چرخدندههاي دموكراسي
را بچرخانيم
بسياري از افراد، كم و بيش در همه جوامع، از همه طبقات، سطوح مختلف علمي- تحصيلي، موقعيت اجتماعي و ديني، دموكراسي را نوع مطلوب حكومت ميدانند، ولي تعريفي فراتر از حد جزيي و مقدماتي در حيطه افراد، معدود است. از تعريف ارسطو كه معتقد است: «شهروند كسي است كه در تصميمگيريها و كارهاي اجرايي اجتماع مشاركت ميكند و به نوبت فرمان ميراند و فرمان ميبرد.» تا تعريف آبراهام لينكلن مبني بر «دموكراسي عبارت است از حكومت مردم، توسط مردم و براي مردم...» همه دموكراسي را بر پايه مشاركت مردمي ميدانند. ترازمعنايي و عملكردي در پايبندي به اصول دموكراسي در تمام جوامع مخرج مشتركي دارد و جامعهاي پيشروتر و مترقيتر است كه بر محور اين همگامي بچرخد در غير اين صورت معاني ديگري از آن استخراج خواهد شد!
به نظر ميرسد جامعه امروز ما در خلال سالهاي گذشته شناخت كاملي از دموكراسي نداشته و چنان با آزمون و خطا در تمام گزينشهاي سياسي خود، دچار نااميدي بوده كه از هر فرصتي براي به كرسي نشاندن اهداف خود كوتاهي نميكند و اين خاص ملتي است كه مقاومت را تنها در خاكريزها نميداند و از صبر نيز به عنوان مباني تغيير و اصلاح ياد ميكند. شايسته است با چنين زيرساخت و مباني فرهنگي و فكري جامعهاي، نبايد از ديگر مسيرهاي انحرافي به رويارويي با افراد جامعه برخاست و در همين مرحله به نتايج رويدادهاي مذكوركه بخش عمدهاي از جامعه با بسياري از آن در گيرند، بسنده كرد. اينكه در مسير تغيير و تحول از كوتاهترين راه به اهداف مشترك سياسي و اجتماعي - تغيير و اصلاح بدنه اجرايي دولت و نظام شهري - برسيم، نقطه عطفي در ثبات جامعه و نظام سياسي است كه در ايران كمتر به چشم ميخورد و بيشتر به چهارراه و تقاطعهاي سردرگم ختم ميشود. هموارسازي مسيرهاي چندگانه در حال حاضر، درخواست همگاني است كه هم دولت و نظام و هم مديريت شهري بايد به آن توجه و عمل كنند.