جنايت نيروهاي تروريستي در روستاي ميرزا اولنگ استان سرپل افغانستان به حدي گسترده بود كه برخي آن را بيسابقه و حتي نسلكشي ناميدند. اما نكته مهم اين حمله همكاري ميان طالبان و داعش در اين عمليات بود كه تا پيش از آن سابقه چنداني نداشت. از طرفي ديگر عدم ارسال كمكهاي جدي از سوي دولت مركزي براي آزادسازي منطقه بحثهايي را در خصوص توان دولت مركزي افغانستان به راه انداخت كه آيا توان كنترل اوضاع كنوني افغانستان كه هرروز بدتر ميشود را دارد يا خير؛ از همين رو گفتوگويي داشتيم با پيرمحمد ملازهي، كارشناس مسائل افغانستان تا ابعاد حمله مشترك طالبان و داعش در افغانستان را مورد بررسي قرار دهيم.
با توجه به اتفاقاتي كه طي روزهاي اخير در استان سرپل افغانستان رخ داده است، موضوعي كه در اين بين مطرح شده همكاري ميان داعش و طالبان در حمله به روستاي ميرزا اولنگ است. هرچند كه طالبان و شخص ذبيحالله مجاهد به عنوان سخنگوي اين گروه، عنوان كرد كه اين عمليات را طالبان به تنهايي انجام داده اما برآوردهاي امنيتي حاكي از آن است كه حمله با همكاري ميان داعش و طالبان صورت گرفته است. به نظر شما با توجه به شواهد موجود امكان يك همكاري ميان طالبان و داعش با طرزتفكري كه دو گروه در افغانستان نسبت به يكديگر دارند وجود دارد يا خير؟
واقعيتي كه در افغانستان رخ داده و چندان به آن توجه نشده، اين است كه بخشي از طالبان كه از اوضاع موجود ناراضي بودند (اين افراد هم طالبان افغانستان و هم پاكستان را تشكيل ميدهند) به داعش پيوستند و نسبت به آن اعلام وفاداري كردند. اما از آنجايي كه اين افرادي كه ناراضي بودند و به داعش پيوستهاند از گروههاي قومي پشتون هستند و طالبان در هر دو بخش پاكستاني و افغانستاني اعضايي را در اختيار دارد، به نظر ميرسد كه همين گروه نقش مهمي را در نزديكي گروه طالبان با داعش ايفا ميكنند. به لحاظ سابقه كاري، واقعيت اين است از زماني كه داعش در افغانستان اعلام حضور كرد اين دو گروه با يكديگر درگير شدند و درگيري هم عمدتا بين نيروهايي بود كه با هم رقيب بودند و از طالبان جدا شده و به داعش پيوسته بودند. جنگ و رقابت اصلي آنها نيز برسر حوزه جغرافيايي بود كه هركدام معتقد بودند موقعيت بهتري دارند و بايد آنها بر منطقه تسلط پيدا كنند. بنابراين واقعيت موجود از همكاري ميان دو گروه جلوگيري كرده است. اما گروهي كه سابقه طالباني دارند و هم از گروه قومي پشتون هستند كه به داعش پيوستهاند، اكنون نقش واسطهاي را ميان داعش و طالبان پيدا كردهاند. به خصوص اينكه نيروهاي قومي كه از آسياي مركزي، چچن و اويغورها به داعش پيوستهاند آنها قبلا با القاعده همكاري ميكردند و اين سازمان تروريستي در حال حاضر با طالبان نزديك است و اكنون تضاد جدي مشاهده نميشود. با اين حال به نظر ميرسد يك تقسيم كاري ميان دو طرف ايجاد شده است. به اين معني كه مناطق جغرافيايي را بين خودشان تقسيم كردهاند، ضمن اينكه حضور يكديگر را ميپذيرند. در مناطقي كه در شمال افغانستان قرار دارد داعشيها موضع مسلطي را پيدا كردهاند و در مناطق جنوب و شرق افغانستان، طالبان نقش مسلطتري را در اختيار دارد و برخي از مناطق شرقي نيز در اختيار القاعده قرار گرفته كه هم مرز با مناطق كشمير هستند و تسلط بهتري دارند. اگر اين اتفاق افتاده باشد، همكاري طالبان و داعش با وجود آنكه آقاي مجاهد آن را رد ميكند امكان پذير هست. يعني گروهي از طالبان كه همچنان ارتباطات قبلي را با بدنه اصلي طالبان دارند، ميتوانند حلقه واسط بين داعش و طالبان باشند و جاهايي را كه مصلحت ميدانند عمليات مشترك انجام دهند كه عمليات سرپل را ميتوان طبق اطلاعاتي كه منتشر شده، نشاندهنده ظرفيت ايجاد شده از سوي طالبان و داعش دانست كه توانستهاند اختلافات خود را در برخي مناطق كنار بگذارند و با يكديگر همكاري كنند. دليل آنهم دشمن مشترك است. آنها در حال حاضر هم با دولت مركزي و نيروهاي ارتش و پليس ملي و همچنين نيروهاي امنيتي افغانستان و هم با نيروهاي خارجي حاضر در افغانستان درگير هستند. از همين رو اين همكاري را نميتوان منتفي دانست.
پس در چنين شرايطي چرا طالبان تا اين حد علاقهمند است خود را از داعش دور نگه دارد و حتي سخنگوي طالبان هرگونه همكاري را انكار ميكند؟
اتفاقي كه رخ داد اين است كه در طول روزهاي اخير افراد غير نظامي شيعه مذهب كشته شدند كه ظاهرا داعش آنها را كشته است. اگر طالبان بپذيرد كه با آنها همكاري كرده، با توجه به ديدگاههايي كه طالبان دنبال ميكند كه قصد دارد خود را يك نيروي محلي نشان دهد و به دنبال قدرتي هستند كه بايد بر بيش از 50 مذهب و قوميت حاكميت داشته باشند همخواني ندارد. شيعيان در مناطق مختلف افغانستان حضور جدي دارند، بنابراين طالبان نميخواهد مسووليت كشتار آنها را بپذيرد زيرا اين موضوع رابطه آنها با گروههاي قومي و مذهبي را تخريب ميكند. اما براي داعش اين مساله اصلا مهم نيست. اين گروه تروريستي معتقد است كه هركجا شيعه هست بايد آنها را كشت و از صحنه خارج كرد. زيرا آنها معتقدند كه شيعيان رافضي هستند و از آنجايي كه از دين خارج شدند بايد كشته شوند. ديدگاههاي دو طرف نسبت به گروههاي قومي و مذهبي متفاوت است. طالبان وقتي در شمال عمليات انجام ميدهد، نميخواهند آن را به صورت قومي جلوه دهد، زيرا در اين منطقه ازبكها و تاجيكها حضور دارند و ميخواهند با آنها كاركنند. حتي اگر روزي هم بخواهند قدرت بگيرند، نميتوانند ازبكها، تاجيكها و هزارههاي شيعه مذهب را ناديده بگيرند. اما اين گروههاي قومي و مذهبي براي داعش مطرح نيستند و به راحتي با آنها برخورد ميكند. از اين زاويه است كه فكر ميكنم طالبان هرنوع همكاري با داعش را رد ميكند و شايد هم بخواهند به نوعي افكار عمومي را متوجه كنند كه ما ضدشيعه يا سايرقوميتها در افغانستان نيستيم.
نكتهاي كه وجود دارد و در بحث حمله به روستاي ميرزا اولنگ گفته ميشود اين است، كه عدهاي افراد سلاخي يا سربريده شدهاند، شيوههايي كه بيشتر شبيه به اقدامات داعش در عراق و افغانستان است و قبلتر اين موضوع را از طالبان نديده بوديم، آيا اين اتفاق را موضوع جديدي ميدانيد يا اين نوع كارها پيشتر هم رخ داده است؟
طالبان حقيقتا خشونتهاي زيادي انجام داده است، اما هيچگاه خشونت آنها به اين شكل كه سرببرند يا افراد را سلاخي كنند، نبوده است. طالبان در جهادي كه به آن اعتقاد دارند، اين حد از خشونت را تاكنون استفاده نكردند. ولي داعش پيشتر اين اقدامات را در عراق و سوريه انجام داده و تجربه هم دارد. آنها معتقدند كه بايد اول يك وحشت شديدي به وجود آيد تا مردم بترسند و هيچ همكاري با نيروهاي مخالف نكنند و در چنين شرايطي زمينه را براي خود مساعد ميكنند. آنها ايجاد ترس و وحشت را يك استراتژي براي خود ميدانند. آنها در عراق، سوريه و ليبي همين كار را تجربه كردند و تا حد زيادي هم موفق بودند. در افغانستان نيز بعيد نيست كه از همين تجربه استفاده كنند. اما بعيد ميدانم كه طالبان بخواهد از اين حجم از خشونت استفاده كند.
اما خبرهاي رسيده از روستانشينان از يك كشتار بيرحمانه دارد و طالبان مسووليت آن را نيز پذيرفته، اما آنها هرچه بخواهند اين موضوع را انكار كنند اين شواهد را نميتوان نشانهاي از نزديكي دو طرف ديد؟
آنها ديدگاههاي كاملا متفاوتي دارند و تنها ممكن است تقسيم مسووليت كرده باشند. اگر همكاري صورت گرفته به اين معناست كه مسووليت كشتارهاي غيرنظاميان را داعش برعهده بگيرد و مسووليت نيروهاي امنيتي و دولتي را نيز طالبان برعهده بگيرد. به علاوه اينكه اتفاقي كه در اين بين به آن كمتر توجه شده اين است كه همه نيروهاي غيرنظامي كه داعشيها سلاخي كردند، اينها نيروهاي كاملا غيرنظامي نيستند. به اين معنا كه دولت تلاشي انجام داده است تا چيزي را تحت عنوان نيروهاي مردمي سازماندهي و مسلح كرده است و اين نيروهاي مردمي از ديد طالبان و داعش نيروهاي غيرنظامي به حساب نميآيند هرچند كه مردم همان روستا هستند و متاسفانه به دام اين گروهها افتادند. البته اين افراد كشاورز و كارگر هستند كه در اين زمينه ترديدي نيست اما داعش و طالبان معتقدند كه آنها براي مقابله با اين گروهها مسلح شدهاند و مورد حمايت دولت قرار دارند.
با توجه به اينكه طالبان مسووليت حمله را پذيرفته، اين كشتار نيز به گردن آنها نخواهد بود؟
طالبان مسووليت حمله را پذيرفته اما مسووليت كشتار را نپذيرفته و آن را رد كرده است.
آوارههايي كه از منطقه فرار كردهاند، داستانهاي وحشتناكي را از كشتار در ميرزا اولنگ تعريف ميكنند، كه نزديك به اقدامات داعش است اما مسووليت حمله را طالبان برعهده گرفته است.
اين كار داعش است. من فكر ميكنم كه اين كارها را طالبان انجام نميدهد. زيرا آنها از نظر سياسي معتقدند كه حكومت را ميخواهند و نميتوانند با همه گروههاي قومي و مذهبي درگير شوند و اميد به حكومت داشته باشند. طالبان بسيار ضعيفتر از آن است كه اين نوع رفتاررا از خود نشان دهد. آنها خشونت نشان ميدهند اما نه در حدي كه قابل توجيه نباشد. البته پيشتر هم گفتم كه به احتمال زياد تقسيم مسووليت كردند. زيرا اين نوع رفتار را داعش انكار نميكند و حتي به آن افتخار نيز ميكند. ولي براي طالباني كه ميخواهد در آينده در قدرت حتي شريك شوند و در مراحلي بالاتر در قدرت قرار گيرند اين نوع برخوردها چندان معقول نيست.
طبق گزارشي كه بازرسي ويژه براي بازسازي افغانستان (SIGAR) به تازگي ارايه داده، نشان ميدهد كه دولت افغانستان تنها 60 درصد خاك افغانستان را تحت كنترل دارد و ساير مناطق يا تحت حمله يا تحت كنترل طالبان و سايرگروههاي مسلح در افغانستان است. آيا فكر نميكنيد وضعيت ناامني در افغانستان بدتر از دوره آقاي كرزاي شده و دولت يك ناتواني جدي در امور افغانستان دارد؟
متاسفانه دولت وحدت ملي كنوني افغانستان تحت فشار ايالات متحده شكل گرفته است. جان كري حدود چهارسال پيش به افغانستان آمد و فرمولي را پياده كرد و طرفين را مجبور به پذيرش آن كردند. پس از برگزاري انتخابات عبداللهعبدالله احساس كرد كه پيروز انتخابات است و مجبور به مصالحه شد كه دولت وحدت ملي شكل گرفت. اين در حالي بود كه طي دوسال بنا بود لويي جرگه تشكيل شود و بر مبناي آن قانون اساسي تغيير پيدا كند و پست نخست وزيري به ساختار دولت اضافه شود و قدرت در اختيار آن قرار گيرد و اختيارات رييسجمهور نيز كاسته شود. اما هيچ كدام از اين وعدهها عملياتي نشد و اكنون اختلافات شديدي به وجود آمده است. حتي افرادي همچون ژنرال دوستم نيز به تركيه رفتند و ائتلافي را براي نجات افغانستان تشكيل دادند كه اين موضوع نشان ميدهد، اختلافات در درون دولت وحدت ملي بسيار بالاست. اتفاقا همين اختلافات است كه به ضعف دولت منتهي شده و مورد بهرهبرداري گروههاي مخالف مسلح قرار گرفته است. زيرا آنها ميدانند كه موقعيت بسيار شكننده است. وقتي نيروهاي نظامي اين همه فداكاري ميكنند اما در كابل رهبران درگير جنگ قدرت هستند، شورشيان و گروههاي تروريستي ميتوانند از اين موضوع سوءاستفاده كنند. برداشت من اين است كه دولت ضعيفتر از قبل شده است و اينكه گفته ميشود 30 تا 40 درصد خاك افغانستان در اختيار طالبان يا سايرگروههاي مسلح است حرف درستي است. اكثر مناطق روستايي و عشايري دولت حضور ندارد و طالبان به امور رسيدگي ميكند. مثلا اگر كسي در اين مناطق خلافي انجام دهد اين طالبان است كه به اين امور رسيدگي ميكند و قانون خود را پياده ميكنند و دولت مركزي به نظر نميرسد كه در اين مناطق حاكميتي داشته باشد. حاكميت در اختيار گروههاي مسلح است. البته در افغانستان تنها يك گروه مسلح نيست بلكه بيش از 20 گروه مسلح است كه هركدام گوشهاي را چسبيدهاند و ادعاي خود را عملياتي ميكنند. واقعيت اين است كه دولت نسبت به گذشته ضعيفتر شده است. امريكاييها سياست نامشخصي را در افغانستان دنبال ميكنند و تكليف آنها چندان روشن و مشخص نيست، ترامپ معلوم نيست چه استراتژي را در افغانستان دنبال ميكند. در دوره اوباما بحث بر اين مبنا بود كه امريكاييها به طور كلي از افغانستان خارج شوند اما مجموعه اين موضوعات زير سوال رفته است اما مجموعه اين مسائل به گروههاي مختلف از جمله طالبان كمك كرده تا بتوانند مناطق بيشتري را در اختيار بگيرند. البته هنوز نتوانستند شهر مهمي را به دست بياورند. دليل اصلي آن هم اين است كه خودشان نسبت به اين مساله تمايل نشان ندادهاند. زيرا اگر يك شهر را در اختيار بگيريد با جمعيتي روبهرو خواهند شد كه آنها آب، غذا، بهداشت و امنيت ميخواهند، اما در مناطق روستايي كوچك اين مسائل وجود ندارد. بنابراين شايد آنها اين استراتژي را دنبال نميكنند كه شهرهاي كوچك را در اختيار بگيرند. البته برخي شايعات وجود دارد كه اگر طالبان تحت فشار امريكا و پاكستان قرار بگيرند از كويته خارج ميشوند و به داخل افغانستان كوچ خواهند كرد كه در اين صورت ممكن است ايالت هلمند را تصرف كنند. زيرا اين ايالات با توجه به اينكه 90درصد ترياك افغانستان را توليد ميكند، ميتواند يك منبع مالي مهم براي اين گروه باشد و از اين طريق مبادله راحتتري براي دريافت پول و اسلحه داشته باشد. از طرفي واقعيت اين است كه در هلمند نيز پايگاه مردمي دارند و خيزش طالبان و شخص ملاعمر از اين منطقه شروع شد، بنابراين هم زمينههاي مردمي براي طالبان وجود دارد و هم مساله توليد مواد مخدر انگيزه بسيار بالايي را براي طالبان به وجود آورده است. اگر قرار باشد طالبان يك جايي را تصرف كنند كه بتوانند آن را اداره كنند منطقه هلمند خواهد بود.
آوارگاني كه از روستاي ميرزا اولنگ به مركز سرپل آمدهاند، ميگويند دولت حتي نيازهاي اوليه آنها را تامين نكرده است و هيچ مقام دولتي در اين منطقه حضور نداشته ، اين موضوع از سوي دولت چگونه توجيهپذير خواهد بود؟
در اينكه دولت افغانستان ضعيف است بحثي نيست. ولي تنها اين موضوع نيست. يكسري محاسبات درون رقابتهاي سياسي براي كسب قدرت در كابل وجود دارد. افرادي در دولت مركزي حضور دارند كه چندان بدشان نميآيد كه مناطق فارسنشين يا شيعهنشين و حتي ازبكنشين دچار يكسري بحرانها شوند براي اينكه آنها همواره در موضع قدرت قرار داشته باشند و رقبا را از صحنه خارج كنند. متاسفانه افغانستان با مسائل بسيار بسيار پيچيدهاي روبهرو است كه به سادگي نميتوان در خصوص آن قضاوت منصفانهاي انجام داد. آنچه كه در كابل ميگذرد اگر نگوييم دخالتهايي وجود داشته تا اجازه دهد طالبان و داعش آنها را تصرف كنند اما يك نوع بيتفاوتي در بخشي از حاكميت نسبت به اين مساله وجود دارد چرا كه چارچوب رقابتهاي درون حاكميت در اين مساله تعيينكننده است.
همان طور كه گفتيد آقاي ترامپ هيچ برنامهاي براي افغانستان ندارد. اخبار از كاخ سفيد نشان ميدهد كه مشاور امنيت ملي كاخ سفيد برنامه خود را مبني بر افزايش نيرو در افغانستان ارايه داده است اما افرادي همچون استيو بنن، استراتژيست ارشد دونالد ترامپ بهشدت مخالف اين داستان هستند و شخص ترامپ علاقهاي براي حضور بيشتر در افغانستان ندارد، اين بيبرنامگي فكر نميكنيد زحماتي كه در طول 17 سال گذشته انجام شده را از بين ببرد؟
درست است كه يك سردرگمي در امريكا براي اين موضوع وجود دارد، اما فكر نميكنم به اينجايي كه تمام دستاوردها از بين برود، بينجامد. با اين وجود دولت جديد هنوز تصميم روشني در خصوص افغانستان نگرفته است و ترامپ تنها ميگويد كه قصد دارد سياستهاي اوباما را تغيير دهد. ظاهرا گفته ميشود تا يك ماه آينده استراتژي خود را در ارتباط با افغانستان ارايه خواهند داد. بايد منتظر بود و ديد كه استراتژي چه خواهد شد. اما در شرايط كنوني بحث اعزام نيروهاي بيشتر توافق شده به نظر ميرسد. امريكاييها و اروپاييها بر سر اين موضوع به نتيجه رسيدهاند. البته خود آنها نيز ميدانند كه افزايش نيرو كمك چنداني نخواهد كرد. زيرا زماني كه بيش از 100هزار نيرو در افغانستان حضور داشت، نتوانستند كاري انجام دهند. حالا افزايش نيروي محدود تفاوت چنداني را در صحنه نبرد ايجاد نخواهد كرد. اما بحث ديگري كه در داخل امريكا وجود دارد اين است كه به جاي افزايش نيروي رسمي از گروههاي غيررسمي استفاده كنند. نيروهاي مزدور بسيار خشني را وارد صحنه نبرد كنند بدون اينكه مسووليتي را بپذيرند اين نيروها وارد عمليات شوند كه اين موضوع نيز خطرات خاص خود را خواهد داشت. ولي شايد بخشي از استراتژي كه امريكاييها روي آن فكر ميكنند، به غير از افزايش نيرو، وارد كردن نيروهاي غيررسمي باشند كه امريكا مسووليت آن را نيز برعهده نگيرد. اين نيروها ميتوانند به وسيله شركتهاي نظامي خصوصي تامين شود كه به صورت محدود قراردادهايي را براي حفظ نظم تنظيم ميكنند تا در مبارزه با شبهنظاميان بدون ايجاد مسووليت براي امريكا وارد عمل شوند. اما چون استراتژي كاملا روشن نيست در شرايط موجود نميتوان قضاوت كرد. اما درهر حال اين برداشت كه ممكن است تمام دستاوردهاي امريكا و دولت مركزي در معرض خطر قرار گيرد تا حدي كه طالبان قدرت را مجدد به دست گيرد، اين اتفاق نخواهد افتاد و امريكاييها اين اجازه را نيز نخواهند داد. امريكاييها يك سطحي از تنش و جنگ را در داخل افغانستان تحمل ميكنند. اگر از آن سطح بالاتر برود و احساس كنند منافع آنها به خطر بيفتد قاطعانه برخورد خواهند كرد و اينگونه نيست كه كاملا دستشان بسته باشد و امكاني براي مانور نداشته باشند.
فكر ميكنيد تا چه حد توان و تحمل براي مردم در اين شرايط وجود دارد؟
مردم متاسفانه چندان كارهاي در اين شرايط نيستند. زيرا آنها امكان يا اهرمي در اين خصوص در اختيار ندارند كه بتوانند جلوي اين شرايط را بگيرند. متاسفانه اين يك واقعيت تلخ است. اگر مردم بخواهند فردا دولت را تغيير دهند تا چه اندازه در عالم واقع اين امكان وجود دارد؟ در حال حاضر آستانه تحملي وجود ندارد، زيرا مردم در حال كشته شدن هستند. بيشترين تلفات را در اين مدت همين مردم دادند. ولي چه كاري ميتوانند انجام دهند. در داخل افغانستان شاهد بوديم كه جنبش روشنايي به راه افتاد و كشته هم دادند ولي در نهايت اتفاقي رخ نداد اما حقيقت اين است. سلاح و تفنگ دست هركسي باشد تعيينكننده است نه توده مردم بيسلاح، گرسنه و بدون هرگونه سازماندهي.
زماني كه داعش به عراق وارد شد ايران دست ياري به سوي عراق دراز كرد، كه مورد استقبال قرار گرفت. حالا با توجه به هممرز بودن ايران و افغانستان و خطر گسترش داعش در اين منطقه، اگر ايران بخواهد براي مبارزه با داعش وارد افغانستان شود مورد استقبال قرار خواهد گرفت؟
من فكر نميكنم شرايط اينچنين شود. عراق و سوريه كاملا جريان متفاوتي هستند. در افغانستان شرايط كاملا متفاوت است و از ايران استقبال نخواهد شد. در عراق و سوريه، امريكا و ايران يك همپوشاني منافع پيدا كردند اما در افغانستان اينگونه نيست. از طرفي ديگر اگر داعش به طور كلي از خاورميانه كنده و به سمت افغانستان سرازير شود، امريكا اجازه نخواهد داد كه با نيروهايي كه ميتواند عليه روسيه و چين عمل كنند، برخورد شود. از طرفي هدف اصلي آنها نيز افغانستان نيست زيرا ازبكها به دنبال قدرت گرفتن در كابل نيستند، بلكه به دنبال قدرت گرفتن در ازبكستان هستند، تاجيكها قدرت را در تاجيكستان ميخواهند و در اين چارچوب رقابتهاي امريكا، روسيه و چين گسترش پيدا ميكند كه به ايران اجازه نخواهند داد اين كار را انجام دهد و خيلي شرايط را براي ايران در راستاي دخالت در افغانستان مساعد نميبينم اما ايران ميتواند به جاي اعزام نيرو به سمت تقويت دولت مركزي قدم بردارد. واقعيت اين است كه دولت مركزي را اگر تقويت كنند منافع ايران نيز بهتر حفظ ميشود، زيرا در چنين شرايطي يك جنگ منطقهاي آغاز ميشود و فكر نميكنم ايران بخواهد در اين مسير حركت كند.