• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3908 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۲۷ شهريور

از شهرِ يار

(به مناسبت روز بزرگداشت استاد شهريار)

ميلاد نوري يالقوزآغاجي

 

هوشنگ ابتهاج در بيت پاياني غزلي مي‌سرايد:
خموش «سايه» كه شعر تو را دگر نپسندم
كه دوش گوش دلم شعر «شهريار» شنيده
بيتي كه ما را وامي‌دارد بپرسيم: مگر ابتهاج در شعرِ شهريار چه ديده و شنيده است كه چنين سايه‌وار خموشي پيشه مي‌كند؟ به نظر مي‌رسد آنچه در شعر و شخصيتِ محمد حسين بهجتِ تبريزي جالب توجه است، چيزي جز همين خلعتِ «شهرياري» نيست كه «حضرت حافظ» بر قامت وي دوخت، زماني كه در سال 1300 شمسي پس از آشنايي با ابوالحسن صبا و اميري فيروزكوهي بنابر فالي از خواجه شيراز، تخلصش را از «بهجت» به «شهريار» تغيير داد: «روم به شهر خود و شهريار خود باشم.»
در دوران معاصر ادب فارسي، شايد هيچ كس به اندازه شهريار محق نباشد كه خود را شهريار ملك ادب فارسي بداند؛ طبع خوش اين شهريار روستازاده، متولد خشكناب به سال 1285 شمسي، در جوار كوه افسونگر حيدربابا پرورش يافته است؛ همان كوهي كه مخاطب خوشنام بنام‌ترين سروده اوست اما شهرياري او، بر ملك بي‌سروساماني است كه گوهر يگانه خزانه‌اش جز سرشك نيست:
من شهريار ملك سخن بودم و نبود/ جز
گوهر سرشك در اين شهر، يارِ من.
اين گوهر سرشك مديونِ عشق بي‌فرجامي است كه پس از سفر به تهران در 1299شمسي براي ادامه تحصيل و در سال 1302 آغاز و نهايتا در 1309 به شكستي جان‌فرسا منجر شد.
اگر شعر را بيان احساس و هيجان در قالب سخني خيالين و موزون بدانيم، چه چيز، بيش از عشقي جگرخوار، مي‌تواند طبع شاعرانه را برافروزد تا به قول و غزل جهان را درنوردد؟ بنابراين، شهريار در كوره عشق مي‌پزد و از سفري كه همراه با ترك تحصيل از رشته پزشكي در سال 1309 بود، ارمغان‌آور «ديوان شهريار» مي‌شود كه با مقدمه ملك‌الشعراي بهار، سعيد نفيسي و پژمان بختياري در سال 1310 به طبع مي‌رسد. سوز و گداز عاشقانه در بيشتر اشعار اين ديوان موج مي‌زند كه تماما تغزلي است و از شور جواني شهريار برمي‌خيزد:
دلم شكستي و جانم هنوز چشم براهت/ شبي سياهم و در آرزوي طلعت ماهت/ در انتظار تو چشمم سپيد گشت و غمي نيست/ اگر قبول تو افتد فداي چشم سياهت
البته اين سوز و گداز عاشقانه تنها مخصوص اين مجموعه نيست، بلكه در بيشتر اشعار و غزليات او موج مي‌زند. همين عشق است كه او را شهريار ملك دل و جانش مي‌كند و عشق است كه او را فرامي‌خواند تا به خويش باز‌آيد و در خويشتن، نقش معشوق جويد:
چو بستي در بروي من به كوي صبر رو كردم/ چو درمانم نبخشيدي به درد خويش خو كردم/ چرا رو در تو آرم من كه خود را گم كنم در تو/ به خود باز آمدم نقش تو در خود جست‌وجو كردم
تجربه عشق، همان تجربه شگرفي است كه انسان را با خودش مواجه مي‌كند؛  بااين‌حال، روشن است كه تمام كساني كه اين تجربه را دارند، شهريار نمي‌شوند. بلكه «شهريار» است كه به قوت قريحه و ذوق سرشار، اين تجربه شگرف و اين سلوك دروني را در ناب‌ترين اشعار نمايان مي‌سازد:
برو ‌اي ترك كه ترك تو ستمگر كردم/ حيف از آن عمر كه در پاي تو من سركردم/ عهد و پيمان تو با ما و وفا با دگران/ ساده‌دل من كه قسم‌هاي تو باور كردم
روح شهريار، از پسِ شكست عاطفي و ترك تحصيل، در نيشابور و مشهد مي‌چرخد و وقتي در 1315شمسي به تبريز باز مي‌آيد، پخته و آزموده است و شهرت شهرياري‌اش چنان است كه دكتراي افتخاري دانشگاه تبريز را همچون پاسدار ادب ميهن از آنِ خويش ‌سازد. با‌اين‌حال، چنان كه مادرش مي‌گفت، هنوز آنچنان شعري به زبان تركي نسروده است كه شهرياري‌اش بر سرزمين زبان مادري نيز مسجل شود.
نوبت آن است كه به توصيه مادر گوش فرادهد و چيزي بسرايد كه طبع مادر را نيز خشنود سازد؛ همان دفتر شعري كه «حيدر بابايه سلام» نام مي‌گيرد. از زمان سفر به تهران در 1300 تا سرودن مجموعه «حيدربابايه سلام» در 1329 شمسي، اتفاقات و رخدادهاي فراواني بر او گذشته است و شهريار، كه شاگرد ممتاز كارگاه هستي است، معناي نهفته در پس تمام اين رخدادها را دريافته است. روح عاشق و سرگردان شهريار با پختگي و شيدايي عارفي پاكباخته عجين گشته و اينك نوبت آن است كه از زبان متفكري آب‌ديده، خطاب به كوهِ حيدربابا، از فنا و زوال دنيا و از گذار پرشتاب دوران بسرايد:
حيدر بابا دنيا يالان دنيادي / سليماندان نوحدان قالان دنيادي / اوغول دوغان درده سالان دنيادي
هركيمسيه هر نه وئريب آليبدي/ افلاطوندان بير قوري آد قاليبدي
آنچه انسان از عشق مي‌آموزد، آنچه از شكست مي‌آموزد، آنچه از دنيا مي‌آموزد، با تمام غمناكي‌اش بر زبان شهريار جاري مي‌شود: دنيا‌ دار بقا نيست. دنيايي دروغين كه از نوح و سليمان‌مان به ارث رسيده است، چه مي‌كند جز ستاندن آنچه بخشيده است؟ شهريار، از فراز و نشيب حياتش، اين نكته را نيك آموخته است و مي‌كوشد بياموزد تا ما نيز به ناپايداري جهان بينديشيم.
 او كه روحِ پراحساسش تابِ فقدان را ندارد، به هر فقدان و ازدست‌دادني واكنش نشان مي‌دهد. از اندوهِ گذرِ جواني‌اش كه در غم آن مي‌سرايد:
شباب عمر عجب با شتاب مي‌گذرد / بدين شتاب خدايا شباب مي‌گذرد/ به چشم خود گذر عمر خويش مي‌بينم / نشسته‌ام لب جوئي و آب مي‌گذرد
... تا مرگ ابوالحسن خان صبا كه همچون استادي عزيز و رفيقي شفيق زماني همنواز شعرخواني‌هاي شهريار بود و اينك در خاك سرد گور خفته است و مخاطب شاعري است كه مي‌گويد:
اي صبا با توچه گفتند كه خاموش شدي؟/ چه شرابي به تو دادند كه مدهوش شدي؟/ تو كه آتشكده عشق و محبت بودي/ چه بلا رفت كه خاكستر خاموش شدي؟
گذر عمر و فهم ناملايمات جهان درسي است كه استاد شهريار از جهان آموخته است، از عشق بي‌فرجامش، از ياران رفته‌اش، از كوهِ حيدرباباي خشكناب و خاطرات كودكي‌اش و از مرگ مادربزرگش كه هنوز غم آن را بر دل احساس مي‌كند:
خان ننه جانيم، نوليدي/ سني بيرده من تاپايديم
او آياقلار اوسته، بيرده/ دوشه نيب بير آغلايايديم
سرشك سوگناك جهان، كه روح حساس شهريار را چنين بر مي‌آشوبد، او را به وادي كودكي مي‌كشاند تا باز به آغوش مادربزرگ درآيد، روي پاهايش بنشيند و بر دامان او اشك ريزد؛ كه بر دردِ زمان، دوايي جز اين نتواند بود:
سنين عمر به هفتاد مي‌رسد ما را / خداي من كه به فرياد مي‌رسد ما را / گرفتم آنكه جهاني به ياد ما بودند /دگر چه فايده از ياد مي‌رسد ما را
اگر بخواهيم با صرف‌نظر از اشعاري كه بر اساس اقتضائات سياسي و اجتماعي سروده شده است، محتواي اشعار شهريار را تحليل كنيم، مي‌توانيم در وهله اول به سوز و احساس عاشقانه‌اي كه كاملا جنبه تغزلي دارد، اشاره كنيم و در وهله دوم، به جهان‌بيني خاص شهريار با محور «گذر و بي‌وفايي جهان» توجه كنيم. البته نمي‌توان از مضامين ديني فراواني نيز كه توسط شهريار به زبان آمده است چشم‌پوشي كرد، به ويژه آنگاه كه شعري ناب همچون غزل «علي‌اي‌هماي رحمت» در ميان آنها باشد، با اين‌حال، نهايتا بايد اين درك وجودي از گذر و بي‌وفايي سوگناك جهان را آموزه اصلي شهريار بدانيم كه خطاب به
ه. ا.‌سايه به زيبايي بيان شده است:
سايه جان رفتني استيم بمانيم كه چه؟/ زنده باشيم و همه روضه بخوانيم كه چه؟/ درس اين زندگي از بهر ندانستن ماست؟ / اين همه درس بخوانيم و ندانيم كه چه؟ / كشتي‌اي را كه پي غرق شدن ساخته‌اند/ هي به جان كندن از اين ورطه برانيم كه چه؟

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون