• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3178 -
  • ۱۳۹۳ سه شنبه ۲۱ بهمن

سيد بي‌قرار و قرارگاه‌هايي كه نهاد شدند

    علي‌اشرف فتحي/ سرماي سوزان سال 1304 با نخستين هفته‌هاي آغاز سلطنت رضاشاه پهلوي همزمان است. گرچه هنوز چند ماهي به تاج‌گذاري رضا پهلوي مانده اما وي درست در آخرين هفته پاييز 1304، همراه با 16 تن از روحانيون عضو مجلس موسسان در تكيه دولت تهران سوگند رسمي به جاي مي‌آورد و با اين سوگند در حقيقت به حيات سياسي ايل قاجار پايان داده شد. چند هفته پس از آغاز سلطنت پهلوي، ميركريم موسوي كريمي در يك خانواده تهيدست حوزوي در اردبيل به دنيا آمد. پدرش سيد عبدالرحيم و مادرش سيده خديجه از همان ابتدا ترجيح مي‌دادند كه فرزندشان راه پدر را ادامه دهد. بزرگ‌شدن ميركريم برابر سال‌هايي مي‌شود كه تكبر پادشاهي «رضا» را در بر گرفته و ديگر نيازي به رعايت ظواهر مذهبي ندارد. در اين سال‌ها كه تنش ميان برخي علما و روحانيون با حكومت پهلوي به اوج خود مي‌رسيد، زندگي بر خانواده سيد عبدالرحيم به‌سختي مي‌گذشت. پدر خانواده از آن روحانيوني بود كه سياست‌هاي فرهنگي رضاشاه را منافي شريعت و مخالف دين مي‌دانست و حاضر به در كردن عباي روحانيت از تن نبود.
به همين سبب هم ناچار شد كه انزوا پيشه كند و كمتر در ملأ عام ظاهر شود، حتي گاه چندين ماه در خانه مي‌ماند. ميركريم كه هم سيد عبدالكريم ناميده مي‌شد، سال‌هاي نوجواني خود را در منطقه‌اي سپري كرد كه مهد آرماني مشروطه‌خواهي به شمار مي‌رود اما آذربايجان در دوره نوجواني سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، سرخورده از تلاش‌هاي آزاديخواهانه‌اش در چنبره ركود و خموشي گرفتار آمده و سياست‌زدايي حاكمان وقت، به سياست‌گريزي مردمان اين ديار هم انجاميد. سيد عبدالكريم نوجوان تا 18 سالگي در شهر اردبيل به تحصيل علوم ديني در مكتبخانه‌ها و مدارس حوزوي اين شهر ادامه داد و كتاب‌هايي همچون رساله عمليه، گلستان سعدي، تنبيه الغافلين، نصاب الصبيان، گلزار بهار، ابواب الجنان، مجالس المتقين، تاريخ معجم، دره نادري، تاريخ وصاف و حساب فارسي را همانند ديگر نوجوانان آن دوران نزد استادان اردبيلي آموزش ديد. 16 ساله بود كه رضاشاه مجبور به كناره‌گيري از قدرت شد و فضاي باز همراه با آشوب و ناامني آذربايجان را نيز فراگرفت. در آخرين روزهاي حضور سيد عبدالكريم در زادگاهش، نيروهاي تحت امر شوروي با ميدان‌داري دموكرات‌هاي آذري فضاي آذربايجان را مملو از تبليغات و فعاليت‌هاي خود كرده بودند اما غائله آنها تاثيري در مسير عبدالكريم نداشت.

او كه تحصيلات مقدماتي علوم ديني را در اردبيل از سر گذرانده، اوايل پاييز سال 1322 به قم رفت تا در حوزه‌اي كه هفت سال پس از وفات موسسش شيخ عبدالكريم حائري يزدي تحت سرپرستي آيت‌الله سيد صدرالدين صدر (پدر امام موسي صدر) و آيت‌الله حجت كوه‌كمره‌اي و آيت‌الله سيد محمدتقي خوانساري اداره مي‌شد، به تحصيلات حوزوي خود ادامه دهد. اين روزها و ورود سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي به حوزه علميه قم و سكونت در مدرسه فيضيه، درست در ميانه غوغاي دين‌ستيزي و دين‌گريزي است كه فضاي فكري و فرهنگي كشور را فراگرفته بود. سيد عبدالكريم همانند بسياري از طلاب آذري‌زبان، به محض ورود به حوزه جذب جلسه‌هاي درس آيت‌الله حجت شد. اين مرجع تقليد آذربايجاني كه قطب مهم فقهي قم در آن سال‌ها بود، مي‌كوشيد حمايت همه‌جانبه‌اي از طلاب و روحانيون آذري‌زبان كرده و حتي مدرسه‌اي به نام خود (مدرسه حجتيه) براي سهولت تحصيل و تدريس هم‌زبانان خود بسازد. سيد عبدالكريم در ساليان نخست اقامت در قم، در جلسات درس بسياري از علماي شاخص اين شهر شركت كرد و با استعداد و پشتكاري كه داشت، يكي از طلاب جوان شاخص اين جلسات شد. يك سال پس از ورود سيد‌عبدالكريم جوان به قم، علماي اين شهر تصميم گرفتند كه آيت‌الله سيد حسين احمدي بروجردي را براي سرپرستي و مرجعيت عالي حوزه اين شهر دعوت كنند. استادان سيد‌عبدالكريم نيز جزو دعوت‌كنندگان آقاي بروجردي بودند. اوايل زمستان 1323 آقاي بروجردي وارد قم شد و حوزه علميه اين شهر جان تازه‌اي گرفت اما درست در همين حوالي سفر ديگري پيش پاي سيدعبدالكريم جوان قرار داشت.
او يك سال بعد از حضور آيت‌الله بروجردي در قم، تصميم گرفت كه تحصيل در نجف را نيز تجربه كند. در آن سال‌ها نجف هنوز مهم‌ترين مركز حوزوي شيعه شناخته مي‌شد و تحصيل و اقامت در اين شهر، آرزوي هر طلبه‌اي به شمار مي‌آمد. اين سيد جوان اردبيلي به همراه يك همشهري خود در آبان 1324 به نجف رفت و دو سال در جلسات درس علماي بزرگ نجف از جمله آيت‌الله سيدمحسن حكيم، آيت‌الله سيد هادي ميلاني و آيت‌الله سيد‌ابوالقاسم خويي شركت كرد. با سيد جمال خويي فرزند آقاي خويي مباحثه مي‌كرد و مشتاقانه به آموختن فقه و اصول و فلسفه اسلامي ادامه مي‌داد اما گويا تحصيل در مقاطع بحراني و تنش‌زاي تاريخ معاصر در تقدير سيد عبدالكريم ثبت شده بود. در بحران‌هاي دوره رضاشاه وارد حوزه علميه اردبيل شد، در روزهاي تنش‌‌آلود ابتداي سلطنت محمدرضا شاه به حوزه قم رفت و تحصيل چهار ساله‌اش در حوزه نجف نيز با بحراني شدن فضاي سياسي عراق خاتمه يافت. افزون بر بحران سياسي عراق، نگراني از سلامت پدر نيز انگيزه ديگري به دست سيد عبدالكريم 23 ساله داد كه به ايران بازگردد.
در سال 1327 شمسي و در ايام يك بحران نوظهور به ايران برگشت و پس از اطلاع از سلامت پدر، همراه با او در قم ساكن شد. شركت در جلسات درس آيت‌الله بروجردي كه اكنون يك قدرت بي‌بديل در ايران و جهان تشيع است، نخستين تصميم سيد عبدالكريم به شمار مي‌رفت اما از همين روزها بود كه آشنايي با آيت‌الله سيد محمد موسوي‌يزدي كه به واسطه دامادي شيخ عبدالكريم حائري يزدي به نام آيت‌الله‌داماد (محقق داماد) شهرت يافته، حيات علمي سيدعبدالكريم را دگرگون كرد، به گونه‌اي كه قريب يك دهه شاگرد اين استاد صاحب‌نام حوزه قم شد و همواره ملازم و همراه اين سيد گوشه‌گير يزدي ديده مي‌شد. 26 ساله بود كه مرشد راه و پدرش را از دست داد. پس از مرگ پدر، 9 سال ديگر در قم ماند و شاگرد مطرح جلسات درس آقاي داماد بود؛ جلساتي كه به دليل دشوارگويي استاد، تنها با حضور طلاب مستعد و ممتاز تشكيل مي‌شد و جمعيت كم‌شماري داشت. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي از دقت و تيزفهمي آقاي داماد همواره ياد مي‌كند و مي‌گويد: «ما معتقد بوديم كه ايشان از نظر دقت نظر از ديگران عقب نيستند بلكه جلو هستند. خيلي با دقت صحبت مي‌كردند. آن وقت ما معتقد بوديم كه دقت ايشان را كمتر در ديگران مي‌شد ديد. دقت ايشان خيلي خوب بود. با سياست و امثال اينها مخلوط نبود و فقط به درس خود مي‌پرداخت و مسائل سياسي را به درس آميخته نمي‌كرد و كاري نداشت كه چه كسي از نظر سياسي با چه نظري موافق يا مخالف است و فلان گروه چه مي‌گويد. اين گونه نبود. ثالثا طلبه‌هاي درس ايشان يك سر و گردن از ديگران برتر بودند.»

آيت‌الله موسوي اردبيلـي در جلسات درس آقاي داماد با طلاب شاخصي همچون آقايان سيد موسي صدر، سيد موسي شبيري‌ زنجاني، سيد محمد بهشتي، ناصر مكارم شيرازي، احمد آذري قمي و سيد مهدي روحاني آشنا و هم‌درس شد؛ رفاقتي كه چندين دهه استمرار يافت. اين رفاقت در نخستين سال‌ها منجر به حضور سيد عبدالكريم در شماره‌هاي نخست مجله مكتب اسلام شد؛ مجله‌اي كه نخستين تلاش جدي طلاب و استادان قمي براي عرضه مفاهيم اسلامي با بهره‌گيري از زبان و ابزار روز بود. اين مجله با حمايت آيت‌الله بروجردي آغاز به كار كرد و سپس با حمايت آيت‌الله شريعتمداري به كار خود ادامه داد. حضور در زمره نويسندگان اين مجله شاخص حوزوي، نشان از جايگاه ممتاز علمي و اجتماعي موسوي اردبيلي در فضاي حوزه قم در دهه 30 شمسي داشت.

بي‌قراري در كارنامه درسي سيد عبدالكريم بسيار آشكار و چشمگير است. 12 سال پس از حضور در جلسات درس علماي بزرگ قم تصميم گرفت براي استراحت به زادگاه خود برگشته و هشت سال در آنجا ساكن شود. موسوي اردبيلي كه قصد نداشت مدت زيادي در اردبيل بماند، با استقبال همشهريان خود روبه‌رو شد و اردبيلي‌ها از اين استاد جوان حوزوي خواستند كه مدت بيشتري در زادگاهش بماند. موسوي اردبيلي در اين مدت با تعمير مدرسه ملا ابراهيم كه محل تحصيل مقدماتي وي نيز بود، اقدام به گسترش فعاليت‌هاي ديني و تبليغي خود كرد.
اردبيل از ساليان دور محل تبليغ و تحت نفوذ بهايي‌ها به شمار مي‌رفت. برخي سران بهاييت از اين ديار بودند و سياست‌هاي دوره پهلوي نيز منجر به گسترش نفوذ آنها در اين شهر مذهبي شد. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي كه اكنون يك استاد جوان و نويسنده صاحب‌نام حوزوي است، تصميم گرفت كتابي در رد و نقد بهاييت بنويسد. اين كتاب را «جمال ابهي» نام نهاد و آن را در اردبيل منتشر و توزيع كرد.
سيد عبدالكريم كه حالا ديگر «آيت‌الله موسوي اردبيلي» شده بود، در ايام وفات دو استاد شاخص خود؛ آقايان بروجردي و داماد در اردبيل و تهران مشغول فعاليت بود و فعاليت‌هاي گاه و بيگاه سياسي‌اش، موجب بروز حساسيت‌هايي در ميان نهادهاي امنيتي وقت مي‌شد. او كه پس از هشت سال اقامت در زادگاهش، در تابستان سال 47 به تهران آمده بود، با پذيرش امامت مسجد اميرالمومنين خيابان نصرت، فعاليت‌هاي فرهنگي و سياسي‌اش را همراه با دوستان و هم‌درسان قمي‌اش گسترش مي‌داد.

موسوي اردبيلي اگرچه شاگرد دروس فقه و اصول امام خميني نبود و تنها مدتي در جلسات موعظه اخلاقي ايشان شركت كرده بود، پس از وفات استادش آيت‌الله بروجردي همچون ديگر روحانيوني كه علاقه به فعاليت سياسي داشتند، ارتباط بيشتري با امام خميني برقرار كرد، به گونه‌اي كه حتي مهاجرت وي از قم به تهران نيز با مشورت امام انجام شد. در آن روزها امام خميني ايام تبعيد خود را مي‌گذراند و در نجف ساكن بود. امام در پاسخ به مشورت موسوي اردبيلي نوشته بود: «ما صلاح نمي‏‌دانيم كه آقايان شهرها را ترك كنند و به تهران يا قم بروند، ولي گويا وضع شما به گونه‏‌اي است كه ناچاريد مسافرت كنيد. در عين حال خودتان بهتر مي‏‌دانيد و مي‏‌توانيد تصميم مناسب‌تري بگيريد.»
حيات فرهنگي و اجتماعي آيت‌الله موسوي اردبيلي در 10سال پاياني عمر حكومت پهلوي، در قالب فعاليت در مسجد اميرالمومنين، تاسيس موسسه خيريه‌اي با عنوان «موسسه خيريه مكتب اميرالمومنين» و بنيانگذاري كانون توحيد تهران در خيابان پرچم تداوم و تحول يافت. راز صعود سياسي آيت‌الله را بايد در همين 10 سال جست. او كه در سال 1347 يك روحاني نه چندان شناخته شده اردبيلي به‌شمار مي‌رفت و تنها مقالاتي از وي در مجله مكتب اسلام انتشار يافته بود، در سال 1357 به عنوان يكي از رهبران حوزوي انقلاب اسلامي و روحانيون طراز اول جمهوري اسلامي مطرح شد.
آيت‌الله موسوي اردبيلي در دهه پاياني عمر سلسله پهلوي نه كتاب و مقاله تاثيرگذاري نوشت و نه بيش از برگزاري جلسات درس خارج فقه و فلسفه كه مشغله متداول عموم روحانيون عاليرتبه بود، فعاليت علمي شاخصي انجام داد، اما با بنيانگذاري اين دو موسسه و نهاد توانست فضاي مناسبي براي گرد هم آمدن چهره‌هاي همفكر آقاي موسوي اردبيلي را فراهم آورد. كانون توحيد و موسسه مكتب اميرالمومنين (نهاد ناظر بر دانشگاه مفيد قم) در حدود نيم قرن اخير، محل تدريس و سخنراني و پاتوق شخصيت‌هايي بوده كه با حضور در اين نهادها احساس امنيت بيشتري براي فعاليت علمي و حتي سياسي مي‌كرده‌اند و همه اينها معلول شخصيت محوري آيت‌الله موسوي اردبيلي است. البته وي به سخنراني در مسجد خود اكتفا نمي‌كرد و يكي از سخنرانان شاخص سياسي مهديه تهران در ماه‌هاي پاياني حكومت شاه بود.
يك فصل سرد ديگر از راه مي‌رسيد تا فصل جديد ديگري در زندگي آيت‌الله موسوي اردبيلي رقم بخورد. زمستان سال 57 در حيات سياسي آيت‌الله بسيار سرنوشت‌ساز است. او هم به عنوان عضو شوراي انقلاب اسلامي منصوب شد و هم جزو موسسان حزب جمهوري اسلامي بود. به اين ترتيب او در 53 سالگي هم جزو موسسان و سران نخستين حكومت حوزوي حاكم بر ايران شد و هم جزو موسسان نخستين حزب سياسي حوزوي. انگار كه سال‌هاي بي‌قراري سيد اردبيلي پايان يافته بود. 10سال حضور و فعاليت در تهران از او يك شخصيت محوري ساخته و كانون توحيد يكي از پاتوق‌هاي انقلابي شده كه سرنوشت موسوي اردبيلي را هم تغيير مي‌دهد. او به سبب اين فعاليت‌ها، مراحل رشد در نظام سياسي جديد را به سرعت طي ‌كرد. در ابتدا به عنوان دومين چهره دستگاه قضايي نظام جديد، رييس ديوان عالي كل كشور شد و پس از ترور آيت‌الله دكتر بهشتي، به عنوان رييس شوراي عالي قضايي منصوب شده و در كنار امام خميني، آيت‌الله خامنه‌اي، هاشمي‌رفسنجاني، ميرحسين موسوي و سيد احمد خميني به عنوان گروه تصميم‌ساز عالي كشور در دهه نخست جمهوري اسلامي مطرح شد.
موسوي اردبيلي كه شاگردي امام را در دروس حوزوي تجربه نكرده بود، گاه با ديگر سران كشور دچار اختلاف نظرهايي مي‌شد. محمدي ري‌شهري در خاطرات سياسي خود تلويحا از آقاي موسوي اردبيلي به عنوان يكي از مخالفان گسترش برخوردها با آيت‌الله منتظري در سال‌هاي پاياني حيات امام خميني ياد كرده است. با اين حال، در برخورد با جريان بني‌صدر و مجاهدين خلق، نام موسوي اردبيلي به عنوان يكي از چهره‌هاي ذي‌نفوذ و درجه اول مطرح است. چه آنجا كه در جريان تنش 14 اسفند 59 كتابي تحت نظارت و اشراف موسوي اردبيلي عليه بني‌صدر و مجاهدين خلق و حتي نهضت آزادي تدوين شد و چه آنجا كه قاطعانه از اعدام زندانيان مجاهد و فدايي و توده‌اي پشتيباني كرد و در خطبه‌هاي نماز جمعه 14 مرداد 67 تهران گفت: «مردم عليه اينها آن‌چنان آتشي هستند، قوه قضايي در فشار بسيار سخت افكار عمومي است كه چرا اينها را محاكمه مي‌كنيد؟ اينها كه محاكمه ندارند، حكمش معلوم، موضوعش هم معلوم است و جزايش نيز معلوم است. قوه قضايي در فشار است كه اينها چرا محاكمه مي‌شوند، قوه قضايي در فشار است كه چرا تمام اينها اعدام نمي‌شوند و يك دسته‌شان زنداني مي‌شوند؟... مردم مي‌گويند بايد از دم اعدام بشوند... عفو و بيرون كردن[زندانيان] مربوط به قوه قضاييه نيست، اين قوه كارش تا جايي است كه حكم تمام مي‌شود. بقيه مربوط به جاهاي ديگر است... عفو ربطي به قوه قضاييه ندارد و من به شما حق مي‌دهم، با شما هم هماهنگ هستم، مي‌گويم نبايد اينها عفو بشوند.» تاكيد او بر رويدادهاي سال 67 تا به امروز نيز باقي است.

حيات سياسي آيت‌الله موسوي اردبيلي با وفات امام خميني وارد مرحله جديدي شد. جمهوري اسلامي به دوران تازه‌اي پاي گذاشت و جناح چپگراي موسوم به خط امام از كنار گذاشته شدن سه موسوي (موسوي اردبيلي، ميرحسين موسوي
و موسوي‌خوئيني‌ها) به عنوان يك سمبل براي آغاز اين دوره جديد و خسران فعاليت سياسي خود ياد مي‌كرد. موسوي اردبيلي در اين ميان ترجيح داد به جاي اقامت در تهران و اكتفا كردن به منصب امامت جمعه تهران، بار ديگر به قم بازگردد و اين‌بار در قامت يك استاد عالي حوزه بر تحولات كشور تاثير بگذارد.
اين‌بار نيز موسوي اردبيلي به فكر تاسيس يك قرارگاه جديد براي فعاليت خود و همفكرانش افتاد. او كه بيش از دو دهه از قم دور افتاده بود و هيچ مامني در اين شهر براي خود نداشت، از طريق موسسه خيريه تحت نظرش دانشگاهي با نام شيخ مفيد در قم ايجاد كرد تا با نسل جديدي از شخصيت‌هاي علمي و سياسي، با چهره‌هايي چون آيت‌الله‌مهدوي كني و آيت‌الله مصباح‌يزدي كه مشغول چنين فعاليتي در نهادهاي علمي تحت نظر خود بودند، رقابت كند. قرارگاه جديدي كه اين سيد بي‌قرار اردبيلي اين‌بار در قم بنا كرد، همان‌گونه كه پيش‌بيني مي‌شد محل تحصيل و تدريس نسل‌هاي متعددي از نيروهاي نزديك به جريان چپگراي جمهوري اسلامي شد. در دانشگاه مفيد قم حتي استاداني چون حسين بشيريه، محسن كديور و هاشم آغاجري تدريس مي‌كردند و بسياري از نيروهاي نزديك به طيف ملي مذهبي، جريان آيت‌الله منتظري و نيروهاي تئوريك و حتي ژورناليست جريان اصلاح‌طلب با اين دانشگاه پيوند ديرينه و ذاتي داشته‌اند.

آيت‌الله موسوي اردبيلـي حتي از اين دانشگاه به عنوان يكي از ابزارهاي كنش سياسي خود بهره مي‌گرفت؛ به عنوان نمونه، آنگاه كه سيد محمد خاتمي هدف حملات رقباي سياسي خود در انتخابات خرداد 76 قرار گرفت، آيت‌الله موسوي اردبيلي در حكمي خاتمي و ميرحسين موسوي را به عنوان هيات امناي اين دانشگاه منصوب كرد تا پشتوانه‌اي حوزوي براي اين دو چهره سياسي جناح چپ باشد. او در پنج سال پس از درگذشت امام، درست تا پاييز 73 امام جمعه تهران نيز بود و در آخرين خطبه نماز جمعه‌اش كه در ايام بيماري آيت‌الله اراكي ايراد شد، از استقلال مرجعيت شيعه سخن گفت. همزمان با وفات آقاي اراكي، موسوي اردبيلي نيز دچار عارضه مغزي شد و براي هميشه تهران را به قصد قم ترك كرد. او دو دهه حضور در قم، با انتشار رساله توضيح‌المسائل، به عنوان يكي از مراجع تقليد شيعه كوشيد فعاليت‌هاي صنفي و تبليغي خود را ارتقا دهد. اكنون موسوي اردبيلي نه‌تنها يك مرجع تقليد نزديك به جريان اصلاح‌طلب است و نهادهاي تحت نظر وي قرارگاهي براي فعاليت نيروهاي اصلاح‌طلب تلقي مي‌شود، بلكه همواره مورد احترام سران كشور بوده و روابط حسنه‌اي با مقامات عاليرتبه سياسي داشته است. گفته مي‌شود كه وي مقلديني در مناطق آذري‌زبان و حتي كشورهاي تركيه و آذربايجان دارد و با وجود ناتواني شديد جسمي‌اش، تدريس و فعاليت را وانهاده است.
نهادهاي مذهبي و علمي كه وي در نيم قرن گذشته تاسيس كرده، به قرارگاه‌هايي فكري، سياسي و اجتماعي بدل شده و ريشه دوانده است. دو فرزند وي (سعيد و مسعود موسوي كريمي) به عنوان چهره‌هاي علمي، بازوهاي مديريتي آيت‌الله در دانشگاه شمرده مي‌شوند و علاوه بر خاتمي و موسوي، هاشمي‌رفسنجاني و آيت‌الله سيد علي محقق داماد نيز از شخصيت‌هاي مطرح سياسي و حوزوي هستند كه آيت‌الله موسوي اردبيلي از آنها در تركيب هيات امناي دانشگاه مفيد بهره گرفته است.
چنين تركيبي از دلايل مهم نگراني رقباي اصولگرا از فعاليت دانشگاه مفيد در ساليان اخير بوده است. آنها از اين دانشگاه به عنوان مامني براي «فتنه‌گران» ياد مي‌كنند و نظرات و فعاليت‌هاي برخي استادان اين دانشگاه را نگران‌كننده مي‌دانند.
بيش از هفت دهه بي‌قراري و جنب‌وجوش سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي منجر به شكل‌گيري قرارگاه‌هايي شده كه اكنون به يك نهاد قدرتمند علمي و سياسي ارتقا يافته‌اند و چندين نسل از فعالان سياسي و آكادميك، تحت سايه حمايت اين فقيه 89 ساله اردبيلي تربيت و تعليم ديده‌اند. آيت‌الله موسوي اردبيلي در آغاز 90 سالگي‌اش ديگر فقط يك مرجع تقليد نيست، يك مرجع سياسي، مديريتي و آكادميك شاخص است كه اگرچه در محضر غيرسياسي‌ترين استاد حوزه قم (آيت‌الله سيد محمد داماد) تعليم ديد، اما گونه جديدي از مرجعيت سياسي را در كارنامه جمهوري اسلامي و روحانيت حامي نظام ثبت كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون