نزديك به يك هفته مانده به ضربالاجل ارسال گزارش 90 روز اجراي برجام از سوي دولت امريكا به كنگره، بسياري از رسانهها و تحليلگران پيشبيني ميكنند كه دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا پايبندي ايران به برجام را در اين نامه تاييد نخواهد كرد. اين درشرايطي است كه مقامات رسمي امريكايي يكي پس از ديگري در اظهارنظرهاي خود لزوم پايبندي امريكا به برجام را تذكر ميدهند. اميرعلي ابوالفتح، كارشناس مسائل امريكا معتقد است كه ترامپ قصد دارد با استفاده از نامه عدم پايبندي ايران به برجام، مسووليت تصميمگيري در مورد برجام را از دوش خود بردارد و بر عهده كنگره بگذارد. به گفته اين كارشناس، احتمال خروج كامل امريكا از برجام، غيرمحتملترين سناريوي ممكن از بين گزينههاي پيش روي ترامپ و كنگره است. مشروح گفتوگوي اميرعلي ابوالفتح، تحليلگر مسائل امريكا با «اعتماد» به شرح زير است:
با توجه به تحولاتي كه اخيرا روي داده و ادبيات تندي كه ترامپ در برابر برجام پيشگرفته است، پيشبيني شما از سياستهاي پيشروي دولت ترامپ به خصوص در رابطه با توافق هستهاي چيست؟
رفتارهاي شخص دونالد ترامپ به عنوان يك شخصيت حقيقي قابل پيشبيني نيست اما به عنوان يك شخصيت حقوقي و مقام رياستجمهوري ايالات متحده امريكا به نظر نميرسد كه جمعبندي نهايي دولت او خروج از برجام و پاره كردن توافق باشد؛ رويدادي كه محتمل است اين است كه رييسجمهوري امريكا، ادعاي عدم پايبندي ايران به تعهدات برجام را به كنگره اعلام بكند اما در عين حال از كنگره نخواهد كه در مورد لغو تعليق تحريمهاي هستهاي تصميم بگيرد. به عبارتي ميتوان گفت كه نامهنگاري پيش روي ترامپ، يك مانور سياسي باشد تا رييسجمهور بتواند بر شعارها و اظهارات پيشين خودش صحه بگذارد. او پيش از اين گفته است كه توافق هستهاي بدترين توافق تاريخ امريكا به حساب ميآيد، مايه شرمساري است و نتوانسته اهداف و منافع امريكا را تامين كند. در عين حال بعيد است كه دولت امريكا اقداماتي را در عرصه عمل انجام دهد كه به منزله خروج از برجام يا مرگ توافق هستهاي باشد. سناريوهاي مختلفي در مورد اعلام عدم پايبندي ايران به برجام، مطرح شده است. يك سناريو اين است كه رييسجمهور از اين طريق از تاييد هر 90 روز يك بار برجام شانه خالي كند. سناريوي ديگر اين است كه ترامپ با اعلام عدم پايبندي ايران، فشار به اروپا را افزايش دهد تا از اين طريق اروپاييها را قانع كند كه فشارهاي غيربرجامي و غيرهستهاي بر ايران را افزايش دهند. در نهايت هدف اين است كه برجام در يك فضاي معلق و برزخي باقي بماند تا به اين وسيله مزايا و منافع توافق هستهاي براي ايران به كمترين سطح ممكن كاهش پيدا كند. بر اساس اين سناريو در فضاي غبارآلود و مبهمي كه بر اساس اقدام رييسجمهور امريكا ايجاد ميشود، ريسك سرمايهگذاري خارجي و مناسبات تجاري با ايران افزايش پيدا ميكند و در نتيجه جمهوري اسلامي ايران تحت فشار قرار ميگيرد و نهايتا به انجام مذاكرات متمم و مكمل برجام آمادهشود يا مذاكراتي تازه ولي مشابه برجام در زمينه موضوعات غير هستهاي داشتهباشد. از مجموع اين سناريوها و احتمالات، ضعيفترين و غيرمحتملترين سناريو، خروج كامل و يكطرفه ايالات متحده امريكا از برجام خواهد بود.
روز گذشته ترامپ در نشستي با فرماندهان ارتش امريكا از عبارت «آرامش قبل از توفان» در مورد شرايط كنوني استفاده كرد. او بارها پيش از اين نيز به خصوص در پرونده كره شمالي از تهديدها و ادبيات بسيار تند استفاده كرده است. فكر ميكنيد كه اين اظهارات تند ترامپ، چه در مورد ايران و چه در مورد كرهشمالي با اقدام عملي همراه شود؟
ترامپ عادت دارد و بارها و بارها از اين استراتژي در انتظار قرار دادن براي دست زدن به يك اقدام خاص استفاده كرده است. چنين استراتژياي ممكن است در فرآيند رقابتهاي انتخاباتي تهييجكننده باشد و آراي يك نامزد را بالا ببرد، چرا كه ميتواند اميد را در بين رايدهندگان بالا ببرد. اما در كسوت يك دولتمرد، به عنوان يك شخصيت حقوقي و عاليترين مقام يك كشور، خيلي چنين رفتارهايي تعيينكننده نيست، چرا كه در جايگاه رييسجمهور مردم امريكا و ديگر كشورهاي جهان انتظار عمل دارند، نه انتظار لفاظي. اينكه ترامپ مستمرا وعده ميدهد كه در آينده چنين و چنان ميشود، خيلي از اين وعدهها و هشدارها مشخص شده است كه فاقد ضمانت اجرايي بود و مابهازاي عملي نداشت. در خصوص پرونده كره شمالي دقيقا همين اتفاق افتاده است، ترامپ تنش لفظي بين واشنگتن و پيونگيانگ را به حد اعلا رسانده است، اما در مقام عمل جز اعمال مقداري تحريمهاي اقتصادي دست به اقدامي نزده و به نظر نميرسد كه در آينده هم قصد انجام عملي داشته باشد. مشخصا به اين دليل كه ورود به يك درگيري نظامي در شبهجزيره كره، فقط به نبرد دوجانبه ميان كره شمالي و ايالات متحده امريكا نميانجامد و پاي ديگر كشورها از جمله ژاپن، كرهجنوبي، چين و احتمالا روسيه را به ميان خواهد كشيد. چنين جنگي با استفاده از تسليحات هستهاي همراه خواهد بود. لطمهاي كه چنين جنگي ميتوان به اقتصاد جهاني وارد كند به مراتب وسيعتر از حدي است كه ايالات متحده امريكا توانايي كنترل آثار آن را داشتهباشد. ميتوان گفت ترامپ اميدوار است با تهديدهاي مداوم طرف مقابل را به سازش وادار كند. اما اين استراتژي تاكنون جواب نداده و به موازات تمام تهديدهايي كه ترامپ انجام ميدهد، كرهايها نيز در حال گسترش و توسعه توان هستهاي و موشكي خود هستند و بعيد به نظر ميرسد كه دولت امريكا به اين جمعبندي رسيدهباشد كه در منطقه شرق آسيا توفاني به پا كند.
خبرهايي در مورد شكاف و اختلاف ميان وزير امورخارجه و ترامپ به ويژه در مورد برجام منتشر شده است، آيا اين شكاف در دولت امريكا واقعي است يا بخشي از استراتژي دولت امريكا در رسيدن به اهداف سياست خارجي محسوب ميشود؟
ترامپ نماينده جريان ناسيوناليست امريكايي است؛ گروهي كه معتقدند بايد بر توان داخلي تاكيد كرد. بايد فارغ از الزامات نظام بينالملل اهداف خودش را دنبال كند و حتي اگر لازم شد سياست يكجانبهگرايي را در پيش بگيرد. در برابر اين تفكر وزارت خارجه امريكا قرار گرفته است كه به عنوان يك نهاد سنتي، هوادار مشاركت بينالمللي محسوب ميشود. طبيعي است كه بر سر تدوين استراتژي بلندمدت ايالات متحده امريكا بين اين دو گروه يعني گروه مليگرا به رهبري شخص دونالد ترامپ و جريان مشاركتخواه بينالمللي به رهبري نهاد وزارت خارجه و دستگاه سياست خارجي ايالات متحده، درگيري و اختلاف نظر جدي وجود داشتهباشد. طي 9 ماه گذشته تجربه نشان داده در مقاطع خاص جريان مشاركتجوي بينالمللي توانسته است برخي از تمايلات مليگرايانهاي كه استيون بنن يا سباستين گوركا يا شخص دونالد ترامپ دنبال ميكردند، تسلط پيدا كند و آنها را تحت كنترل خود در بياورد. مثالهاي مختلفي هم از اين تسلط و كنترل نهاد سنتي بر شكاف موجود وجود داشت، از جمله بحران قطر، موضوع ناتو و مسائل مربوط به كرهشمالي اين اختلافات وجود داشت. تيلرسون به عنوان جريان گلوباليست و مشاركتجوي امريكا از سلطه دونالد ترامپ و مشاوران تندرويش خارج شده. اما مشخص نيست كه در آينده آيا تيلرسون باز هم ميتواند به اين مسير خودش ادامه دهد و به عنوان وزير خارجه در مقام خود باقي ميماند يا اينكه دونالد ترامپ ميتواند از اين درگيري پيروز خارج شود. موضوع برجام يكي از گردنههاي جدي در اين مسير است، اگر دونالد ترامپ نتواند به خواسته خودش براي اعلام عدم پايبندي ايران به برجام برسد، به اين معني است كه در آينده نزديك هم همچنان متاثر و زير نفوذ جريان گلوباليست قرار خواهد داشت. ولي در غير اين صورت اگر ترامپ تا روز پنجشنبه عدم پايبندي ايران به برجام را اعلام كند يا حتي عملا از برجام خارج شود، آنگاه ميتوان گفت كه مليگراها در واشنگتن در منازعه بين كاخ سفيد و وزارت خارجه دست بالا را گرفتهاند.
فكر ميكنيد در استراتژي كه ترامپ در مورد برجام پيش گرفته است نقشهاي مشابه تصميم دولت براي پايان دادن به قانون مهاجرتي داكا، براي تحت فشار قرار دادن كنگره وجود دارد؟
اگر بخواهيم بين برجام و برنامه داكا مشابهتسازي كنيم شايد بتوان گفت كه دولت امريكا و شخص رييسجمهور به اين جمعبندي رسيده است كه براي مواجهه با برخي تصميمهاي دشوار يا چالشبرانگيز بايد حتما بايد كنگره را هم مشاركت بدهد. در واقع تلاش اين است كه مسووليت اين تصميمگيريها بين كنگره و كاخ سفيد سرشكن شود. بنابراين ميبينيم كه در پرونده داكا رييسجمهور تصميم ميگيرد اجراي داكا را متوقف كند يا تصميم را برعهده كنگره بگذارد كه اگر كنگره تصميم گرفت تا اين برنامه ادامه پيدا كند، از اين به بعد فقط كاخ سفيد مورد انتقاد واقع نشود. شايد از اين لحاظ استراتژي ترامپ در مورد برجام را بتوان تا حدودي با اين روش مقايسه كرد. برجام بدون تصويب كنگره امريكا به اجرا درآمد. در دولت اوباما برجام به صورتي پيش رفت كه اصل توافق در كنگره امريكا به راي گذاشتهنشد. بنابراين تمام تصميمها و مسووليتها بر عهده كاخ سفيد است و رييسجمهور مجبور است كه به صورت گزارش هر 90 روز يك بار پايبندي ايران به برجام را اعلام كند. اما اگر عدم پايبندي ايران از سوي ترامپ به كنگره اعلام شود، تصميمگيري براي پابرجاماندن يا حذف تعليق تحريمهاي هستهاي عليه ايران به راي كنگره واگذار خواهد شد. اين باعث ميشود كه وقتي كنگره در مورد آينده برجام تصميم گرفت يا حتي بدون تصميم آن را مسكوت گذاشت، هر منتقدي در آينده انگشت اتهام را به سمت كنگره نشانه خواهد گرفت. اين يكي از سناريوهايي است كه رسانههاي امريكايي آن را استراتژي دونالد ترامپ ارزيابي ميكنند، يعني برخي از تحليلگران معتقدند كه ترامپ قصد خروج از برجام را ندارد بلكه ميخواهد از مسووليت دولتش براي گزارش به كنگره بر اساس قانون كوركر-كاردين يا قانون بررسي توافق هستهاي ايران، شانه خالي كند كه دولت را مجبور ميكند تا هر 90 روز يك بار به كنگره در مورد اجراي برجام گزارش دهد. از يك جنبه اين روش ميتواند مشكلات برجام و مسووليتي كه بر عهده دولت امريكا است، حذف كند، اما اگر از نقطهنظر اصولي نگاه كنيم، نهاد دولت يا قوه مجريه علاقه ندارد كه اختيارات خودش را در سياست خارجي به كنگره تفويض كند. دستگاه سياست خارجي كلا علاقهاي ندارد كه تصميمگيري در مورد سياست خارجي در كنگره صورت بگيرد. از اين جهت ميتوان پيشبيني كرد كه در مقابل انداختن توپ از زمين كاخ سفيد به زمين كنگره مقاومتهايي صورت بگيرد، چرا كه در اين صورت نمايندگان كنگره به خودشان اجازه خواهند داد در مورد ديگر موضوعات سياست خارجي هم تصميمگيري كنند و براي دولت تعيين تكليف كنند.
مقامات اروپايي تاكنون بارها ناخرسندي خود را از تهديدها و موضعگيريها دولت ترامپ در مورد برجام علني كردهاند، فكر ميكنيد دولتهاي اروپايي تا چه حد ميتوانند در رفتار ترامپ در برابر توافق هستهاي موثر باشند؟
تجربه نشان داده است تا پيش از تصميم به تكروي در يك موضوع خاص، اروپاييها تمام تلاش خود را ميكنند از طريق گفتوگو، مذاكره، لابي و گاهي حتي تهديد و هشدار، تصميم امريكا را براي اقدامي تغيير دهند يا كاخ سفيد را وادار كنند كه بر اساس خواست جمعي عمل كند. اما زماني كه ايالات متحده امريكا به هيچ يك از اين لابيها توجه نكند و تصميم يكجانبهاش را اتخاذ بكند، عموما اروپا چارهاي جز تبعيت نخواهد داشت. يك نمونه بارز از اين رفتار مساله جنگ عراق است. اروپاييها تا قبل از حمله در سال 2003 به خصوص آلمان و فرانسه خيلي تلاش و سخنراني و لابي كردند كه امريكا وارد جنگ نشود، اما وقتي نهايتا امريكا تصميم گرفت اين هشدارها را ناديده بگيرد و اقدام به حمله نظامي كند، فرانسه و آلمان هم مجبور شدند اين تصميم را بپذيرند، هر چند كه نيروي نظامي براي كمك به امريكا اعزام نكردند، اما اقدام عملي هم عليه تصميم اجراشده امريكا انجام ندادند. در مورد پرونده برجام هم پيشبيني اين است كه تا پيش از تصميم نهايي در امريكا، اروپاييها تمام تلاش خودشان را ميكنند، به گفتوگو، رايزني و ديپلماسي ادامه ميدهند، حتي آنطور كه در گزارشها آمده است سفراي سه كشور اروپايي دو روز يكبار در كنگره امريكا تشكيل جلسه ميدهند تا نمايندگان كنگره را به وارد كردن فشار به دولت براي ماندن در توافق هستهاي تشويق كنند. اما اگر تصميم نهايي از سوي دولت امريكا گرفتهشد و اين تصميم اين بود كه واشنگتن قصد خروج از توافق هستهاي را دارد، قطعا اگر امريكا از برجام خارج و تحريمهاي امريكا دوباره از سر گرفتهشود، اروپاييها هر چند اعتراضات خودشان را نشان ميدهند، اما سلطه اقتصادي دلار و تسلط امريكا بر نظام اقتصاد جهاني به صورتي است كه اروپاييها به تدريج مجبور ميشوند كه شرايط جديد را بپذيرند.