشي از مهارت مددكار اجتماعي براي مديريت فرسودگي شغلي است. در عين حال، هرچه اثر بخشي در كار بيشتر باشد، رضايت از شغل هم افزايش مييابد. مددكار اجتماعي مستقر در مراكز درماني، با محدوديتهايي در كمك و حمايت از بيماران مواجهند كه اين محدوديت هم فقط شامل منابع مالي نيست. گاهي ضوابط و مقررات هم دامنه حمايتها را محدود ميكند و گاهي، پيچيدگي بيماري و شرايط بيمار هم بسيار تاثيرگذار است. تفاوت بيمار عادي با بيمار صعب العلاج اين است كه بيمار عادي، شايد حتي به واحد مددكاري مراجعه نكند يا صرفا، مراجعه موردي داشته باشد، اما بيمار صعبالعلاج، خودش، خانوادهاش و حتي محيط كارش هم درگير اين بيماري هستند و مددكاران اجتماعي، بايد براي هر سه گروه برنامه داشته باشند. هزينههاي بيماري، مراقبتهاي اجباري و از همه بدتر، فشار رواني كه خانواده و بيمار متحمل ميشوند در كاهش هر چه بيشتر اميد به بهبودي موثر است و اين مجموعه، باز هم فشار شغلي مددكار اجتماعي را تشديد ميكند. ميزان اختيارات مددكار، منابع موجود، همراهي مديريت و ساير عوامل درماني با مددكار و همچنين پيگيري مديران براي ايجاد تسهيلات منجر به حمايت از بيماران، ميتواند باعث افزايش آرامش مددكار يا تحميل فشارهاي رواني بيشتر شود. تبعيضهاي اداري را فراموش نكنيم كه دريافتي مددكاران بيمارستانها، نه مانند پزشكان و پرستاران، بلكه مانند ساير ردههاي اداري و حتي شايد شبيه نيروهاي خدمات و پشتيباني است كه اين تبعيض هم ميتواند نارضايتي و فرسودگي مددكاران اجتماعي را افزايش دهد. مددكاري اجتماعي بايد به عنوان مشاغل سخت و زيانآور معرفي شود كه متاسفانه در ايران، چنين فضايي پيش بيني نشده چون تصور همگان اين است كه حداكثر وظيفه مددكار اجتماعي، صدور فيش براي رايگان شدن هزينههاي درمان است. در حاليكه مددكار شاغل در يك بانك، قطعا از آن حجم فشار رواني كه مددكار شاغل در يك بيمارستان متحمل ميشود مصون است. حتي فشار رواني مددكار شاغل در بخش سوختگي يا دياليز با مددكار شاغل در بخش داخلي بيمارستان هم متفاوت است. براي كاهش فشار رواني مددكاران اجتماعي، لازم است كه مددكاري اجتماعي، در وزارت بهداشت جايگاه واقعي خودش را پيدا كند. تجربه نشان داده كه هر عنوان شغلي و تخصصي كه از ارتقاي جايگاه در ساختار اداري برخوردار شده، تسهيلات و امكانات بيشتري هم دريافت كرده و اين ارتقا، حتما در كاهش فرسودگي شغلي موثر است. مددكاران اجتماعي، تافته جدا بافته نيستند اما حتما لازم نيست ما يك بار فيزيكي سنگين بلند كنيم تا سختي شغلمان به چشم بيايد. ما مددكاران اجتماعي، هر چقدر هم فشار رواني ناشي از مواجهه با درد بيماران را مديريت كنيم، انسان هستيم و باز هم، اين شنيدهها و مواجهات، پيش چشممان است و تحت تاثير شرايط بيماران قرار ميگيريم. ما نميتوانيم چشممان را بر واقعيتهاي اجتماعي جامعه ببنديم و گاهي اوقات حتي شبها خواب اين بيماران دردمند را ميبينيم و بسياري مواقع، فرصتهاي مشابه را از دست ميدهيم چون بايد مشكلات بيمارانمان را پيگيري كنيم. با همه اينها، در مراكز درماني معمولا خدمات مددكاران اجتماعي ديده نميشود. تا امروز، چند بار وزير بهداشت از مددكاري اجتماعي صحبت كرده؟ حرفها همه درباره پزشك و پزشك و پزشك و پزشك است و حتي پرستاران هم وضعيتي به مراتب بهتر از مددكاران اجتماعي بيمارستانها دارند. پزشك ميگويد من نسخهام را مينويسم و پرستار هم وظايف خودش را انجام ميدهد اما تمام نياز يك بيمار، اقدامات درماني نيست و مطمئن باشيم كه در بسياري مواقع، برنامههاي درماني بدون مداخلات مددكاري اجتماعي موفق نخواهد بود.