• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3181 -
  • ۱۳۹۳ يکشنبه ۲۶ بهمن

خودسانسوري؛ مهم‌ترين عامل بي‌توجهي به ترجمه

سياوش جمادي٭


وضعيت انتشار كتاب در دهه 50 به طور كلي و در حوزه ادبيات وضعيت مناسبي بود. به ويژه فعاليت نشريات مختلف ادبي و كتاب هفته به سردبيري احمد شاملو و مدتي هم به سردبيري دكتر محسن هشترودي واقعا به تنهايي توانستند نسلي را با ادبيات جهان اعم از ادبيات روسي يا ادبيات اروپاي غربي وديگر كشورها آشنا كنند و از اين لحاظ رهگشا باشند. دكتر مصطفي رحيمي نيز در آن زمان بسياري از آثار ادبي ژان پل سارتر يا دكتر حسن هنرمندي آثار زيادي از آندره ژيد را ترجمه كردند يا مترجمان ديگر مثل محمد قاضي، حسن لطفي و نجف دريابندري واقعا كار ترجمه را در سطح بسيار خوبي انجام مي‌دادند اما آثاري كه منتشر نمي‌شدند در دو دسته قرار مي‌گرفتند؛
يك دسته، كتاب‌هايي كه خود مترجمان و خوانندگان به دليل دشواري فلسفه به سراغ آنها نمي‌رفتند. به طور مثال كسي مانع ترجمه شدن اثري مثل «سنجش خرد ناب» يا «پديدار‌شناسي روح» هگل نمي‌شد. در همان زمان هم حميد عنايت كتاب بسيار حجيم «فلسفه هگل» از استيس را ترجمه كرد يا كساني ديگر آثاري از فيلسوفان مختلف را ترجمه كردند. نخستين ترجمه عزت‌الله فولادوند اثري از اريش فروم با عنوان «گريز از آزادي» بود كه در آن زمان ترجمه قابل تحسيني بود چرا كه مطرح كردن چيزي كه در نهايت به رويكرد مثبتي از آزادي و دموكراسي منتهي مي‌شد هم از نظر حاكميت و هم از نظر مردم كتابخوان مطلوب نبود. در آن زمان تكثر جهاني كه در حال حاضر بر اثر حضور اينترنت و شبكه‌هاي مجازي به وجود آمده است، وجود نداشت و مونوپولي‌ها و آتوريته‌ها (مراجع اقتداري) تشكيل شده كه يكي از آنها در دانشگاه تهران بود كه به جاي تشويق به ترجمه آثار كلاسيك فلسفي، ايجاد ارعاب مي‌كرد كه ترجمه اين آثار امكان پذير نيست. در صورتي هم كه كسي ترجمه‌اي انجام مي‌داد از چند طرف آماج هجوم قرار مي‌گرفت، گويا اين حق فقط حق مفسراني بود كه تفسير مي‌كردند اما ترجمه نمي‌كردند. دسته ديگر كتاب‌هايي بود كه ترجمه آنها از سوي قواي حاكم محدود مي‌شد. در شرايط جنگ سرد در تمام كشورهايي كه با بلوك غرب رابطه بيشتري داشتند ترجمه و انتشار كتاب‌هاي ماركسيستي به ويژه متون اصلي براي حاكميت وحشت ايجاد مي‌كرد و آنها براي جلوگيري از نفوذ انديشمندان، مترجمان و روشنفكران چپ حاضر بودند به گروه‌هاي سنتي متوسل شده و بيشتر به آنها مجال جولان دهند. چنان كه در سراسر ايران نشريات مذهبي زيادي در تيراژهاي بسيار وسيع منتشر مي‌شد و اگر در منزل كسي كتاب «كاپيتال» كارل ماركس را حتي به زبان انگليسي يا آلماني پيدا مي‌كردند جرم تلقي مي‌شد. در حالي كه در هيچ زماني كتاب خواندن، تفكر و ابراز عقيده جرم محسوب نمي‌شود و هر كسي كه ديگري را براي بيان فكر و انديشه‌اش مجازات كند مرتكب ظلم بزرگي شده است. اين فشار روي آثاري كه در حوزه ادبيات چپ و نه در ادبيات به معناي عام آن، وجود داشت. در ادبيات، آثار نويسندگان روس به طور وسيعي ترجمه مي‌شد و ممانعتي براي آن وجود نداشت. در اينجا منظور آثار تئوريك ماركسيستي است كه مانع انتشار آنها مي‌شدند. به طور مثال ايرج اسكندري كتاب «كاپيتال» ماركس را در آلمان شرقي ترجمه كرده بود اما در ايران اجازه انتشار به آن نمي‌دادند. آثار زياد ديگري نيز در آلمان شرقي ترجمه شده بود مثل آثار لنين، ماركس و انگل كه به دست متواريان حزب توده و افراد ديگري مي‌رسيد. چنانكه ملاحظه مي‌شود به محض وقوع انقلاب در كشور تا چند ماه بعد آزادي بسيار خوبي به وجود مي‌آيد تا جايي كه مجموعه‌اي از آثار لنين حتي در كنار خيابان‌ها در معرض فروش قرار گرفت.
اما پيروي نكردن زمان ترجمه كتب غربي از منطق تاريخ تاليف آنها در ايران معلول بافتار و ساختار كلي‌تر فرهنگي بود كه فقط در اختيار قوه حاكم قرار نداشت. فرهنگ ما به گونه‌اي بود كه استبداد در تمام شوون آن نفوذ بسيار ژرف داشت. به اين معنا كه سانسور و خودسانسوري همواره در آن وجود داشته است. به طور كلي دهه 60 و 50 مصادف با دهه 60 و 70 ميلادي بود. زماني كه در اروپا تاثير مكتب فرانكفورت و تجديدنظرطلب‌ها و انتقادات شديد به تماميت‌خواهي استاليني در اوج خود بودند. در ايران تنها فولادوند «گريز از آزادي» و هوشنگ وزيري مباحثه بين كارل پوپر و هربرت ماركوزه را ترجمه كردند. اين ترجمه‌ها بسيار تاثيرگذار و تيراژ آنها بالا بود و كتابخواني بسيار رونق داشت. اما همچنان يك سانسورچي درون، از فرهنگ استبداد كهن و برخاسته از زبان فارسي در افراد وجود دارد كه نيازمند به يك تكانه است و اين با ترجمه يا تاليف ممكن نمي‌شود. اين زبان از لحاظ شكلي با فرهنگ استبداد همساز شده است. گزاره‌هاي اين زبان، انگاره‌هاي دستور زباني و معناگرايي افراطي موجود در آن، قدرت بلاغي و در نتيجه قدرت فريبندگي آن را بالا مي‌برد. اين زبان با واداشتن به تفكر است كه تكان مي‌خورد. در آن سال‌ها تفكري وجود نداشت و در قحطي و فقر تفكر و در زيست جهان ستيزه آن هم در سطح جهاني و در دوران جنگ سرد به كشورهاي جهان سوم مجال نمي‌داد تا چشم‌هاي خود را بشويند و شرايط امكان تفكر پيدا كنند. همه در جست‌وجوي عمل به صورت هر چه سريع‌تر بودند. يك كساني بايد سرنگون مي‌شدند.
سوداي يك بهشت زميني كه به سرعت برپا مي‌شود تمام جهان سوم و شرق را گرفته بود و اين نقيصه تاخير در ترجمه هم معلول اين شرايط بود. بنابراين در اين اوضاع گفتن از آزادي و ليبراليسم از سوي روشنفكران نوعي ناسزا و انديشه بورژوايي تلقي مي‌شد چرا كه روشنفكران گرايش چپ آن هم از نوع خشن و استاليني آن، داشتند. تنها راه وضعيت از اين رهايي نيز در جنگ مسلحانه بود كه جهان سوم را به بازاري براي فروش اسلحه بلوك قدرت بدل مي‌كرد. اين شرايط، خودسانسوري را از يك سو در شرايط جهاني و از سوي ديگر درباره ما بحراني‌تر مي‌كرد. عدم پذيرفتن اشتباهات خود و نقد راديكال آنها، دست‌كم در قلمرو فكري و بازار نشر و كتاب خيلي تحول چشمگيري ايجاد نخواهد كرد.
تاكيد بر «ما»ي ملي و فلسفه گذشتگان وطني از ديگر عواملي بود كه باعث شد تا تفكر ما متوقف شده و پس از گذار فكري، فرهنگي، اجتماعي و مادي اروپا از شرايط قرون وسطايي، به عنوان مصرف‌كننده وارد دنياي مدرن شويم. آثاري هم كه تاليف مي‌شد در عين ارزشمند بودن خيلي تفكربرانگيز نبود و در اين شرايط اينكه افرادي از راه ترجمه تمرين تفكر كنند امر ناگزيري بود. البته در اوضاع بحراني همواره شتابي وجود دارد كه اجازه نمي‌دهد كه فردي سال‌ها از عمر خود را صرف ترجمه اثري كند. ترجمه‌هاي آثار كلاسيك فلسفه نياز به يك پروژه دست‌كم دو ساله دارد. اين شتابزدگي در كنار فضاي ملتهب جامعه و ساير عوامل، بر روند ترجمه تاثيرگذار بود.
٭نويسنده و مترجم

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون