عكسنوشت
نازنين متيننيا| همسايهها، دلخوشي از ما ندارند. فكر ميكنند كه اهالي اين ساختمان پنج طبقه انتهاي كوچه بنبست به جز مزاحمت و گرفتن جاي پارك و شلوغي كوچه، هيچ فايده ديگري ندارند. عصبانيت اصلي اما از اينها نيست. در اين چند سال همسايگي پيش آمده كه از ما بپرسند كه «دقيقا چي كار ميكنيد؟» يا «به چه دردي ميخوريد؟» جواب دادن به سوالهاي آنها براي ما سخت نيست. اما ميدانيم كه بيفايده است؛ در روزگار تلگرام و توييتر و اينستاگرام كه هر كاربري خودش را يك رسانه ميداند و «شهروند - خبرنگاري» اتفاق مهم اين روزها است، توضيح اينكه چرا ما هر روز ظهر به اين ساختمان ميآييم و گاهي تا نيمههاي شب سركار هستيم، سخت است. به همان سختي كه بخواهيم براي يك مناسبت تقويمي، يك روزي كه به نام روزنامهنگار و خبرنگار ثبت شده، حرفي بزنيم و صفحهاي ويژه منتشر كنيم و تكراريها را تكرار. چرايي اين سختي براي ما در اين ساختمان پنج طبقه كه بيشتر روز را در آن ميگذرانيم، از سر تنبلي يا نخواستن نيست؛ از ناتواني است. از شرايطي كه سال پشت سال به سرنوشت اهالي رسانه اين سرزمين وارد شده و حالا به چنين روزگاري رسيده كه همهچيز، هم شرايط روز و هم شرايط ساخته شده، دست به دست هم دادند تا ما روزنامهنگارها به گوشهاي از تحريريههاي خود پناه ببريم و بدون هيچ حرف و توضيحي درباره خود، فقط همان مسير و رسالت هميشگي را ادامه دهيم و ديگر حتي نخواهيم كه توضيحي بدهيم يا در رساي رسانه و روزنامهنگاري و همه آنچه در اين سالها به ما رفته و ميرود حرف بزنيم. ما فقط اينجا هستيم تا اين چراغ روشن بماند و از همه آنچه كه ميشد پيش روي ما گذاشت تا دلگرم شويم، به همين بالكن كوچك طبقه چهارم اكتفا ميكنيم و تصوير شهري و سرزميني كه رسالت حرفهاي ما بهترينها و آبادترينها را براي آن و مردمانش ميخواهد. امروز 17 مرداد است؛ به تاريخي كه ميگويند روز خبرنگار است و اينجا، تحريريه روزنامه اعتماد.