پسران تاريخ كجا ايستادهاند!
سياوش قائدي
بي فايده است در پس تخيل كارگردان و گستره وهم اثر به دنبال حقيقتي حقيقيتر بگرديم. بايد تئاتر را به تئاتر و يك اجرا را به خودش واگذاريم. تئاتر از انهدام آنچه واقعيت هولناك زندگي است آغاز شده و به همين منوال به خودش هجوم ميبرد. هر اجرا با رجوع به خودش به اين آيين وفادار ميماند. به نظر ميآيد ضرورتها و كاركردهاي اجتماعي هر تئاتر را بايد در درون خودش جستوجو كرد. هر اجرا پيش از هر چيز بايد خودش باشد. بايد فعل بودن و شدن را صرف كند. مناسبات توليد، عناصر اجرايي و كيفياتشان، پيشتر درباره خودش و سپس درباره اجتماعش ميگويند. يك تئاتر يا بهتر است بگوييم يك اجرا چگونه ساخته ميشود و ما را چگونه به، يا به چگونه ملاقات اجتماعي دعوت ميكند؟ به نظر تئاتر امروز ما بيش از پيش به اين دست اجراهايي نياز دارد تا ما را به انديشه درباره خودش وادارد. پسران تاريخ از جمله اجراهايي است كه ما را به تامل واميدارد؛ درباره خودش، تئاتر بودنش و درباره كيفياتش؛ كيفيات حضورش. بجاست تا نخست اقرار كنيم كه پسران تاريخ اجرايي بينقص نيست. قرار هم ندارد بينقص باشد. ميشود درباره رويكرد اجرا، دراماتورژي و كارگرداني اشكان خيلنژاد حرف زد و به صورت جزيي درباره صحنههايي از نمايش كه اين تامل را برميانگيزد صحبت كرد؛ انگاري ميشد جور ديگر يا با اندازههاي متفاوتي اجرايش كرد. اما همه اينها انتخاب او و گروه اجرايياش است و ميشود درباره انتخابهاي جسورانه او و گروهش بيشتر حرف زد؛ انتخابهايي كه در يك كليت منسجم هدفي ديگر و كاركرد ديگري دارد. كم پيش ميآيد اجرايي در كليتش، از مناسبات توليد گرفته تا كيفيات اجراي چنين واكنشي نسبت به جريانات حاكم بر تئاتر نشان دهد؛ تئاتري كه امروز بيشترين آسيب را از مناسبات توليد، نداشتن گروههايي با ايدههاي مشخص و از همه مهمتر ضرورتنداشتن پروسه تمرين ميبيند. نميتوان به سادگي از كنار اجراي پسران تاريخ گذشت و نسبت به اينها بياعتنا بود. امروز بايد با تامل و انديشه پرسيد كه هنرمندان امروز تئاتر ايران كجا ايستاده؟ و پسران تاريخ كجا ايستادهاند!
پسران تاريخ از آندست اجراهايي است كه كارگردانش با هجوم به مواد در اختيارش، متن، بازيگر، صحنه و لباس و غيره و انهدام كليشههاي موجود، به ساخت ايدههاي مورد نظرش دست مييابد. اين اصل با رويكرد آلن بنت، نويسنده نمايشنامه و بازخوانياش نيز همسو است؛ نمايشنامهاي كه از سنت نمايشنامهنويسي انتقادي انگلستان ميآيد. نمايشنامهاي كه بيمحابا به مناسبات قدرت هجوم ميآورد. مناسبات و منازعات قدرت و تجلي آن در سيستم آموزش، نهاد دين و تجلي آن در تاريخ. پسران تاريخ مملو از ارجاعات تاريخي، ادبي و فلسفي است درباره انديشه و نظامهاي شكلدهنده آن. انتخاب نمايشنامهاي با اين ويژگي زمانمند و مكانمند براي اجرا در ايران نخستين امتياز اين اثر و كارگردانش است. روابط جنسيتي در اين نمايش به وضوح ارجاعي به منازعات قدرت است كه ريشه در تاريخ انديشه بشري دارد. تمايل به همجنس بيشتر يا پيشتر مقاومتي است در برابر انديشهاي از جنس ديگر، انديشهاي كه اعتبار خود را از نهاد قدرت ميگيرد. انديشهاي كه اعمال قدرتش در ناديده گرفتن جنس ديگر است. آنجايي كه خانم لينتات تنها كاراكتر زن نمايش ميگويد: «در اين امور هيچوقت زنها را بازي نميدهند... .»
دراماتورژي اشكان خيلنژاد هوشيارانه معطوف به اجرا و عناصر اصلي آن است. ترجماني كه در چشمانداز آگاهي مخاطب ايراني شكل ميگيرد و به پرسشهاي كليدي خود پاسخ ميدهد. اين آدمها كيستند؟ كجا هستند، چه ميكنند و چه ميخواهند؟! اجرايي مسالهدار، از آدمهايي مسالهدار براي مخاطبي مسالهدار. همانگونه كه كاراكتر ايروين ميگويد «پرسش درباره اون چيزيست كه ميدونيد، نه درباره چيزي كه نميدونيد...» مناسبات حاكم در پسران تاريخ در نگاه اول شايد از ما و مناسبات اجتماعي ما دور باشد، اما آنچه ما را به اين اجرا و اين اجرا را به ما نزديك ميكند، با وجود فاصلهاي كه دارد، از دل دراماتورژي اجرا و مخاطب ميآيد. چگونه مساله پسران تاريخ، مساله ما ميشود. مساله دانش، قدرت و شهوت. مسالهاي كه به ما يادآور ميشود كه چگونه هنگام انديشيدن و قضاوت كردن، اعمال قدرت ميكنيم. چگونه ميل جنسي و شهوت خاستگاه مشتركي با دانش و ميل به اعمال قدرت دارد. همه آن مفهومي كه هكتور چنين بيانش ميكند: «انتقال دانش فيالنفسه يك عمل شهوانيه...»
پسران تاريخ اجرايي است كه معماري خود را با تكيه بر بازيگرانش بنا نهاده است. بازيگراني كه با بدنهايشان و فرمهاي طراحي شده فضاي اجرا را ميسازند. درهم تنيدگي بدنها و پرسپكتيوي كه در صحنه ايجاد ميكنند، همزمان زمان، مكان و فضاي نمايش را ميسازد. تنها ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه چگونه بدون قطع نور يا تغيير دكور و آكسسوار به درستي مكان، زمان و فضاي نمايش تغيير ميكند. و اين تنها با تكيه بر بدن بازيگران ممكن شده است. بازيگران پسران تاريخ به راستي همچون نقشآفرينان تاريخ هستند، سركش و مقتدر، نابغه و مجنون. همچون رقصندگان مدرن، صحنه را رنگآميزي ميكنند و روح در آن ميدمند. از ديگر عناصر اجرايي پسران تاريخ كه بسيار جاي تامل دارد، دكور و
صحنه آرايي آن است. ساخت فضا به گونهاي است كه انگاري ما به عنوان مخاطب در آن حاضريم. ما همچون پسران تاريخ در ساخت اين فضا سهيم هستيم. ديوارهاي بلند و نقاشيهاي روي آن و در بلند انتهاي صحنه تداعيكننده مكانهاي مذهبي و نه مشخصا كليساست! فضاي باشكوهي كه به شكل هولناكي دفرم و بيشكل ميشود.
ضرورت اجتماعي پسران تاريخ و نسبت آن با مخاطب ايراني به سادگي از دل اجرا قابل شهود است. پسران تاريخ از تغيير شكل و دفرم كردن كاراكترها و مناسباتشان آغاز ميكند. در اين انهدام آدمها و رفتارهايشان شكلي هولناك و گاهي تمسخر آميز ميگيرند. در فرم اجرا آنچه ما با آن روبهروييم واقعيت تلخ و مضحك بودن اين شكلهاست. مگر ضرورت اجراي تئاتري بيش از آن ميتواند باشد كه ما مناسبات بيشكل و مضحك يا شايد هولناك خود را در آن ببينيم. اين اجرا تلنگري است تا بدانيم تشخص اجتماعي ما متاثر از قضاوتهايي است كه ميكنيم و ميشويم. اين تشخص به چه ميزان متزلزل و ناپايدار است.
گاهي جايگاه ما به سادگي تغيير ميكند و ما تمامي تشخص و اعتبار خود را از دست ميدهيم. اين وضعيتي است كه براي هكتور و ايروين و همزمان پسران تاريخ اتفاق ميافتد. با نگاهي به تاريخ با اين واقعيت هولناك روبهرو ميشويم. در اين اجرا اين توده بيشكل مناسبات اجتماعي مدام در حال فروپاشي و بازساخت است. و ما به عنوان تماشاگر در اين فروپاشي و بازساخت حاضر و سهيم هستيم. پسران تاريخ از آن دست اجراهايي است كه به ما ميآموزد بايد بيواسطه ببينيم، بشنويم و احساس كنيم. پسران تاريخ پيشنهادي است درباره؛ بازنگري در مواجهه با تاريخ و تئاتر. درباره چگونگي تئاتر و چگونگي ديدن و شايد انديشيدن درباره آن.