حماس و ايران در ريل بازگشت به عصر طلايي
صابر گل عنبري
كارشناس مسائل خاورميانه
حدود 25 سال از روابط جنبش مقاومت اسلامي حماس با جمهوري اسلامي ايران ميگذرد. اين روابط تا سال 2011 روندي صعودي داشت و بعد از حوادث سوريه روندي نزولي و پر فراز و نشيب به خود گرفت، اما هيچگاه قطع نشد و در طول شش سال گذشته همواره سفر رهبران حماس به تهران و ديدارهاي دوجانبه در پايتختهاي مختلف تداوم داشته است و احيانا واقعيتهاي حاكم بر روابط طرفين در سايه جنجالهاي رسانهاي در برهههاي مختلف از ديدگان مغفول ميماند.
در طول يك سال اخير بسيار اتفاق افتاده است كه رسانهها و تحليلگران پيشفرضانه روابط را به گونهاي تفسير ميكردند كه عكس فضاي دوستانه حاكم بر گفتوگوها و تفاهمات دو جانبه را نشان ميداد؛ تا جايي كه وقتي عدهاي سند جديد حماس را تيرخلاصي به روابط با ايران تلقي ميكردند، قطار روابط در مسير بهبودي حركت ميكرد. اساسا، ادامه اين روابط در سايه اختلافات بر سر برخي مسائل منطقهاي امري طبيعي و عادي بود و آنچه غير طبيعي مينمود قطعي روابط در نتيجه اين اختلافات بود. به اين علت كه در مباني وجودي شكلدهنده به ارتباطات دو طرف هيچ تغييري حادث نشده بود. از يك سو، نه ماهيت حماس به عنوان يك حركت مقاومتي دستخوش تحول شد و مقاومت پيشروانه و فعالانه آن در دو جنگ 2012 و 2014 در سايه تداوم اختلافات فيمابين خود بهترين گواه بر اين مدعاست، و از سوي ديگر نيز در سياستهاي ايران در قبال رژيم صهيونيستي و آرمان و مقاومت فلسطين ذرهاي تغيير به وجود نيامده بود. به همين خاطر، اختلافات امري عرضي و نه مبنايي بود و منطقي نبود كه آثار آن به گسست شيرازه روابط ختم شود. در اين ميان، سفر هيات بلندپايه جنبش حماس به ايران براي مشاركت در مراسم تحليف رييسجمهور منتخب، تركيب معنادار اين هيات، استقبال گرم تهران، ديدارهاي فشرده با مقامات ايراني، اظهارات و مواضع اعلامي دو طرف در اين ديدارها، گمانهها درباره بهبود روابط ميان تهران و جنبش حماس در ماههاي اخير را تقويت كرد و به قراين و شواهد زيادي افزوده شد كه نشان ميدهد عوامل اختلاف برانگيز شش سال گذشته ديگر قدرت تاثيرگذاري خود را از دست داده و تحتالشعاع فاكتورهاي دو سويه جديدي قرار گرفته است كه منتج به پيدايش خوانشي مشترك بر مبناي شرايط جديد منطقهاي و ضرورت تقويت ارتباطات بر اساس بازگشت به همان اصول اوليه شكلدهنده روابط شد.
عوامل مختلفي در كم رنگ كردن تاثيرات اختلافات شش ساله ميان حماس و ايران و بهبود روابط دو طرف دخيل بوده است. عمده آنها در شكلگيري شرايط جديد منطقهاي خلاصه ميشود. از سويي، به قدرت رسيدن دونالد ترامپ در امريكا و چربش نگاه لابي اسراييلي بر سياستهاي خاورميانهاي نيمه پيداي او و قرار گرفتن مقابله با نفوذ منطقهاي تهران و نيروهاي مقاومت در اولويت اين سياستها و از ديگر سو، بالا گرفتن تلاشها براي شكلگيري ائتلاف عربي- اسراييلي عليه ايران در سايه جهش عاديسازي روابط ميان رژيم صهيونيستي با عربستان و برخي ديگر كشورهاي منطقه ميطلبيد كه دو طرف به دور از اختلافات عرضي ساليان گذشته نگاهي نو به روابط بر پايه پارامترهاي جديد بيندازند.
در اين ميان، عوامل فرعي ديگري از جمله، انتخابات فراگير در جنبش مقاومت اسلامي حماس و انتخاب اسماعيل هنيه به رهبري حماس تقويتكننده اين خوانش و مسير بوده و سخنان دكتر ولايتي در ديدار هيات حماس مبني بر اينكه ايران از مواضع اصولي آقاي هنيه كاملا حمايت ميكند، تاكيدي بر اين مدعاست.
در همين حال، هر چند بحران عربي در خليج فارس بعد از شروع روند بهبودي روابط ميان حماس و ايران اتفاق افتاد، اما فضاي منطقهاي كه در سطوح مختلف بعد از اين بحران از جمله در عرصه افكار عمومي و نخبگان در جهان عرب در نتيجه به حاشيه رفتن «ايرانهراسي»، هويدا شدن برخي واقعيتها و خصومت آشكار عربستان با اسلام سياسي سني و جنبش حماس در حال شكلگيري است، روند نزديكتر شدن حماس به ايران را تسهيل ميكند و ملاحظات و حساسيتهاي پيشيني اين جنبش را كاهش ميدهد.
در گذشته يكي از دغدغههاي حماس واكنشهاي احتمالي افكار عمومي و نخبگان جهان عرب به نزديكياش به تهران بود، كما اينكه ضمن تاكيد مداوم بر راهبردي بودن روابط با ايران به عنوان حامي اصلي مقاومت بيم آن را داشت كه اين نزديكي با توجه به حساسيتهاي منطقهاي به اصل توازن در روابط خارجياش و مقبوليتش در سطح افكار عمومي عربي و اسلامي آسيب برساند، اما امروزه شرايط جديد منطقه اين دغدغهها را كمرنگ كرده است و دغدغههاي جايگزين بر آنها ميچربد.
حقيقت اين است كه حماس با اينكه يك گروه و سازمان است، اما رفتار سياسياش در سطح يك دولت است. سياست موازنه مثبت حماس در روابط خارجياش تا حدود زيادي موفقيتآميز بوده است و امروزه اين جنبش با هر سه بلوك منطقه با درجاتي متفاوت در ارتباط است. در كنار برخورداري از روابط گسترده و مهم با بلوك تركيه، قطر و اخوان و بلوك ايران و حزبالله با مصر به عنوان يكي از طرفهاي اساسي محور عربستان و امارات نيز ارتباطات خوبي دارد و چند ماه اخير روابطش با قاهره بهبود خوبي داشته است. از سوي ديگر با كشورهاي عربي و اسلامي ديگر كه زياد در چارچوب اين محورها قابل تعريف نيستند، مناسبات نسبتا خوبي دارد؛ از الجزاير، تونس و مراكش گرفته تا اندونزي، مالزي و پاكستان.
در كنار بهبودي آشكار روابط حماس با ايران، مناسبات اين جنبش با حزبالله لبنان نيز همان روند صعودي را طي ميكند و در طول يك سال گذشته ديدارهاي فشردهاي ميان رهبران عاليرتبه حماس و حزبالله وجود داشته است، از جمله اينكه در همين گذشته نزديك موسي ابومرزوق از رهبران ارشد حماس دو ديدار جداگانه و مهم با سيدحسن نصرالله، دبيركل حزبالله در بيروت داشته است.
جان كلام اينكه سالهاي پرتلاطم روابط حماس و ايران رو به پايان است و اين روابط در ريل بازگشت به دوران طلايي قرار دارد و يقينا در صورت بازگشايي گذرگاه رفح و امكان سفر اسماعيل هنيه، رهبر جديد حماس به خارج از نوار غزه از جمله به ايران جهش بيسابقهاي خواهد داشت.